سوالات دوست ارجمند و مسئول نشراتی افغانستان امروزضیا صدر

1-    شما وضعیت آعتماد انسان به انسان و اعتماد شهروندان به حکومت را در شرایط امروز افغانستان چه طور ارزیابی می کنید؟
2-    شما عوامل اصلی سقوط و انحطاط اعتماد را و امید را در جامعه در چه فکتور هایی قابل ارزیابی میدانید؟

3-    به نظر شما بحرانهای موجود در کشور ما چه رابطه و نسبتی با اعتماد اجتماعی و امید اجتماعی داشته و روی مناسبات اجتماعی افراد اثر میگذارد؟
4-    جامعه ما اگراشد ضرورت به امید داشته باشد، بدون اعتماد به انسان ، هموطن و هم جنس خویش، کارزار امید دهی به نتیجه خواهد نشست؟
5-    با توجه به بی اعتمادی انسان نسبت به انسان در افغانستان، شما شرایط  کنار آمدن و انسجام نیرو های ملی و ترقیخواه را چه طور ارزیابی میکنید؟
6-    تا این اعتماد بوجود نیاید آیا ممکن است که سیاست انسانی شود و امکان تحول بنیادی در این خاک شکل بگیرد؟ نقش و رابطه سیاست انسانی با امید سازی و وجود امید با انسانی شدن سیاست؟
7-    چه راه های برای برگشت اعتماد انسان نسبت به انسان در این دیار شما پیشنهاد می کنید، آیا راهی است؟ دولت و گروه ها چه نقشی میتوانند در امید سازی و اعتماد بخشی ایفا نمایند؟


1-    شما وضعیت آعتماد انسان به انسان و اعتماد شهروندان به حکومت را در شرایط امروز افغانستان چه طور ارزیابی می کنید؟

جواب : اعتماد یک فرآیند است که عوامل مختلف اجتماعی در ایجاد و تقویت یا تضعیف و نابودی آن نقش دارد.  در رابطه جامعه خود باید یاد آور شد که چهل سال پیش از امروز این جامعه دوچار تکانه ای شدیدی شد که شیرازه نظم خوردترین ارگان جامعه یعنی خانواده تا بالاترین ارگان آن یعنی دولت ر ا، از هم پاشید و از آن وقت تا حال این از هم پاشیدگی نظام اجتماعی تداوم پیدا کرده است. 
میدانیم که تخریب و از هم پاشی یک نظام اجتماعی بمراتب ساده تر است از بازسازی مجدد آن. جنگ و بحران نه تنها زیر بنای مادی یک جامعه را تخریب میکند بلکه نابودی معنویت جامعه را نیز در قبال خود دارد. ما در کشور خود شاهد این واقعیت هستیم که بازسازی مادی آن صرفنظر از کمبود های جدی، زمان بسیار کوتاه تر را در بر گرفت. اما بازسازی معنوی، یعنی ایجاد مجدد یک نظام اجتماعی متکی به هنجار ها وارزشهای اخلاقی  مانند صداقت، راستکاری، احساس همزیستی، روحیه تفاهم  احترام به قانون و بسیاری دیگری از این ارزش ها که در گذشته تا حدودی نماد های قبول شده جامعه ما بودند، همه برهم خورده و اکنون کار دوباره سازی آن توام بمشکلات عدیده است.  موفقیت در باز سازی معنوی  وابسته به ختم جنگ، ایجاد نظم، فضای مصئون و پیشرفت اقتصاد متوازن است.  از اینرو باز سازی معنوی از یک طرف بسیار زمانگیر است و از جانب دیگر،احتیاج به سازندگان مجرب و کاردان و دلسوز دارد.
اعتماد و دروغ در رابطه بسیار تنگ با همدیگر قرار دارند، جامعه فاقد دروغ شاید یک آرمان بدون دسترسی باشد اما حد اقل باید فضایی ایجاد گردد که در آن دروغ کمتر باشد. نه اینکه  دروغ به یک فرهنگ اجتماعی تبدیل شود. در جامعه ای که زمامدار، رهبران مذهبی، سیاستمدار،وزیر، وکیل، قاضی و سارنوال و قانون گذار، و حتی افراد عادی جامعه ، همه بدون آنکه خمی به ابرو بیاورند، بخاطر بدست آوردن و یا حفظ منافع  خود، بدروغ متوصل میشوند، آیا میتوان  انتظار آنرا داشت که فضای اعتماد به وجود آید و یا در تعاملات و کنش های روزمره افراد، احساس سوظن میان شان نباشد ؟ واقعیت امروز ما با همه تلخی آن، اینست که در تمام عرصه های روابط اجتماعی، احساس عدم اعتماد و سوظن فضای حاکم را میسازد. بگفته شاعر:
       دیده ای مهر و وفا تیره و تنگ است هنوز      چهره صدق و صفا باخته رنگ است هنوز
    راه پر پیچ و خم و، پر زفراز است و نشیب            پای این راحله، در قافله تنگست هنوز

2-    شما عوامل اصلی سقوط و انحطاط اعتماد را و امید را در جامعه در چه فکتور هایی قابل ارزیابی میدانید؟

جواب : طوریکه قبلاٌ متذکر شدم، تکانه ای کودتای 7 ثور 1356 (1978 )  سرآغاز یک بحران عمیق اجتماعی بود که دامنه ای آن تا امروز ادامه دارد. کودتا گران   نه تنها که مشروعیتی برای خود بدست نیاوردند، بلکه با مخالفت مردم مواجه گردیدند، واکنش آنها در برابر مخالفت مردم به خشونت وآوردن نیرو های خارجی انجامید. یعنی آغاز جنگ بعنوان فکتور عمده، عامل آغازانحطاط در سطح کلی جامعه گردید که پی آمد بعدی آن مهاجرت اجباری وگسترده ای میلیونها انسان در داخل و خارج کشور بود. بیجا شدن و آواره شدن انسان هاییکه از قرون متمادی به زندگی ساده روستایی و سنتی ، با ارزشهای اخلاقی قبول شده، شناخت نزدیک از همدیگر، کنش ها و واکنش قابل پیش بینی، خو کرفته و در یک فضای نسبتاٌ مصئون توام با اعتماد در کنار هم زندگی میکردند و افق دید بسیاری از آنها محدود به ولسوالی و در نهایت ولایت شان بود، پی آمد های غم انگیزی برای جامعه ببار آورد. این کتله عظیم یکباره به دوزخ پناهندگی و مهاجرت در داخل و خارج  کشور پرتاپ شدند. دنیایی که از زندگی ساده روستایی اثری در آن نبود. کاری نداشتند که از حاصل آن، زندگی شان تامین کردد، محیط ماحول کمپ برای شان بیگانه بود و باشندگان کمپ و همسایگان شان، اکثراٌ نه تنها اینکه مردمان روستای شان نبودند، حتی به قوم تبار شان هم تعلق نداشتند. آنها به « دوزخیان روی زمین» میماندند که بخاطر ادامه حیات و بدست آوردن کمک بخور و نمیر از سازمانهای بین المللی خانه و کاشانه خود را رها کردند و در محیط پناهندگی باید با بیروکراسی و مامورین موظف و پولیس و صد ها مشکل دیگر، وارد دعوا و چنه زنی شده و توحین و تحقیر شوند. خلاصه اینکه از یک زندگی ساده وارد یک زندگی مغلق و پیچیده ای بخور و نمیر شدند که دورنمای آن هم برای شان مشهود نبود. وقتی این کتله عظیم، بعد چند دهه مهاجرت به تصور زندگی گذشته دوباره به سرزمین خود برگشتند، با واقعیتیها و تغییراتی تازه مواجه شدند. ارزش های و هنجار های 40 سال پیش دیگر از میان رفته بود، با وجود تظاهر به تعصب و دینداری، حتی اخلاقیات و ارزش های دینی هم در نظم جامعه نقش خود را از دست داده بودند. بخصوص نسل های جوان و جوانتر که بجز جنگ مهاجرت و غربت، تصوری دیگری ار زندگی نداشتند و در عالم بی هویتی، بی سرنوشتی، بدون آموزش و پرورش، در دنیای مهاجرت بزرگ شده و در یک خلای ارزش ها و هنجار قرار گرفته بودند.
تداوم جنگ، شدت گرفتن چشمگیر تفاوت میان فقر و غنا و تعمیق شقاقهای قومی، مذهبی و منطقوی، زور گویی زورمندان، اجرایی نشدن قوانین، بیانگر یک فضای غیر مصئون اجتماعیست که مانع بزرگ ایجاد فضای اعتماد میان افراد و همچنان افراد و ارگانهای دولت گردیده و زندگی فاقد دورنما در میان اکثریت مردم یاس و نا امیدی بیشتر ایجاد کرده است.

3-    به نظر شما بحرانهای موجود در کشور ما چه رابطه و نسبتی با اعتماد اجتماعی و امید اجتماعی داشته و روی مناسبات اجتماعی افراد اثر میگذارد؟

جواب : با وجودیکه بحران، عدم اعتماد و امید در رابطه زنجیری بهم قرار دارند، اما به نظر من در جامعه ما عدم اعتماد، عامل اصلی بحران نیست، برخلاف عدم اعتماد معلول بحران است که در تعمیق بحران موثر میباشد. ایجاد بحران  شیرازه ای نظم نسبی اجتماعی را درهم شکست و به اعتماد اجتماعی نیز ضربه زد و عدم اعتماد با تاثیرات متقابل بحران را تشدید کرد.  وقتی در یک جامعه بحران اجتماعی نباشد، ارامش، قانونیت، روحیه همبستگی و همگرایی میان افراد و گروه های اجتماعی، انحصار قانونی دولت بر قوه قهریه ( یعنی نبود نیرو های مسلح خارج حیطه قدرت دولت)، عدم خودکامگی، تامین امنیت و رشد متوازن اقتصاد، در سطح کلی جامعه وجود داشته باشد و مردم احساس مصئونیت کنند، زمینه های بحران اعتماد هم محدود گردیده و امیدواری مردم به آینده تقویت میگردد. در جامعه امروزی افغانستان متاسفانه که هیچ یک اینها وجود ندارد. در اینجا بار سنگین این وظایف ناگزیر بدوش دولت است، اما دولت در کوتاه مدت قادر به حل این مشکلات نیست . 

4-    جامعه ما اگراشد ضرورت به امید داشته باشد، بدون اعتماد به انسان ، هموطن و هم جنس خویش، کارزار امید دهی به نتیجه خواهد نشست؟

جواب : جامعه بهر صورت بدون اگر، اشد ضرورت به امید دارد. زیرا بدون امید، توان ادامه زندگی انسانها سلب میگردد. ضرب المثلی داریم گه میگوید : "دنیا به امید خورده شده". با قبول این واقعیت که جامعه دوچار شدیدترین بحران است، اما خوشبختانه وقتی میبینیم که هموطنان ما اهم از زن و مرد و پیر و جوان م با وجود همه مشکلات، نوروز باستانی را جشن میگیرند، برای آینده نهال شانی میکنند، موسیقی میشنوند و شعر زمزمه میکنند، بخاطر مبارزه با ستم و بی عدالتی اجتماع میکنند و دست به اعتراض زده به سرک ها میریزند و یا دها اقدام دیگر، این احساس را در وجود ما زنده نگهمیدارد که با همه نابسامانی و جنگ، انسانهای جامعه ما به آینده فکر میکنند و به آینده امیدوارند. در این زمینه بازهم باید گفت که اگر فضا آماده گردد و دامن بحران از کشور چیده شود، قوغهای آتش امید و اعتماد و دوستی از زیر خاکستر، دوباره سر بیرون خواهد کرد و من به نسل آینده و جوان این کشور سخت امیدوارم، که فضای اعتماد و همبستگی و همدیگر پذیری را، صرفنظر از وابستگی های قومی، تباری و مذهبی، ایجاد خواهند کرد، زیرا همه آنها محکوم بزندگی کردن ، در این محدوده جغرافیایی، در کنار همدیگرند. انتخاب با آنهاست که از این ویرانه جهان دیگری بسازند. 

5-    با توجه به بی اعتمادی انسان نسبت به انسان در افغانستان، شما شرایط  کنار آمدن و انسجام نیرو های ملی و ترقیخواه را چه طور ارزیابی میکنید؟

جواب : راستش را بپرسی، این برای من یک سوال است که در شرایط کنونی در جامعه ما بصورت بالفعل نیروی ملی دیموکراتی وجود داشته باشد ؟ اگر بگذشته مراجعه کنیم و یا اکنون در کتاب ثبت احزاب سیاسی وزارت عدلیه نظربیاندازیم، دها گروه و سازمان در آن ثبت اند که برنامه های شان در خطوط اساسی مشابه و بیانگر آرمانهای سیاسی دموکراتیک و ملی برای افغانستان است. و تا جایی هم ادعای مدرن بودن را هم دارند. اما داشتن آرمانها کافی نیست، برای رسیدن به یک آرمان بخصوص وقتی سازمان میخواهد وارد کارزار سیاسی در سطح کلی جامعه شود، باید در جستجوی پایگاه اجتماعی خود باشد، مبارزه اجتماعی در زیر سقف های بسته، به بحثهای روشنفکرانه تهوریک خلاصه نمیشود. بلکه وابسته به عمل اجتماعیست . در طول 18 سال گذشته زمینه خیلی ها مساعد وجود داشت که دها گروه با افکار و آرمانها مشابه با هم وارد، مذاکره و مفاهمه برای ایجاد اتحاد ها و یا ائتلاف بزرگتر شوند تا بتوانند در برابر نیروی های عقبگرا و نابسامانی های اجتماعی بگونه بالفعل موثر واقع شوند. ولی متاسفانه من نشانه های آنرا کمتر میبینیم. این گروه ها با وجود ادعای مدرن بودن، اکثراٌ فرد محورند تا برنامه محور، اتحاد ها و ائتلافها ییکه بر مبنای توافقات فردی ایجاد شود، بزودی از هم میپاشند. اکثراٌ رهبران این گروه ها که آئینه هویت گروه خود ها استند، زنده یا مرده، برای اعضای بسیاری از سازمانها گذشته مبارزاتی شان به بتهای غیر قابل لمس تبدیل شده اند که انتقاد بر آنها تابو است. در چنین حالتی امکان انسجام این نیرو ها امر بسیار مشکل بنظر میرسد. برعلاوه دیده میشود که بخشهای از این گروه ها بیشتر به تمایلات قومی چسپیده اند تا سیاسی. بنا بر همین مشکل آنها نتوانستند به یک نیروی بالفعل اجتماعی تبدیل شوند که در تعاملات سیاسی جامعه نقش بازی کنند. برخلاف آنها بیشتر در حاشیه قرار دارند. روشنفکران افغان از چندین دهه در برزخ مدرن و سنت دست و پا میزنند.
در این زمینه هم نسل جوان کشور بخصوص آنهاییکه با افکار ملی و ترقیخواهانه میخواهند برای کشور شان کار موثری انجام دهند باید شانه های خود را  از بار اختلافات، قومی، منطقوی و مذهبی فارغ ساخته و آینده نگرباشند، اینها اند که برای ایجاد یک حرکت ملی، مترقی و دموکراتیک پیشگام شده و  برای انسجام خود با در نظرداشت تجارب تلخ گذشته، راه های تازه ای را بجویند.

6-    تا این اعتماد بوجود نیاید آیا ممکن است که سیاست انسانی شود و امکان تحول بنیادی در این خاک شکل بگیرد؟ نقش و رابطه سیاست انسانی با امید سازی و وجود امید با انسانی شدن سیاست؟

جواب : نه سیاست در کلیت خود یک پدیده ثابت غیر قابل تغییر است و نه انسانها بعنوان موجودات خلاق در برابر تعاملات اجتماعی و سیاسی واکنش های مشابه و ثابت دارند . ممکن یک اقدام سیاسی برای یک فرد و یا گروه بیانگر یک سیاست انسانی باشد اما برای فرد و گروه دیگری اشتباه و یا حتی غیر اخلاقی و غیر انسانی باشد. بطور مثال همین اکنون مذاکره با طالبان برای عده ای یک عمل اخلاقی و انسانیست چون دورنمای ختم جنگ را در آن میبینند. اما برای عده ای دیگر غیر انسانیست چون کنار آمدن با آدمکشان و تروریستان را غیر انسانی میدانند. در این جا این سوال مطرح میشود که کدام یک این دو برخورد ، سیاست انسانیست؟ دور نمای هردو تا هنوز ناروشن است و حکم صادر کردن در مورد انسانی بودن و نبودن آن زمانی ممکن است که حقانیت یکی از این دو نظر سیاسی روشن گردد. از روی قراین میتوان حدس زد، اما حدس و گمان همیشه بیانگر واقعیت نیست.  
سیاست در بهترین شکل خود جستجوی انسان است، برای برقراری نظم و عدالت مطلوب و در بدترین حالت دستبرد زدن و دزدی قدرت، با انگیزه خودخواهی و بدست آوردن افتخار و ثروت. 
دسترسی به سیاست انسانی در جوامع سنتی یک فرآیند دراز مدت است که ممکن بنیاد های اولی آن در یک قانون اساسی دیموکراتیک، مسجل شده و بیانگر یک سیاست انسانی و اخلاقی باشد. بطور مثال قانون اساسی امروزی افغانستان جنبه های بسیار مثبت انسانی دارد.  احترام به این قوانین و تطبیق آنها در عمل ، عدم استفاده از زور وخشونت، جدایی قوای ثلاثه و کنترول مجریان قانون از طرف ارگانهای کنترولی، عدم تبعیض قومی و مذهبی ، رفاه اجتماعی و تساوی حقوق همه افراد جامعه، همه در این قانون تعریف و بعنوان هدف تعیین گردیده است. اما از آغاز کار تا رسیدن به نهایت، یک فرآیند اجتماعی- سیاسی دراز مدت وزمانگیراست که محدوده زمانی آنرا نمیتوان از قبل تعیین کرد. امید واری و اعتماد در این فرآیند وقتی تقویت میشود که گشایش  روزنه هایی برای برآمدن از بحران در چشمرس قرار داشته باشد و تکامل اجتماعی- سیاسی برای افراد جامعه قابل لمس گردد. در آنصورت است که امید و اعتماد تقویت میگردد.
  اما باید متذکر شدکه تکامل اجتماع یک حرکت خطی مستقیم نیست و بخصوص در جوامع عقب مانده همیشه مواجه به خطرات جدیست.  زیرا انسان  بعنوان عنصر آگاه ، فعال و موثر جامعه ، میتواند تکامل اجتماعی را تسریع نماید و یا در برابر آن موانع خلق کند. آنهاییکه امروز در سیاست جامعه ما دست بالا دارند، متاسفانه همان هایی اند که که بخاطر منافع شخصی و انگیزه های خود خواهی و پول پرستی مشغول دستبرد زدن و دزدی قدرتند.

7-    چه راه های برای برگشت اعتماد انسان نسبت به انسان در این دیار شما پیشنهاد می کنید، آیا راهی است؟ دولت و گروه ها چه نقشی میتوانند در امید سازی و اعتماد بخشی ایفا نمایند؟

جواب : اساسیترین فکتور راه بیرون رفت از بحران ایجاد مجدد نظم اجتماعیست. ما مواد اولیه اچنین نظم اجتماعی را داریم . یک دولت ولو با پایه های لرزان مشروعیت، وجود دارد که با همه کمبود ها و نارسایی های خود نماد یک نظم نسبی است که میتواند در اعتماد سازی و امید بخشی برای افراد جامعه نقش مثبت بازی کند. برای اعتماد سازی و امیدوار ساختن مردم به آینده، هر دولتی بخصوص دولت افغانستان باید انسانی ساختن ارگانهای دولتی را درست مدیریت کند. ترکیب اجتماعی تشکیلات دولت باید طوری سازماندهی شود که هیچ فردی به خاطر جنسیت، قومیت و مذهب و... مورد تبعیض قرار نگیرد، تا هر فرد خود را جز ارگان دولت دانسته و خود را مهره ای مهمی در تشکیلات دولت به شمار آورد. دموکراتیزه کردن روابط تشکیلاتی در تصمیم گیری. تقسیم قدرت و مسئولیت، افزایش شانس پیشرفت با در نظرداشت لیاقت و کاردانی.  در اینجا، در قدم اول درایت لازم است تا بحران موجود درست مدیریت شود و همین پیش شرطهای در عمل ایجاد گردد.
 اما از جانب دیگر باید این واقعیت را نیز قبول کرد که این دولت میراث خور دولتهای گذشته است، نابسامانی  دولت موجود و همچنان میراث نابسامانی های دولتهای گذشته کار ایی موثر دولت موجود را به چالش کشیده است. صرفنظر از عوامل خارجی، عوامل متعدد داخلی وجود دارد که دولت با بنیه ضعیف مشروعیت خود نتواند از عهده انجام وظایف خود برآید. موجودیت اپوزیسیون مسلح با شیوه جنگی غیر متعارف، که بزرگترین بخش بودیجه وکمکهای خارجی را بلع میکند، موجودیت اپوزیسیون غیر مسلح که بخاطر امتیاز گیری بیشتر هم با دولت در کشمکش است و هم شریک دولت است، وابستگی اقتصادی دولت به کمکهای خارجی، ندانم کاری و فساد حاکم بر دستگاه و بالاخره خواسته های روز افزون مردم و بسیار عوامل خرد وبزرگ دیگر اجتماعی که نمیتوان به تفسیر آن در این مختصر پرداخت، عوامل بازدارنده و دست و پاگیری اند که مانع رسیدگی دولت به وظایفش میگردد و این خود باعث ایجاد عدم اعتماد میان افراد جامعه و دولت میشود. وقتی خواسته ها برآورده نشود، امیدواری ها تضعیف میگردد و فضای ایجاد عدم اعتماد هم تشدید میشود.
در مورد گروه ها ، اگر مطلب شما از گروه ها همین احزاب و گروه هاییست که رهبران شان از سالهاست مردم را بنام قوم و مذهب و منطقه به گروگان گرفته و خود مستقیم و یا غیر مستقیم در تصیمیم گیری های دولت نیزسهیم اند، زورگو وقانون شکن استند. باید گفت که آنها در فرآیند امید سازی و اعتماد سازی بیشتر نقش منفی دارند تا مثبت. واگر مطلب شما گروه ها و حرکات مدنی نسل جوان است، آنها در صورتیکه مستقل از رهبران قومی و مذهبی وارد صحنه سیاست شوند و با سنجش سیاسی و آگاهانه عمل کنند، میتوانند نقش بسیار سازنده برای ایجاد اعتماد وآینده سازی جامعه بازی کنند. 
در گذشته هر فرد جامعه بعنوان اعضای یک جامعه سنتی مجبور به احترام و پیروی از هنجار های اجتماع خود بودند. اما اکنون جامعه در یک خلای ارزشها قرار دارد. نه ارزشها هنجار های سنتی و اعتقادی و نه هم هنجار های مدنی (قوانین) قادر به کنترول اعمال افراد جامعه اند. پس احیای مجدد هنجار و ارزشها بمنظور کنترول جامعه یک ضرورت مبرم است. در این زمینه هم دولت مکلفیتهایی دارد، هم افراد وهم گروه های اجتماعی.   در صدر وظایف اساسی دولت مسئله آموزش و پرورش و نو آوری در نظام آموزشیست که از شکل سنتی آن باید خارج گردد. رسانه های جمعی میتوانند، با پیروی از یک سیاست درست، تربیتی و آموزشی و همچنان اعتماد سازی و امید بخشی در بازسازی معنویت جامعه، بسیار موثر واقع باشد. لهذا یک بار دیگر باید روی این اصل تاکید کرد که اعتماد سازی و امیدبخشی در جامعه، یک فرآیند است که محدوده زمانی آن تابع فعالیت، موثر دولت، آموزش و پرورش، فعالیتهای موثر و روشنگر رسانه ها، فعالیتهای جامعه مدنی و همچنان برخورد اخلاقی افراد در برابر همدیگر و کل جامعه است. 
  بطور نمونه فعالیتها یک نهاد مدنی مثل میدیوتیک، در بخشهای فرهنگی برگذاری شبهای شعر و ادب و موسیقی،   آموزش میانجگری اجتماعی برای جوانان بمنظور ایجاد تفاهم واعتماد در ولایات مختلف، برنامه سفیران جوان  بمنظور شناخت جوانان از همدیگر در سطح منطقوی ،  براه اندازی کاروانهای صلح بخاطر ایجاد فضای صلح و از میان بردن پیش قضاوتی ها میان اقوام مسکون در کشور، نمونه های مثبتی از فعالیتهای مدنیست که برای اعتماد سازی و امید بخشی اجتماعی نقش مثبت بازی میکند. 
برعلاوه براه انداختن بحث ها در مورد صلح و ختم جنگ، سیمینار های علمی و سایر فعالیتهای هنری و سپورتی از جانب سایر نهاد ها و سازمانهای مدنی، هر کدام عناصر اساسی ایجاد فضای اعتماد در جامعه میباشد.


    ا