پرخاشگری دینی بخش هفدهم

۱۷. گفتمان جنبش های پرخاشگری
طوری که در بخش های گذشته به تفصیل ارزیابی گردید، پس از رحلت پیامبر اسلام، در امر توجیه امارت و اداره امپراتوری اسلام - از دور خلفا تا اولیای امور امپراتوری های اموی و عباسی - تشتت و پراکندگی ویژه نافذ دیده میشد.

پرخاشگری دینی 

- در گستره ای امپراتوری اعراب -


دکتر سید موسی صمیمی
Political Economy
promoting dialogue and discourse
This email address is being protected from spambots. You need JavaScript enabled to view it.
می سال ۲۰۱۸
    


نظر گذرا به تاریخِ  فراز و فرود  امپراتوری عرب
- از ظهور پیامبر اسلام تا جنبش "بهار عربی" –

۱. پیش گفتار: "امپراتوری معاصر"  در تضاد با ساختار  "دولت-ملت" 
۲.  اوج و زوال امپراتوری های ساسانی و بیزانس: دو امپراتوری مقتدر زمان
۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی عربهای بادیه نشین 
۴. شهر مکه، زادگاه پیامبر اسلام  در واحهای پهناور حجاز
۵. هجرت پیامبر  اسلام، ساختار  "دولت-شهر مدینه" 
-  نخستین سنگبنا های امپراتوری عرب _
۶. "پیامبر اسلام، بانی تیوکراسی و پایه گذار امپراتوری عربها
۷. "غارت و باج گیری" به مثابه زیرساختها برای گسترشِ "حاکمیت الهی مدینه" 
۸. فتیشیسم "بکارت" و تبعیض جنسیتی 
۹. توجیه قرآنی "تیوکراسی اسلام" – رابطه "حاکمیت الهی" با شمشیر  
۱۰. بحران جانشینی پیامبر اسلام: جدال زعامت میان «مهاجران و انصار» 
۱۱. امپراتوری اموی ها: نظام موروثی"اشرافیت قریش"  - دمشق محور –
۱۲. امپراتوری عباسی ها: انتقال قدرت سیاسی در درون  قبیله قریش -بغداد محور-
۱۳. فروپاشی امپراتوری عرب: "فرسودگی تاریخی"، اوج فرقه گرایی و  فساد
۱۴. امپراتوری اسلام در رویارویی با تضاد های درونی و تهدیدهای خارجی 
۱۵. فروپاشی امپراتوری عثمانی و تأثیر آشکار آن بر جهان اسلام
۱۶. روند مسخ شده فرماسیونِ «دولت–ملت» در جهان عرب
۱۷. گفتمان جنبش های پرخاشگری -از مدرسه دیوبندی تا جنبش اخوانی-
۱۸. ابعاد فرایند تراژیدی تاریخی جهان عرب
۱۹. بهار عربی: از یک جرقه حریق برمیخیزد 
۲۰."تیوکرتاسی در رویارویی اشکار با دموکراسی
۲۱. رویکردها


بخش هفدهم

۱۷. گفتمان جنبش های پرخاشگری
طوری که در بخش های گذشته به تفصیل ارزیابی گردید، پس از رحلت پیامبر اسلام، در امر توجیه امارت و اداره امپراتوری اسلام - از دور خلفا تا اولیای امور امپراتوری های اموی و عباسی - تشتت و پراکندگی ویژه نافذ دیده میشد. از این جهت، عده ای از علما و نظر پردازان "آیین اسلام" از گذشته های دور و  فراتر از گستره ای چهار مذهب بزرگ تسنن علیه این باور قیام کردند که آیین اسلام گویا درهم ریخته ای از افکار پراکنده و روش های رفتاری نا مرتبط می باشد؛ این عده از اسلام گرایان – با در نظر داشت شرایط زمان و مکان – تلاش کردند تا آیین  اسلام را، به ویژه در بخش مشروعیت اداری و در مبارزه با انواع مختلف حکومت های  سکولار،  به مثابه آمیزه از یک نظام کامل و استوار بر اصول و روش مشخص پیشکش نمایند. 
با در نظر داشت همین نکته، اکنون در این بخش جنبش های که زیر ساخت رفتاری پرخاشگری دینی امروز تلقی میگردند، به ترتیب ذیل مختصر  مورد بررسی قرار میگیرند؛ در این ردیف بندی برخلاف قدامت تاریخی، تاثیر گذاری هر یک از این جنبش ها در امر پرخاشگری امروزی به مثابه شاخص مهم در نظر گرفته شده است:
اول: جنبش اخوان المسلمین، 
دوم: مدرسه دیوبندی،
سوم: اسامه بن لادن به مثابه الگوی جهاد معاصر،
چهارم: جنبش محمد ابن عبدالوهاب، 
پنجم: تصورات سلفیون در وجود الماواردی و ابن تیمیه    


اول: جنبش اخوان المسلمین
"این طبیعت اسلام است که - بدون غلبه پذیری - بر دیگران غلبه کرده، تا قوانین و دستورات الهی را بر تمام ملت ها تحمیل کند و قدرتش را بر تمام جهان گسترش دهد." 
حسن البنا، بنیان گذار حزب اخوان المسلمین  

بدون آشنایی بیشتر از یک طرف با پس منظر تاریخی ظهور جنبش اخوان و از سوی دیگر بدون درک و فهم خوانش اوضاع سیاسی و قرائت دینی پیشکسوتان این جنبش، به مشکل میتوان به کنه راه کار و ژرفای برخورد گروه های دهشت افکن امروزی به درستی  پی برد. جنبش اخوان نخستین نهضتِ اسلامی بود که در برهه انحطاط خلافت اسلامی – بخوان امپراتوری عثمانی و اعلام انحلال این امپراتوری توسط اتاتورک در سال  ۱۹۲۴ - بر آموزه های اسلام در مبارزه با جو حاکم امپراتوری های استعماری غرب انگشت انتقاد گذاشته و آیین اسلام را گویا دوباره و با بانگ بلند "سیاسی" ساخت؛ از این نگاه جنبش اخوان در پیوند محکم و تسلسل ملموس تاریخی، ارشادات و راهنمایی های سید جمال الدین افغانی، مبلغ اندیشه اتحاد اسلامی و محمد عبده، مبارز سیاسی به مثابه پیشکسوتان جنبش ضد استعماری را، اگر از یک سو از آن خود کرده، از سوی دیگر در راستای  شعار  "راه کار اسلام به مثابه راه حل از بحران حاکمیت در جهان اسلام " گام های عملی سازمانی نیز برداشته است. گستره اصلاح گرایی سید جمال لدین و عبده در برگیرنده تطابق و توافق جامعه اسلامی با فناوری، ساختار اجتماعی و حتی شیوه زندگی غرب بوده؛ تنها بار جامه ای این رفرم گویا بایست اسلامی باشد.  چنانچه "جنبش رفرم اسلامی"  از بدو امر بر این ایدئولوژی تکیه میزد که نظر به "عقب ماندگی" جهان اسلام، جامعه اسلامی  بایست مدرنیزه شده و آیین اسلام نیز بایست ر فرم پذیر گردد.  [a۱۱۰] ار این طریق گویا میتوان  "حیثیت، صلابت و هیبت اسلامی" را دوباره احیا کرد. به این ترتیب جنبش اخوان در عین فاصله گرفتن از "جنبش رفرم اسلامی" در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در تداوم فکری همین جنبش تولد و بزرگ گردیده است. 
در حالی که غزالی پس از ده ها سال مطالعه و تدریس علوم اسلامی به این نتیجه میرسد که "راه نجات امت اسلامی از گمراهی و عقب افتادگی در بازگشت به قرآن و ترک خرافات ضد قرآنی است." [۱۱۱] سید جمال الدین افغانی به مثابه نخستین متفکر اسلامی قرن نوزدهم در جهان اسلام  "نسبت به بیماری های جوامع اسلامی هشدار داده، و در مقابل قدرت های غربی، اسلام گرایی را تبلیغ میکرد. از  گفتار مشهور محمد عبده است که "رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم". [۱۱۲] برخلاف بنیاد گرایان دیگر، محمد عبده به این نظر بود که "اسلام مردم را تشویق به تفکر می نماید". او  تقلید کورکورانه را از سنت جدا میدانست. از همین نگاه مخالفین به او حتی مهر "کفر" را نیز زده اند. 
اخوان اامسلمین یک جنبش بنیاد گرای اسلامی است که در سال ۱۹۲۸در شهر اسماعیلیه مصر تحت رهبری حسن البنا پایه گذاری گردید. این جنبش با تاثیر پذیری از افکار محمد الغزالی (۱۹۱۷ تا ۱۹۹۶)، صاحب نظر در علوم  اسلامی، سید جمال الدین افغانی (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷)، مبلغ اندیشه اتحاد اسلامی، محمد عبده ( ۱۸۸۷ تا ۱۹۴۴ )، مبارز سیاسی  و سید قطب (۱۹۰۶ تا ۱۹۶۶)، نظریه پرداز مشهور بنیاد گرایی در پاسخ به "انحطاط جهان اسلام و سلطه ای بیگانگان" پدید آمده، رشد کرده و به زودی در سرتاسر "جهان اسلام" گسترش یافت. [۱۱۳]
حسن البنا، بنیانگذار اخوان ا لمسلمین  که در سال ۱۹۰۶ در دهکده ای محمودیه مصر چشم به جهان کشود، در یک محیط اجتماعی-سیاسی ضد استعماری بریتانیای  کبیر بزرگ گردید، متاثر از جو خانوادگی – پدرش تحصیل یافته دانشگاه الاظهر بود – و تدریس رسمی علوم دینی، گویا او از آموزش دینی از گهواره تا مدرسه برخوردار بود. البنا در سال ۱۹۳۶ در نامه رسمی خطاب به ملک فاروق، پادشاه مصر خواهان  استقرار "نظام اسلامی" شده و در نامه دیگر در سال ۱۹۳۸ بازهم از حاکم زمان خواست تا احزاب غیر اسلامی را که متهم به فساد و تجزیه بودند، منحل سازد. [a۱۱۳]
 پس از این دور همکاری بی ثمر در درون نظام با اولیای امور، البنا در راه کار سیاسی جنبش اخوان بازنگری کرده و اقدام کرد تا در راستای دیگرگونی اوضاع حاکم  برای "مبارزه انقلاب مسلحانه" زمینه سازی کند. نظر به همین بازنگری و ایجاد  بازوی نظامی،  جنبش اخوان فعالیت های مسلحانه و پرخاشگری را آغاز کرد، تا این که این روش پرخاشگری در سال ۱۹۴۹ منجر به دستگیری و قتل این اولین رهبر جنبش اخوان گردید. از همان زمان به این سو، در بین جنبش اخوان پرسش "مبارزه در درون و یا خارج از نظام" همیشه و بار بار – نظر به دیگرگونی اوضاع -   طرح گردیده است. پاسخ جنبش اخوان به این پرسش بنیادی با این شاخص گره خورده است که با کدام شیوه مبارزه میتوان نیروهای انقلابی را برای کسب قدرت به وجه احسن بسیج کرد تا بر کرسی قدرت تکیه زد؛ در این راستا راه کار اخوان از "انقلاب قهر آمیز" و "کودتا" تا "همکاری پارلمانی" را در برگرفته و از دهشت افکنی های انتحاری تا بمب گذاری ها کنار جاده ها و حتی مساجد از همه ابزار آشوب و  خون ریزی به مثابه ابزار استفاده کرده است:  درست همنوا با دستور ماکیاولی که "هدف دسترسی و ایجاد حکومت قدرتمند، وسیله را توجیه میکند". 
اخوان المسلمین به مثابه راه کار سیاسی در مورد "بیماری جامعه ای اسلامی" و در مقابله با "استعمار"، «الاسلام هو الحل»، یعنی "راه حل، اسلام است" را تبلیغ میکرد. شعار تبلیغاتی-سیاسی این گروه را حسن البنا چنین خلاصه میکند: "خدواند هدف ما، پیامبر الگوی ما، قرآن قانون اساسی ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا، والاترین آرزوی ماست."  [۱۱۴]
ﻧﻬﻀﺖ  اخوان اﻟﻤﺴﻠﻤﯿﻦ، که بعد از سقوط اﻣﭙﺮاﺗﻮري ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ تشکیل گردید، هدف آن در رستاخیز "خلافت اسلامی" خلاصه گردیده،  که روی دیگر این سکه مبارزه با الگوی نظام سیاسی سکولار، که در جدایی دین و دولت موضع بحث می باشد،  تلقی میگردد. البنا برای رسیدن به هدف تشکیل "خلافت اسلامی" نه تنها برای مصر و یا جهان اسلام، بلکه برای "تمام بشریت" یک برنامه کاری "چهار مرحله ای" پیشکش کرده بود: تبلیغ و دعوت، جذب و سازماندهی، ایجاد خلافت در سطح ملی و در اخیر ایجاد خلافت در سطح جهانی. [۱۱۵] 
جنبش اخوان در اوایل با "اعتراض، قیام و انقلاب" مخالفت کرده، بلکه برای رسیدن به هدف به "نصیحت، حکمت و وعظ حسنه" باور داشت، شیوه مبارزه ای که پس از تجارب تاریخی در مورد همکاری با حکومت های سکولار دیگرگون گردیده و به گزینش راه  و رسم پرخاشگری منتهی گردید. چنانچه البنا خود در سال ۱۹۳۸ – برخلاف نظراتش – گفت که اگر رهبران و احزاب در "سازمان و یا خارج از آن، برای یاری اسلام و احیای قدرت و عظمت آن تلاش نکنند، جماعت اسلامی بدون هیچ سازی و ملاحظه ای با آنها مبارزه میکند." 
پس از قتل البنا، افکار و راه کار سیاسی سید قطب (۱۹۰۶-۱۹۶۶)ُ، نظریه پرداز بزرگ بنیاد گرایی بر جنبش اخوان از همه بیشتر  تاثیر گذار بوده است. سید قطب در سال های پنجاه و شصت قرن بیستم، قسماً در زندان چندین اثر  پر وزن سیاسی-اسلامی نوشته و  به نظرات البنا روحیه انقلابی بخشیده است. از جمله با بکار برد اصطلاح "جاهلیت مدرن" از یک سو علیه بازگشت به اصطلاح "جاهلیت باستانی" در عصر این همه مؤلفه های فرهنگی و رشد علم و انکشاف اقتصادی موقف اختیار کرده و از سوی دیگر بر این نکته صحه گذاشته است که جاهلیت چه باستانی و چه مدرن، هر دو  دارای ویژگی مشترک بوده،  و بیانگر از میان رفتن "ایمان واقعی" به خداوند است. به  نظر سید قطب، "حکومت های اسلامی" که زاده ای نظرات انسان های ارضی می باشند،  فاقد مشروعیت آیین آسمانی بوده، پس مقاومت علیه این حکومت ها و براندازی رژیم های "ساخت و بافت قوانین ارضی"  وجیبه دینی محسوب میگردد. با نشانه گیری جهاد برای پیاده کردن آیین آسمانی (شریعت)، سید قطب راه گشای راه کار پرخاشگری دینی  تلقی میگردد. [a۱۱۵]
پس از اعدام سید قطب در سال ۱۹۶۶، افکار پرخاشگری او بیشتر گسترش یافته و به ویژه زمانی که بخشی از رهبران اخوان مصر به عربستان سعودی فراری گردیدند، افکار اخوان با چاشنی از عقاید سلفی و وهابیت آمیخته گردید. در آن زمان تمامیت گرایان عربستان سعودی در مبارزه با رژیم های  سکولار عربی - ناصریسم، بعثیسم و پان عربیسم – سخت در تضاد و مبارزه قرار داشت. 
پس از مرگ حسن البنا و سید قطب  در کنار سازمان "اخوان المسلمین" به مثابه یک "گروه ارشاد و تبلیغ" گروه های کوچک و بزرگ دیگر بروز کرده، از جمله "جماعت جهاد اسلامی" که در رد کثرت گرایی برآمده و "جهاد" را به مثابه یگانه راه کار مبارزه تبلیغ میکرد.  نظریه پردازان بزرگ اخوان قوانین حاکم در کشور های اسلامی را "تصویب کافران" تعبیر کرده و اصولا "دموکراسی و کثرت گرایی" را خلاف شرع میدانستند. از همین نگاه آنها حکومت زمان مصر را "تکفیر" کردند. اخوانی ها در کل اصطلاح "ملت" را یک مفهوم وارد شده از غرب دانسته، "تبار گرایی و ملی گرایی"  را نشانه از "جاهلیت نو" تعریف میکنند. اسامه بن لادن در زمان اقامتش در سودان در سال های نود قرن بیستم و قبل از برگشت  در کنار طالیان، برادران عقیدتی اش سخت تحت تاثیر آرا و نظرات "جهادی" سید قطب قرار گرفته و همین امر تضاد او را با وهابی های عربستان سعودی شدیدتر ساخت.  اخوان المسلمین جهت رسیدن به اهداف در مصر در زمینه های مختلف به مبارزه پرداخت، و شمار زیادی از اعضای آن دستگیر و یا اعدام شدند. ولی در سال های قبل از "بهار عربی"  - ۲۰۱۱ – شاخه ای سیاسی حزب اخوان مصر، نظام مسخ شده پارلمانی  آن کشور را پذیرفته و در پارلمان چندین نماینده فرستاد. 
پس از سرکوبی متواتر رهبران جنبش اخوانی در زمان ملک فاروق، جمال عبدالناصر، انور سادات و حسنی مبارک بسیاری از رهبران این جنبش به کشور های دیگر عربی و حتی اروپا فراری گردیدند. ولی جنبش اخوان در مصر با ریشه تاریخی و تغییر راه کار مبارزاتی یکی از احزاب پر نفوذ در رویداد های مصر باقی ماند. در واقع جنبش اخوان در طول تاریخ و در هر کشوری که رد پای سازمانی آن دیده شده است، تلاش کرده است که از تمام امکانات سیاسی – از وعظ حسنه تا شرکت در انتخابات و از کودتا تا انقلاب – استفاده کرده تا بر کرسی قدرت تکیه زده و زمام اداری دولت را در دست گیرد. با وجود آن هم تاریخچه این جنبش در رابطه تنگاتنگ با کودتا های نظامی پیوند خورده است. ولی نکته مهم در مورد این جنبش را بایست در عدم داشتن برنامه های اقتصادی و اجتماعی در خور اوضاع کشور های پیرامونی اسلامی سراغ کرد، برنامه ای که برای "رستگاری امت اسلام"، بخوان رفاه همگانی مطابق به موازین اسلامی آنهم نظر به قرائت دینی خود همین گروه باشد. تقریبا همه جنبش های دینی نوع اخوان، به هر نام و نشان و از هر گوشه ای مذهبی که سر برآورده است، فاقد یک استراتژی بزرگ در مبارزه با تیوری های رشد و انکشاف جریان حاکم بوده، برنامه ای اخوان در رد شرایط حاکم بدون ارایه بدیل مشخص بوده و از حیطه کلی گویی و شعار های عام پسند و عوام فریب گامِ فراتر بر نداشته است.
نظر به همین فقدان بدیل، شعار کلی طرح شده از طرف البنا - "خدواند هدف ما، پیامبر الگوی ما، قرآن قانون اساسی ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا، والاترین آرزوی ماست" –  زینت بخش برنامه های تقریباً همه جنبش های بنیاد گرا گردیده است. 
چنانچه این موضوع نه تنها در مورد گروه های تصلبی بزرگ از قبیل "گروه دولت اسلامی" و یا "القاعده" صدق میکند، بلکه سازمان های پرخاشگر دیگر ار قبیل "گروه التقاطی طالب" و حزب افراطی اسلامی گلب الدین حکمت یار نیز بر این شعار صحه میگذارند. ویژگی مهم این شعار در ساده فهمی و عوام فریبی و در عین حال در جامع بودن آن نهفته بوده، و صاحب شعار – نظر به هر علتی هم که باشد –  به توجیه و تشریح بیشتر در مورد جزییات "نظام اسلامی" و ارایه راه کار مبارزه که در "جهاد" خلاصه میگردد، نیاز نمی بیند. نظر به همین دلیل اخوان به مثابه راه یافت کلی به این شعار پناه میبرد: "هر گاه هر ملتی به قرآن و سنت پیامبر اقتداء بکند، هرگز گمراه نمیگردد."
ﻧﻬﻀﺖ اﺧﻮان اﻟﻤﺴﻠﻤﯿﻦ که تا حال در دامان قرائت دینی و راه کار سیاسی گروه های پرخاش گر و تروریستی پرورش یافته اند،  کشور های اسلامی را به خاک و خون کشانده و خسارات جبران ناپذیری مادی و معنوی بر "امت اسلام" تحمیل کرده است. 
دوم:  "مدرسه دیوبندی" 
"روش جکومت اسلام، تیوکراسی است به این معنی که وقتی فرمان صریح خدا و پیامبر وجود داشته باشد، هیچ رهبر یا قانونگذار مسلمانِ و نه حتی قاطبه مسلمانان جهان حق ندارند که کوچکترین تغییری  در آن ایجاد کنند." 
ابوالاعلی مودودی 
با وجود نقش بسزای که جنبش اخوانی مصر در قیام ها و مقاومت های گروه های بنیادگرا بازی کرده، قبل از جنبش اخوان و بدور از جهان عرب در سرزمین هندوستان جریان مشابه تصلبی بنیاد گرای "مدرسه دیوبندی" در فرماسیون تاریخی نیم قاره هند نقش مهم بازی کرده است.
با سقوط امپراتوری مغل در هندوستان جنبش اسلامی متمایل به عرفان تحت رهبری شاه ولی الله  (۱۷۰۳ تا ۱۷۶۴) به حرکت پرخاشگر سید احمد برلوی ( ۱۷۷۶تا ۱۸۳۱1 ) مبدل گردید. [۱۱۶]
برلوی، بنیادگذار " طریقه محمدی" علیه استعمار بریتانیای کبیر در هند اعلام "جهاد" نمود. به این ترتیب وی تهداب  مبارزه ای ضد استعماری را در نیم قاره ی هند گذاشت. [۱۱۷] 
 جنبش "طریقه محمدی" در سال ۱۸۶۷ منجر به تاسیس "مدرسه  دیوبند" در شهرک دیوبند در جوار شهر بزرگ دهلی گردید. مولانا محمد قسیم ننوتوی، بنیانگذار "مدرسه دیوبند" این بنیاد را به آموزشگاه نخبگان مذهبی پرخاشگر تبدیل نمود. وی با برچسب "بدعت" به هر نوع "نوآوری" مخالفت نمود و سخت پابند ارتدکسی – ناب گرایی - و معتقد و متعصب به اصول اولیه اسلامی بود. پس از تجزیه نیم قاره ی هند، قرائت دینی "مدرسه دیوبند" از اسلام  در پاکستان ادامه پیدا کرد و منجر به تاسیس یک سری از مدارس عالی دینی،  ازجمله "دارالعلوم دینی حقانی" در "اکوره ختک" گردید. 
 اکوره ختک، در نزدیکی اسلام آباد، پایتخت پاکستان به یکی از مراکز بزرگ دینی و اردوگاه های آموزشی پرخاشگری مبدل گردیده است. اسلام سیاسی و ایدیولوژیک شده، با تبلیغ "نظام مصطفی" توسط ضیاالحق، رییس جمهور اقتدار گرا و نظامی پاکستان، با پشتیبانی عربستان و در تبانی با استراتژی  ایالات متحده امریکا،  نه تنها در خود کشور پاکستان بلکه در منطقه از جنبش و پویایی خاصی برخوردار گردید. نفوذ گروه ها و حلقه های بنیاد گرا  در نظام اداری و اردوی پاکستان روز افزون گردید. گرچه که در رابطه با جنبش مقاومت افغانستان، به ویژه در قبال همکاری با گلب الدین حکمت یار نیرو های اسلامی پاکستان و بخصوص "جماعت اسلامی پاکستان"، تحت رهبری قاضی حسین سهم به سزای داشته اند، ولی در رابطه با سر و سامان دادن گروه طالب، "جمعیت العلمای پاکستان" تحت رهبری مولانا سمیع الحق نقش تعیین کننده بازی می کرد. سمیع الحق "پدر معنوی" و رهبر دینی طالبان خوانده می شود. آن رهبران طالبان که از "آموزش عالی دینی" برخوردار اند، مانند امیر خان متقی و خیر الله خیرخواه در قطار فارغ التحصیلان این مدرسه محسوب می شوند
گرچه که شیوه ی فکری "مدرسه ی دیوبند" زیربنای عقیدتی رهبران طالب را شکل می دهد، ولی نظر به یک رشته از ملاحظات منطقه ای و نفوذ روز افزون "وهابیت"، بویژه "جنبش سلفیون" عقاید دینی و بخصوص بخشی از سیاست های طالبان، سخت در گرو این شیوه دیرینه  مذهبی محافظه کار قرار گرفته است. به "وهابیت" به شکل عنعنوی در افغانستان با دید شک و تردید نگریسته شده، بعضی عمل کردهای  ناشی از آن، مثلا منع احترام به مزار اولیا و قبور نیاکان، با اسلام نرمش پذیر توده های مسلمان افغانستان در رویاروی قرار میگیرند. 
ولی در کنار "مدرسه دیوبندی" اسلام گرایی در جنوب آسیا از نظرات ابوالاعلی مودودی زیاد تاثیر پذیر خوانده میشود. به نظر او هر ملتی بایست از هر نوع حاکمیت در برابر "حاکمیت الهی" چشم بپوشد. مودودی رستگاری ملت را در رهاکردن از خود مختاری در مورد انتخاب نوع حکومت دانسته  و عمل کرد امت را طبق رهنمود های که در قرآن و سنت پیامبر اسلام  آمده، خلاصه میکند. او "حاکمیت الهی" را حکومت عقیدتی خوانده که میتواند به شکل "حکومت جهانی" درآید. به این ترتیب مودودی بر ادعای "جهان شمولی اسلام" مانند اخوان مصر با صراحت تام صحه میگذارد. به نظر مودودی اعتقاد "محور و پایه نظام اجتماعی و اخلاقی است که پیامبران برپا داشته اند". [a۱۱۷] مودودی عصاره حکومت اسلامی را خلاصه کرده و میگوید گه انسان ها – چه به صورت فرد و چه به صورت جمعی – باید از وضع خودسرانه قانون گذاری دست بردارند. او می افزاید که هیچ کس بجز الله مجاز نیست که قانون بتراشد. این گفته مودودی   (مانند سید قطب)  که هیچ کس مجبور نیست که قانون ساخته و بافته بشر را  بپذیرد، به قیام و پرخاشگری علیه حکومت های اسلامی که در پارلمان های ملی قوانین وضع میکنند، فرا میخواند.