فرید ریش ویلهلم نیچه( اراده ی معطوف به قدرت؛و فلسفۀ اخلاق----- بخش هفدهم)

( مهم نیست چقدر پر مشغله ای باید زمانی برای کتاب خواندن پیدا کنی و یا اینکه خود را در محاصره ای نادانی خواهی یافت۰ کنفوسیوس)  نیچه را فیلسوف ضد سیستم ونظام می دانند۰نیچه در کتاب افول بت ها می گوید:من به همۀ فیلسوفانی که سیستم فلسفی ساخته اند بی اعتمادم۰نیچه این سیستم سازی را یک ضعف وکمبود می داند

۰نیچه در بیان اندیشه های فلسفی خودش بیشتر ازسبک گزین گویانه ونثر پر جوش وخروش وکوبنده استفاده نموده است۰شیوۀ گزیده گوئی برای نیچه یک نوع شیوۀ فلسفه گوئی نیز هست که بسیار انتقادی وطنزآلود می باشدو گاهی سخت بر دیگران می تازد وگاهی هم آنچنان پیامبر گونه سخن می گوید که این دشمن دین را حداقل از این لحاظ به ادعا کنندگان پیامبری نزذیک می سازد۰ او حتا اتحاد اروپا را پیش بینی می کند۰ نیچه همانند یک متخصص حاذق فلسفۀ مدرن را تکه تکه وکالبدشکافی می کند۰نیچه تمام دستگاه های فکری موجود تا آن زمان را جراحی نموده وبعد به جنگ تعصب ها ودکماتیسم وجزم گرایان می رود۰ نیچه می گوید من دینامیت هستم وهمه چیز را منفجر می کنم۰ اما نمی خواهد معنای زندگی را منفجر کند بلکه در صدد انفجار پوچی وبی معنایی زندگی است۰نیچه زندگی را یک جشن وسرمستی می داند وبه زندگی لبخند می زند ودشمنان زندگی را محکوم می نماید۰نیچه حتا فلسفه وفلسفیدن را یک جشن وسرمستی می داند۰ نیچه می گوید فلسفه یک نوع زیبایی شناختی از زندگی است نه یک نگرش عقلانی به زندگی در اینجا تفاوت فلسفۀ نیچه با ایدآلیست های آلمانی آشکار می گردد۰ بنابراین می توان گفت دلیل احترام وعلاقۀ نیچه به یونانیان ماقبل سقراط نگاه زیبایی شناختی آنان به زندگیست۰ شوپنهاور زندگی را آکنده از درد ورنج می بیند امانیچه می خواهد به فراسویی آن برود۰نیچه می گوید باید زندگی را تصدیق نمودو اثبات کرد وکسانی که زندگی را نفی می کنند باید آنان را نفی نمود۰به کسانی که به زندگی نه می گوید باید به خود آنها نه گفت۰ نیچه درکتاب بسیار جذاب وخواندنی چنین گفت زرتشت می گوید:آنانی که در حال سقوط هستند بگذارید بیفتند تا ما بتوانیم فلسفۀ جدیدی را پی ریزی کنیم۰ نیچه نیهیلیسم اروپایی را یک تجربۀ فرهنگی می داند ونه الزامأ یک تجربۀ متافیزیکی۰ نیچه نیهیلیسم اروپایی را معلول اخلاق یهودی مسیحی می داند وبه نظر نیچه استیلایی اخلاق یهودی مسیحی باعث شد که مااز امیال وغرایز خود دور گردیم و نیچه از ما می خواهد دوباره به غنایی درونی خودمان دست پیدا کنیم وبه زندگی آری بگوییم۰ درچنین گفت زرتشت می گوید اگر می خواهی بالا بروی از پاهای خودت استفاده کن یعنی به جایی اینکه از ریسمان پوسیدۀ متافیزیکیی یهودی مسیحی استفاده بکنی با پاهای خودت صعود کن نه با متافیزیک افلاطونی ویهودی ومسیحی۰ چون اخلاق افلاطونی اخلاق مدینۀ فاضله است واخلاق ارسطو اخلاق فضیلت وجستجویی سعادت واخلاق کانتی مسئله اش عقل عملی است اخلاق یوتالیتاریسم یا منفعت طلبی که نیچه با همۀ این ها مخالف است وحتا اخلاق شفقت را که استادش شوپنهاور پیشنهاد می کند را نیز نمی پزیرد۰ نیچه در تبارشناسی اخلاق ضمن نقد وبررسی اخلاق می کوشد راه درست را به زعم خود نشان دهد ومعتقد است که مابه طور کلی با دو نوع ویا دو چشم انداز اخلاقی در تاریخ روبرو هستیم؛ یکی اخلاق بردگان ودیگری اخلاق سروران ودر اینجا نیچه می خواهد بحث ناتورالیسم را وارد اخلاق بکند۰آنچه برای نیچه مهم است عاملیت وفعلیت انسان ها می باشد چون موضوع فلسفۀ اخلاق نیچه مفاهیم نیک وبد نیست زیرا آنچه که برای نیچه مهم است عمل کرد ونیت وخود عمل است ومنظور از نیت اراده است یعنی اینکه آن ارداه چه چیزی را اراده می کند۰جهان از دید نیچه کردار واعمال انسان است۰ به باور نیچه ما جهان را فقط فکر نمی کنیم بلکه بایدتغییر بدهیم(به یاد این سخن کارل مارکس افتادم آنجاکه می گوید: کار فلسفه نه تفسیر جهان بلکه تغییر آن می باشد۰) وقتی مسئلۀ تغییر واراده مطرح می گردد در کنارش موضوع مسئولیت پیش می آید یعنی اینکه ارادۀ آزاد هم مسئول وهم مالک اعمال وکردار خود است۰زیرا عملی که من انسان انجام می دهم با انگیزه واراده و خواست  خودم انجام می دهم پس ارزیابی اخلاقی اعمال ما هم مهم است۰ دین وعده می دهد وبدون وعده نمی تواند زندگی کند۰بنابر این وعده زمانی درست است که ما دارایی ارادۀ آزاد ومسئول عمل خود باشیم چون بدون آزادی اراده وخودمختاری درعمل وعده ومسئولیت معنی ندارد۰نیچه می خواهد از ثنویت خوب وبد عبور کند ومی گوید تا زمانی که ما در بند این ثنویت هستیم به بلوغ نرسیده وهنوزدر کودکی به سرمی بریم۰نیچه برای توضیح روشنتر اخلاق بردگان وسروران وجلو رفتن سروران وکینۀ بردگان نسبت به آنان این گونه درتبار شناسی اخلاق استدلال می کند:چه جای شگفتی ست اگر که" بره ها"پرندگان شکاری بزرگ را خوش ندارند؟چه جای سرزنش است اگر که این پرندگان شکاری بره های کوچک را بربایند؟و اگر برگان در میان خود بگویند" این پرندگان شکاری شراند؛ومگر آن که هیچ به پرنده ی شکاری نمی ماند وچه بسا ضد آن است؛یعنی بره --نمی باید خوب باشد؟بر این آرمان سازی چه خرده ای می توان گرفت؟جز آن که پرندگان شکاری نیز با پوزخند نگاهی به آن اندازند و ای بسا بگویند که "ما از اینان ازاین بره های خوب بدمان نمی آیدکه هیچ خوشمان هم می آید! به راستی چه چیز خوش تر از گوشت بره ی نرم ونازک۰"چشم داشتن از زورمندی که خودرا زورمند نشان ندهد وفرادستی خواه وفرودستی خواه وسروری خواه نباشد وتشنه ی دشمنان وهماوردان وپیروزی ها همان اندازه بی معناست که از بی زوری چشم زورمندی داشتن۰ نیچه چنین ادامه می دهد:غریزه هایی که نتوانند خود را در بیرون خالی کنند؛روبه درون می آورند این همان چیزی ست که من فرایند "درونیدن" در انسان می نامم: این جا بود که در بشر چیزی رویید که سپس آن را "روان" خویش نامید۰ نیچه با نفع گرایان وپوزیتیویست ها وزیست شناسی تکاملی مخالف است ۰نیچه می گوید من نگاه تاریخی به اخلاق دارم وآنان ندارند۰نیچه دنبال ریشه یابی وپیداکردن اصل ونسب اخلاق یا همان تبارشناسی است۰ نیچه در دوفصل از کتاب تبارشناسی پایه واساس وخاستگاه تعصبات اخلاقی را نشان می دهد۰ منظور از اخلاق نیکان در تبارشناسی؛ "اخلاق خود بنیاد است" که بر اساس ارادۀ آزاد و مسئولیت پزیری شکل گرفته است۰ اخلاق بردگان اخلاق است که سرشت مطیع وتسلیم طلبی دارد به همین اساس کینه توزانه می باشد واین کینه توزی در تقابل مستقیم هست با اخلاق نیکان۰ نیچه اخلاق بردگان را اخلاق گلۀ واخلاق ابتزال می داند۰ مسیحیت را اساس این اخلاق بردگی باید دانست۰ نیچه معتقد است که افلاطون به جنگ اسطوره های هومری می رود تا فلسفۀ خودرا پیاده کند۰افلاطون در کتاب جمهوریت خود شاعران رااز مدینۀ فاضله اش بیرون می کند از جمله هومر را در صورتی که نیچه برخلاف افلاطون می خواهد اخلاق هومری را جانشین اخلاق سقراطی وافلاطونی بکند۰اخلاق هومری به باور نیچه یعنی اخلاق قهرمانی وخود بنیادی۰ نیچه می گوید: فیلسوفان چون سقراط وافلاطون ودکارت وکانت اخلاق را بیمار کرده اند واین بیماری می خواهد علیه سرشت انسان عمل بکند یعنی مارا به سوی همدلی وترحم هدایت می کند که این نادرست است چون مارا به طرف کینه ونفرت می برد قصد دارد بر امیال ما سرپوش بگذارد۰نیچه نه تنها با متافیزیک مسیحی درگیر می شود بلکه باعقل گرایی دکارتی وکانتی هم وارد جنگ می گردد۰ دکارت نخستین فیلسوف مدرن است که بین روح وجسم تفاوت می گذارد وافلاطون نیز می گوید مایک دنیایی حسی داریم ویک دنیایی عقلی ونیچه با این دوگانگی مخالف است۰ نیچه حتا جهانشمولیت دستگاه اخلاقی کانت را نمی پزیرد۰ نیچه با همۀ دردها و مشکلات جسمی و روانی که داشت؛ باوجود این عاشق زندگی بود۰ از چهچهه زدن پرندگان در دامن طبیعت لذت می برد؛ از شرشر جویبار و یا آبشار به وجد می آمد۰ نیچه با تمام کسانی که زندگی را خوار می دانستند و وعدۀ سرخرمن می دادند به شدت زاویه داشت۰( گویند بهشت و حور عین خواهد بود/ آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود/ گرما می و معشوق گزیدیم چه باک/ چون عاقبت کار چنین خواهد بود۰ خیام اگر زباده مستی خوش باش/ با ماهرخی اگر نشستی خوش باش/ چون عاقبت کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی چوهستی خوش باش)