آرتور شوپنهاور؛ جهان همچون اراده و تصور۰ (اراده ی معطوف به حیات ۰ بخش پانزدهم / بخش پایانی)  

در این بخش پایانی کوشش می شود دیدگاه شوپنهاور را در مورد یکی از مهم ترین و عالی ترین و زیباترین ابداعات و خلاقیت های ابنای بشر را آنگونه که او دیده است به شما دوستان تقدیم نمایم یعنی هنر

۰  من شخصأ معتقدم که بدون هنر زندگی بس خشک وغیر قابل تحمل است ۰ هنر روزنۀ است که از طریق آن اکسیژن امید وارد روح و روان انسان می گردد ۰ شاید بتوان بدون علم ودین وحتا فلسفه زیست؛ اما بدون هنر هرگز ۰ انسان با آفریدن هنر رقیب خدا می گردد وخدا بر این خلاقیت انسان رشک می برد ۰ هنر در وجهی کلی یعنی آفرینش؛  هر آنچه که باذهن و دست انسان ساخته می شود ۰ اما در وجهی ویژه اش یعنی؛ موسیقی؛ شعر؛ نقاشی؛ تندیس سازی؛ معماری؛ باغبانی و۰۰۰۰۰۰۰ ده ها نمونۀ دیگر که بشر خالق آن است۰ و اکنون دیدگاه شوپنهاور را می آورم تا از او بخوانیم و بشنویم وبیاموزیم وبه کارگیریم ۰شوپنهاور می گوید: عمل هنر؛ رهایی دانش از قید هوا واراده وترک نفس و منافع مادی آن وارتقا به مرتبۀ شهود حقیقت است ۰ مقصد علم جهان است با اجزاء آن؛ ومقصد هنر جزء وفردی است که جهانی در آن نهان است ۰ مقام هنر از علم بالاتر است زیرا علم از راه کوشش برای جمع مواد واستدلال احتیاط آمیز به هدف می رسد وهنر آنأ از راه شهود و تجلی به غرض خویش نایل می گردد؛ برای علم داشتن موهبت واستعداد لازم کافی است ولی هنر احتیاج به نبوغ دارد ۰ درنظر هنرمند؛ رودخانۀ "راین" یک رشته مناظر سحر انگیز است که خیال و حواس اورا با الهام زیبایی شیفته ومجذوب می سازد؛ ولی مسافری که سرگرم امور شخصی خویش است؛ راین و دو ساحل آن را همچون خطوط ممتدی می بیند که پلها مانند خطوط دیگری آن را از پهنا قطع می کنند ۰ اما هنرمند چنان از خود بی خبر است که " تماشای غروب آفتاب از قصر و زندان برای او یکسان می باشد ۰" هنر غم و اندوه زندگی را تسکین می دهد زیرا مارا از امور جزئی و زودگذر به جهان کلی و ابدی می کشاند؛ اسپینوزا درست گفته است: "ذهن هرچه بیشتر منظر جاودانی اشیاء را ببیند؛ به همان قدر در ابدیت سهیم است ۰" شوپنهاور انواع هنر را ستایش می کند وهمه را زادۀ نبوغ بشر می داند ؛ولی هنری که او بالاتر از همه می نشاند هنر والایی موسیقی است که به حق ملکۀ زیبایی هنرها وشهنشاهی بی رقیب در جهان هنر هست ۰ من خودم حتا هنگام نوشتن مقاله نیز به موسیقی گوش می دهم؛ به ویژه به موسیقی کلاسیک وبی کلام مانند موسیقی چهار فصل اثر" Antonio  vivaldi " یا سمفونی های بتهوون ودیگر بزرگان موسیقی وهمچنین به نغمه های جانسوز رباب خودمان؛ که به قول مولانا:  هیچ می دانی چه می گویدرباب / ز اشک چشم و از جگر های کباب "۰ موسیقی بی کلام هندی نیز فوق العاده است ۰ شوپنهاور در ستایش از هنر موسیقی می گوید:  این قدرت هنر در بالا بردن ماازاین عالم نفسانی بیشتر در موسیقی آشکار است ۰ موسیقی به هیچ وجه مانند هنر های دیگر رونوشت آمال وتصورات یا حقیقت اشیاء نیست بلکه " نسخۀ خود اراده است" موسیقی آن حرکت وکوشش وسرگردانی ابدی اراده را نشان می دهد که بالاخره به سوی خود بر می گردد و کوشش را از سر می گیرد۰ به همین جهت اثر موسیقی از هنر های دیگر نافذتر و قویتر است؛ زیرا هنر های دیگر با سایۀ اشیاء سر وکار دارند و موسیقی با خود آنها ۰ فرق دیگر موسیقی با هنر های دیگر در این است که موسیقی مستقیمأ نه از راه تصورات --بر احساسات ما اثر می کند؛ او با چیزی سخن می گوید که از ذهن لطیفتر است ۰ شوپنهاور می گوید: موسیقی مانند متافیزیک با سرشت درونی جهان ارتباط دارد ۰ موسیقی تمرین ناخودآگاه متافیزیک است ۰ زیبایی شناسی بخشی از دستگاه فلسفی کانت وهگل و شوپنهاور می باشند ۰ فیلسوفان یونانی مانند افلاطون وفلوطین نیز به هنر توجه زیادی کرده اند ۰ نیچه به مسائل هنری به خصوص به هنر موسیقی علاقۀ خاصی داشته است ۰ جان لاک و اسپینوزا به امور هنری توجه لازم را ننمودند ۰هنر برای هنر نزد شوپنهاور امری بی معنایست؛ زیرا به باور او هنر باید هدفی داشته باشد ۰ تولستوی در کتاب خود به نام هنر نیز نقش هنر و هنر مند را اخلاقی وتعهد آمیز می داند ۰ کیرکه گور؛ هنر ودین و اخلاق را از هم تفکیک نموده  و هر کدام را گونۀ از زندگی می داند ۰ شوپنهاور باور دارد که هنر برای هنر سخنی مضحک است وهنر با سرشت و روان جهان معنا می یابد وهنر به انسان این امکان را می دهد تا از رنجی که از طریق اراۀ معطوف به حیات به وجود آمده تا حدودی خود را تسکین بدهیم ۰ هنر را شوپنهاور امری آرامش بخش می داند؛  امانه یک امر اخلاقی ۰ هنر یک فن و تکنیک نیست بلکه یک نوع نگاه نسبت به جهان هستی است ۰ هیچ هنری از شناخت عقلانی نمی آید ۰ هدف هنر حل ارادۀ معطوف به حیات است ۰ هنر می کوشد به گونۀ مستقیم وبه دور از نگاه انتزاعی به شناخت برسد ۰ هنرمند با دید خاص زیبایی شناختی خودش به نظارۀ جهان می نشیند ۰ از دید شوپنهاور هنرمند واقعی آن است که از ورای یک شیء می تواند ایدۀ پنهان در شیء را ببیند ۰ مثلأ یک هنرمند دریک قطعه سنگ یا کندۀ درخت مجسمه را می بیند یعنی چیزی را که می خواهد بسازد ۰ هنرمند قادر به تفکیک بین امر کلی و جزئی می باشد ۰ هگل معتقد است که فقط فلسفه و فیلسوف توانایی تفکیک جزئی از کلی را دارد وتنها فیلسوف می تواند مفهوم بسازد ۰ شوپنهاور می گوید: هنرمند ونابغه درک شهودی دارد نه مفهومی یعنی باجهان بدون واسطه ارتباط بر قرار می کند ۰ شوپنهاورمرز بین نبوغ و جنون را بسیار نزدیک می داند وبه جنون به عنوان امری مثبت می نگرد ۰ کودکان بتهوون را با سنگ می زدند و این نابغۀ جهان موسیقی را دیوانه خطاب می کردند ۰ بدبختانه درجهانی که ابلهان اکثریت مردم را تشکیل می دهند؛ انتظاری دیگری نمی توان داشت ۰ نوابغ فانوس های دریایی می باشند تا انسان را که با خطر جدی روبرو هستند از دریایی متلاطم سرنوشت و زندگی تا اندازۀ نجات می دهند ۰ زیبایی وهنر ونبوغ پل های هستند که انسان را تا اندازۀ از دست ارادۀ معطوف به حیات رها می کند وبه سوی آرامش هدایتش می نماید ۰ نزد هگل شعر بالاترین نوع هنر است چون می تواند به فلسفه مبدل گردد ومفهوم بسازد ۰ برای هگل و شوپنهاور پائین ترین نوع هنر معماری است؛ زیرا هنر کاملأبیرونی است و هیچ جنبۀ درونی ندارد ۰ هنر باغسازی از هنر معماری اندکی بالاتر است ۰ هنر نقاشی از هنر باغسازی کمی بالاتر است ۰ هنر معماری فقط از مکان استفاده می کند بدون رابطه با زمان؛ موسیقی از زمان استفاده می کند نه از مکان ۰ شوپنهاور تراژدی را بالاترین و با ارزش ترین نوع شعر می داند ۰ چون تراژدی یونان ویا به طور کلی شعر تراژیک درد  و رنج و فلاکت و نکبتی که انسان دچارش است به نمایش می گذارد ۰ هنر های دیگر جهان ایده ها را نشان می دهد و بیان می کند؛ اما هنر موسیقی از جهان ایده ها بسیار فراتر می رود؛ زیرا موسیقی خود  تعین از اصل اراده است؛ یعنی موسیقی کپی ارادۀ معطوف به حیات یا زندگی است ۰ موسیقی یک زبان جهانشمول دارد که از دنیایی پدیدارها به کلی گسست می کند؛ هنر های دیگر انسان را در یک فضایی فرا زمانی و فرا مکانی قرار نمی دهند ۰ مثلأ سمفونی پنجم بتهوون درد و رنج شخص بتهوون را بیان نمی کند؛ بلکه درد مشترک بشریت را تصویر می کند و برای هر دوره و هر نسلی قابل استفاده است ۰ موسیقی سرشت جهان را توضیح می دهد ۰ موسیقی چه در هنگام شادی وچه در لحظات غم انگیز یاور و التیام بخش زخم های پنهان انسان هست ۰ موسیقی و فلسفه درک سرشت درونی جهان است ۰ نیچه زندگی را بدون موسیقی بی معنا و غلط می داند ۰اما برای من:  موسیقی یعنی اندیشیدن در سکوت ۰ موسیقی یعنی پرواز خیال ۰ موسیقی یعنی آبشار زلال وشفاف و گوارا ۰ موسیقی یعنی با خورشید همسفر شدن و بر دل و جان تابیدن ۰ موسیقی یعتی ابر شدن وبر کویر دل باریدن ۰