انسان و خرافات در روند تاریخ:بخش دوم

سیل زباله های مادی چیزی است که نباید آن را دست کم گرفت۰این زباله ها محیط طبیعی مارا تهدید می کنند و ممکن است آب و هوا را آلوده و مسموم نمایند۰اما آشغال های فکری خطرناکتر هستند؛چون روح وجان را مسموم می سازند

و انسان هایی با روح وجان مسموم می توانند دست به اعمالی بزنند که عواقبی بازگشت ناپذیر دارند۰ ایوان کلیما؛ روح پراگ) انسان دوهزار سال پیش به چیزهایی نیاز داشت که انسان امروز به آن ها نیاز ندارد۰ شاید یکی از دلایل وجود خرافات درتمام فرهنگ ها این بوده که انسان باستان ازناپایداری اسرارآمیز هستی می ترسید۰او فاقد دانشی بود که احتمالأ یگانه چیزی را که بیش از همه به آن نیاز داشت؛ فراهم می کرد۰در آن دوران باستان انسان با دعا وقربانی ونذر ونیاز وغیره به نخستین توجیه در دسترس یعنی ماوراء الطبیعه چنگ می انداخت۰ توجیه انسان را آرام می کند؛از اضطراب وتردید می کاهد۰انسان های باستان از مرگ می ترسیدند؛در برابر بسیاری از مسائل محیط خود بی پناه بودند؛ وتوجیه حس کنترل یا دست کم تصور آن را برایشان به وجود می آورد۰ بنابراین آن ها نتیجه گرفتند که اگر همۀ اتفاق ها به سبب امور فرا طبیعی رخ می دهند؛پس ممکن است راهی باشد که امور فرا طبیعی را آرام ویا تا اندازۀ رام کنند۰ واین نگاه به جهان هستی عمری به قدمت خود انسان دارد۰ بنابراین تغییر این برداشت قدیمی وبسیار سخت جان ودیرپا فرایند به غایت کند خواهد بود۰تردیدی نیست که بیشتر این کندی ها ناشی از سماجت هایی می باشند که ملایان؛خاخام ها وکشیش ها برای حفظ منافع وقدرت خویش هنوز بر طبل خرافات وجهل می کوبند وهرگز اجازه نمی دهند که بنیادهای اساسی این گونه باورها متزلزل گردند۰چون این قماش نیک می دانند که اگر مردم به آگاهی ودانش لازم دست یابند دیگر جایی برای فریبکاریهایشان باقی نمی ماند؛پس می کوشند تا با مقدس جلوه دادن هر خرافه ای؛ چماق تکفیر را بر سر اهل اندیشه فرود آورند؛تا کی این بازی ادامه خواهد داشت؟تا زمانی که روشنگرانی پیدا شوند وبدون ترس دست به روشنگری بزنند۰واما تاریخچه ای پیدایش خرافه پرستی:انسان ابتدایی به حکم زندگی ناگزیر از آن بود که نمونه های هستی را بشناسدو حوداث عالم را برای خود تبیین یا معنی کند۰از این رو عملأ ونظرأ به تلاش می پرداخت؛ اما چون تجربه و دانش لازم را نداشت ونمی توانست با مشاهده وآزمایش؛ بسیاری از اشیاء وامور پیرامون خودرا بشناسد؛به ناچار برای فرونشاندن بی تکلیفی خود به خیال پناه می برد وبا تخیل ابتدایی خود هستی را تعیین می کرد وبه این طریق پاسخ هایی برای برخی از مسائل بی شمار زندگی می یافت و موافق آنها برای تسلط بر حوادث پیرامون خود دست به فعالیت هایی می زد۰ بنابراین خرافه پرستی در واقع همزمان با شروع شناخت بشر از خویش آغاز شد۰ زمانی که انسان در صدد برآمد به مدد وسایلی به حوادث آینده وقوف یابد واز اتفاقات ناخوشایند جلوگیری به عمل آورد تابدین گونه بر ترس هایش فائق شده وبه نحوی؛ به احساس امنیت دست یابد۰ به طورکلی؛ از دیدگاه اجتماعی خرافه یک پدیده ای روحی واجتماعی است که از هزاران سال پیش تا کنون در ذهن بشر چنان نفوذ کرده است که طرز تفکر اورا تحت تأثیر سلطه ای خود در آورده است۰به طوری که با غریزۀ او عجین شده است وعقل واستدلال هم قادر نیست که در همه ای موارد بر غریزۀ تحت تسلط خرافات پیروز شود۰از این رو فرهنگ خرافات با جهل وتوجیه غیر عقلانی از عملکردهای بشر همراه می گردد۰ برخی از باورهای بومی در هر کشور وسرزمینی یاد گارهای دوره ای ابتدایی بشر است؛ مانند اعتقادات وافسانه های موجود در بارۀ ماه؛خورشید؛اژدها؛صحبت با جانوران وگیاهان۰ برخی از باورهای خرافی ناشی از هجوم همسایگان ویا بیگانگان به سرزمین مغلوب می باشند که فرهنگ وخرافات خود را به زور تحمیل می کنند وبعد از چند نسل خرافه های بیگانه بومی شده وحتا جنبۀ تقدس می یابند۰ پس از پیدایش آیین ستاره پرستی وبا گذشت زمان به تدریج دانشمندان وحکیمان دوران باستان در صدد منظم کردن ومدون ساختن اعتقاداتشان به ستاره ها برآمدند واین نظریات را جمع بندی کردند۰ اینان که اغلب خود هم پزشک بودند هم ستاره شناس وهم دانشمند وبه طور خلاصه به آنها لقب حکیم یعنی همه چیز دان داده شده بود؛برای توجیه خصوصیات جسمانی افراد وعلت بیماریها؛ ازیک طرف تئوری چهار عنصر را ابداع کردند وگفتند که جسم وجان انسان از امتزاج وترکیب چهار عنصر اصلی وبنیادی یعنی:آب؛ آتش؛ خاک وباد سرشته شده وترکیب های گوناگون این چهار عنصر تنوع خصوصیات جسمانی وروحی را به وجود آورده است واز طرف دیگر در دانش جهان شناسی آمدند وجهان را به هفت یا نه آسمان که آنها را فلک نامیدند؛تقسیم کردند که برگرد زمین قرار دارند وبر آن محیطند وگرد زمین می گردند؛پس فضای اطراف زمین را به چهار قسمت اصلی و دوازده قسمت فرعی تقسیم کردند واسم هر قسمت را یک برج گذاشتند وهربرج را تحت نفوذ مجموعه ای از ستارگان که خود دارای یک ستاره ای اصلی ومرکزی بودند؛ شمردند۰به این ترتیب به هر قسمت از بخش های دوازده گانه ای فضا که به طور قراردادی تقسیم شده بود؛ستاره ای را حاکم دانستند و آن بخش را قلمرو و نفوذ آن ستاره در نظر گرفتند۰مدت سپری شدن هر بخش را هم یکماه یا یک برج نامیدند وگفتند که هر ماه تحت نفوذ برجی است وبر هر برج نیز ستاره ای حکومت می کند۰ بنابر این؛ به تدریج این اعتقاد خرافی شکل گرفت که هر کس در هرماهی متولد شده باشد؛ تحت نفوذ برج آن ماه وستاره ای حاکم بر آن برج است۰آنگاه ایده ای چهار عنصر و دوازده برج را باهم ترکیب کردند واز آن نخستین تئوری پزشکی باستان شکل گرفت۰ در این تئوری طبع انسان به چهار گونه یعنی طبع خشک وتر وگرم وسرد تقسیم شد وخالق این چهار گونه طبع نیز ستارگان حاکم بر برج ها و ماه ها شمرده شدند۰دسته ای از آنها پدید آورنده ای طبع های آبی شمرده شدند که مزاج های سرد وتر را می ساختند ۰دسته ای دوم که مزاج های گرم وخشک را می ساختند؛برج های آتشی پنداشته شدند وبه همین ترتیب؛ برج های بادی پدید آمدند۰ مزاج های گرم وتر وبرج های خاکی خالق مزاج های سرد وخشک شناخته شدند۰ ستاره پرستی در مراحل بعدی تکامل خود موفق به خلق موجوداتی ذهنی --- تخیلی واساطیری به نام ارباب انواع وستاره ---- خدایگان شد والهه ها را به وجود آورد که هر کدام یکی از امور زندگی آدمیان را بر عهده داشتند وبر آن نظارت ودر آن دخالت می کردند۰ هر یک از آنها بر یکی از مقدرات آدمی حاکم بودند وهمچون قادر قهار وتوانگر؛ مقام امور آن مقدر را زیر نظر وبر آن اختیار کامل داشتند وبه این ترتیب مقام امور زندگی اخلاقی؛ شخصیتی و حتا خصوصی ترین امور زندگی افراد تحت سیطره ای این ستاره ---خدایگان در آمد وفرهنگ های اساطیری برمبنای این تخیلات وبخشی از نیاز های انسان باستان شکل گرفتند وساخته وپرداخته شدند۰ وبدین ترتیب رفته رفته اعتقاد به نیروهای مرموز ستارگان ونقش مسلط و قاطع آنان در سرنوشت وزندگی آدم ها به شکل خرافه ای به نام طالع بینی و ستاره بینی در آمد وبخشی از آدم های خرافی وناآگاه به حقیقت رویدادها وسیر تطور حوادث را فریب داد وآلت دست طالع بین وستاره شناس قرار داد۰