معرفی کتاب: «افغانستان به روایت دیگر؛ جغرافیای تاریخی و ماندگارهای باستانی»

تالیف: «شاه‌محمود نعیمی»
محتویات مباحث این کتاب بیشتر پیرامون موضوعات جغرافیای تاریخی، ماندگارهای باستانی و پیشینه¬ی نام بعضی از مکان¬های مهم تاریخی افغانستان متمرکز می¬باشد که در چهار فصل تحریر یافته است. در این کتاب از شخصیت¬های ماندگار افغانستان مثل بوعلی سینا ، ناصر خسرو، عبدالرحمن جامی، فخر رازی، ابونصر فراهی،

سنایی غزنوی، کمال الدین بهزاد، باربد خواننده دربار خسرو پرویز که اصالتاً اهل مرو رود یا بالامرغاب بادغیس می باشد و شخصیت¬های تاریخی مانند یعقوب لیث صفاری، سلطان محمود غزنوی، سبکتگین،  الپتگین، تیمور گورکانی و عده¬ی دیگری نیز مختصر یادی شده، اما شخصیت منحصر به فرد مولانا جلال الدین بلخی  به¬صورت مشرح تحریر گردیده است. رود خانه¬های مرغاب، هریرود، آمودریا، هیرمند و دریاچه هامون، از مباحث دیگر این کتاب می¬باشد که از زاویه¬ی جغرافیای تاریخی مورد بحث قرار گرفته¬اند. مباحث تاریخی هم تا اندازه-ای که برای روشن شدن چگونگی مکان¬های باستانی و فهم مطالب جغرافیای تاریخی لازم بوده، در سراپای این کتاب بر حسب ضرورت، ضمیمه¬ی موضوعات مورد بحث این کتاب آمده است. به همین ترتیب، راجع به متون کتیبه¬های مهم تاریخی، مندرجات مطالب و ارزش تاریخی آن¬ها، گنجینه¬ها و سکه¬های شاهان مختلف که از مکان¬های باستانی و جاهای مختلف افغانستان کشف گردیده به درستی وضاحت داده شده است.


 فصل اول این کتاب «آریانا» نامیده شده که بیشتر مباحث آن متمرکز بر جغرافیای تاریخی است و به موضوعات کلی افغانستان تعلق دارد. در این فصل نخست واژه¬ی نژادی «آریا» به بحث گرفته شده و راجع به این که این واژه به چه معنی بوده و از چه زمان به چه صورت به کار رفته، از کجا آمده و کدام ملت¬ها  را در بر می¬گیرد؛ وضاحت داده شده است. پیشینه¬ی نام جغرافیایی « آریانا» یعنی وطن آریایی¬ها، بحث دیگر این فصل است که این نام از کی به وجود آمده، جغرافیای آن از کجا تا کجا بوده و مستندات تاریخی و باستان¬شناسی در این باره چه می¬گویند و به این موضوع نیز پرداخته شده که آیا آریانا و ایران دو نام جداگانه و دو جغرافیای مختلف و متفاوت بوده یا دو گویش از یک نام و یک مفهوم و یک جغرافیای واحد می باشد؟
     مبحث بعدی این فصل، «فلات ایران» است. موضوع فلات ایران را بدین¬جهت در این فصل گنجانیده¬ام که اولاً؛ جغرافیای فلات ایران، روی تاریخ افغانستان خیلی زیاد اثرگذار بوده و ثانیاً؛ تمام وقایع¬نگاران و جغرافیا¬نویسان غربی، معمولاً وقتی در  کتب جغرافیایی و تاریخی¬شان اصطلاح فلات ایران را به کار می¬برند؛ منظور شان تمام جغرافیای ایران و افغانستان و غرب کشور پاکستان از کوه¬های زاگرس تا انتهای هندوکش شرقی می-باشد. علی¬رغم این واقعیت که از کاربرد این اصطلاح در مباحث تاریخی و جغرافیایی گریزی وجود ندارد و از جانب دیگر به دلایل ملاحظات سیاسی و تاریخی کاربرد اصطلاح  «فلات ایران» برای ساکنان فلات شرقی که بیرون از مرز های سیاسی ایران قرار گرفته¬اند ناراحت کننده می¬باشد؛ بناءً همان¬گونه که در مبحث آریانا وضاحت داده¬ام که جغرافیای ایران سیاسی با جغرافیای ایران تاریخی از هم فرق دارند، در این مبحث نیز وضاحت داده ام که جغرافیای فلات ایران کماکان عبارت از جغرافیای آریانا  یا همان ایران تاریخی می¬باشد.
دو مبحث بعدی این فصل، یکی«پیشینه¬ی کلمات پشتون، پتان، افغان و ارتباط آن¬ها با پیشینه¬ی قوم پشتون و زبان پشتو » و دیگری «پیشینه¬ی نام جغرافیایی افغانستان» نامیده شده است. اگر چه پیشینه¬ی کلمات پشتون و پتان و پیشینه¬ی قوم پشتون و زبان پشتو ارتباطی به موضوعات مورد بحث کتاب حاضر ندارد؛ اما به لحاظ ارتباط این نام¬ها و اصطلاحات با پیشینه¬ی نام جغرافیایی افغانستان در این کتاب گنجانیده شده است.
یکی دیگر از مباحث فصل اول که نیازمند توضیح دانسته می¬شود؛ «مرزهای متغیر غربی هند و تأثیرات آن بر تاریخ¬نگاری مشرق افغانستان» می¬باشد. مرزهای متغیر غربی هندوستان که در گذشته با مرزهای شرقی افغانستان تداخل داشته است؛ این تغییر و دگرگونی در جغرافیای سیاسی هر دو  قلمرو که یکی پیش می¬آمده و دیگری عقب می¬رفته،  همیشه برای وقایع¬نگاران سردرگمی و برای خوانندگان سوء تفاهم ایجاد نموده است.  برداشت و تلقی نادرست بعضی از وقایع¬نگاران معاصر بر مبنای ثابت پنداشتن مرزهای جغرافیایی مغرب هندوستان، باعث گردیده این وقایع¬نگاران در نقل و ثبت روایت¬های تاریخی دچار اشتباهات بزرگی شوند.  بناءً در این مبحث عوامل این سردرگمی-ها و اشتباهات، شناسایی و با وضاحت بیان گردیده است. در ضمن در این مبحث پیشینه¬ی نام «هند» و نام هندوکوه و «هندوکش» که هر دو از نام رود خانه¬ی سند گرفته شده نیز مورد بحث قرار گرفت،  به همین ترتیب مرزهای غربی هند در دوره¬های مختلف تاریخی به گونه¬ی واضح مشخص گردیده است.     
مبحث بعدی این فصل، «چهار حوضه ¬ی رودخانه‌ای افغانستان، چگونگی سکونت و شهرنشینی و ایجاد شهرهای کاروانی» می¬باشد که زمینه¬ی کشت و زرع و زندگی جمعی یا گروهی را میسر ساخته است. اولین حوضه¬ی رودخانه‌ای حوضه¬ی هری¬رود و مرغاب است. دومین حوضه¬ی رودهای افغانستان عبارت¬اند از هیرمند، ارغنداب، ترنک، فراه¬رود، خاشرود و هاروت، نیز رودخانه¬های کوچک¬تری که به در یاچۀ هامون سیستان می¬ریزند. سومین حوضه¬ی رودهای افغانستان رود کابل و شاخ¬آبه¬های آن شامل غوربند، پنج¬شیر، شتل، سالنگ، لوگر و کنر است و چهارمین حوضه¬ی رودهای افغانستان حوضه¬ی جیحون یا آمودریا  با شاخ¬آبه¬های کران چپ آن است .
دراین مبحث توضیح داده¬ام که ماهیت حوضه¬های رود خانه¬¬ای افغانستان، طوری است که می¬توان تصور نمود که در ادوار گذشته، خیلی زیاد هم به شیوه¬هایی که منجر به جمعیت انبوه و متمرکز گردد و یا به عبارت دیگر به زندگی  شهرنشینی که همانا مقدمه وزمینه¬ساز مدنیت¬های منطقه¬ای می¬باشد؛ کمک شایانی نکرده است. چرا که تمام آب¬های رودخانه¬ای این مرزوبوم کوهستانی وتأثیرات ناشی از آن، مرکزگریز بوده  که با امکانات وتوانایی¬های آن عصر و زمان قابل مهار نبوده است. اگر چه آب¬های سطحی وآبهای زیر سطحی قابل استحصال، مناطق وسیعی ازکشور را قابل سکونت می ساخت و می سازد؛ اما این مناطق از هم جدا هستند. بخش اعظم این مناطق در دره¬های مرتفع ودر واحه¬های حاشیه¬ای کشور قرار دارد که کوهستان¬های مرتفع¬تر، بیابان¬های خالی از سکنه یاکویرهای خطرناک میان¬شان فاصله انداخته¬اند، برقراری ارتباط از عرض¬شان مشکل است. رودخانه¬های غیر قابل کشتی¬رانی وتنگه¬های غیر قابل عبور، از تماس و ارتباط میان جمیعت¬های مجاور، بیشتر جلوگیری می¬کند؛ امری که تنگ¬نظری و قبیله¬گرایی  را قوت می¬بخشد و قوام یافتن و سربرآوردن ملتی بنام افغانستان یا هر نام دیگری که از قبل در این جغرافیا  مطرح شده، در میان مجموع این عوامل ناهنجارطبیعی، شکننده وناموفق بوده است. بادرنظر داشت چنین شرایطی که به¬صورت طبیعی تفرقه¬افگنانه است؛ این منطقه¬ی گسترده از سپیده¬دم تاریخ عملاً مقهور و منقاد هرج مرج بوده است. اگر چنان¬چه قدرت حاکمیت متمرکز با اراده¬ی قوی هم استثناء بوده باشد که می¬توانسته¬اند این موانع را بر دارند؛ با توجه به کل تاریخ این سرزمین میان¬پرده¬ای بیش نبوده است. به¬هرحال، شاید افغانستان در میان کشورهای جهان تنها کشوری باشد که تاریخ آن¬را  جغرافیای آن  می¬سازد. در این مبحث نشان داده¬ام که تنها راه نجات افغانستان فایق آمدن برطبیعت خشن این سرزمین است. یکی دیگر از مطالبی که در این مبحث به آن پرداخته شده ایجاد شهرهای کاروانی در جغرافیای افغانستان می¬باشد. در ادامه¬ی این مبحث وضاحت داده شده که قرار داشتن یا قرار گرفتن این وادی  برسر راه¬های شرق وغرب در طول تاریخ، تمام شهرهای این مرز و بوم، قسمتی از پیشرفت خود را مرهون آمد و شد و منزل کردن کاروان¬های تجاری و مسافران و زائرانی بوده¬اند که از میان این صحاری و صخره¬ها عبور می¬کردند. خصوصیات این¬گونه شهر ها، نتیجه¬ی وضعیت مخصوص جغرافیای آن است. معمولاً شهرهای کاروانی در محلی ایجاد می-شوند که زمین فقط توان سیر کردن عده¬ی معدودی را دارد و آبادی و رونق¬شان، بیشتر به وقایع تاریخی بستگی دارد. مؤلفه-ها و ویژگی¬های دیگر شهرهای کاروانی و نقاط ضعف و قوت آن در این مبحث بیان گردیده است.
یکی دیگر از مباحث فصل اول، «راه¬های ورود به فلات و راه¬های درون فلات» می¬باشد. در این مبحث با بررسی تمام راه¬هایی که به فلات منتهی می¬شود و راه¬های داخل فلات؛ نشان داده¬ام که وضعیت جغرافیایی منحصر به فرد منطقه باعث گردیده است که در طول تاریخ تمام راه¬های شرق  و غرب، به¬ویژه، تمام راه¬های فلات به هرات منتهی شود و بدین ترتیب، هرات به گونه¬ای قلب فلات محسوب گردد. مبحث بعدی این فصل، «فلات شرقی، جغرافیای حایل بین هند و ایران و پیامد راه¬های دشوار گذرآن» نام گرفته است. در این مبحث پیامد راه¬های دشوار گذر بین هند و ایران به بحث گرفته شده و به این دو سؤال اساسی پاسخ داده می¬شود که چرا افغانستان دروازه¬ی هندوستان خوانده شده است؟ چرا تمام تهاجمات و لشکرکشی¬های جهان¬گشایان به هندوستان در طول تاریخ، از طریق معابر افغانستان صورت گرفته است؟ مباحث پایانی این فصل« افغانستان حوزه¬ی تلاقی تمدن¬ها، فرهنگ¬ها و خاستگاه ادیان» و «راه¬های بزرگ ارتباط بین شرق و غرب، و جاده¬ی  ابریشم» می¬باشد که در هر یک از این مباحث، مطالب خیلی مهم راجع به جغرافیای تاریخی و موضوعات جغرافیایی که بر تاریخ افغانستان اثرگذار بوده، تحریر گردیده است.   
فصل دوم به خراسان اختصاص دارد که در آن تمام مناطق خراسان که اکنون به جغرافیای افغانستان مربوط می¬شود؛  از هرات تا بدخشان، شامل ولایات هرات، بادغیس، غور، بامیان، فاریاب، جوزجان، سرپل، بلخ، سمنگان، بغلان، قندز، تخار و بدخشان مورد بحث قرار گرفته¬اند. ابتدا موضوعات کلی خراسان تحت عناوین « فراز و نشیب خراسان بزرگ» و «جغرافیای تاریخی، سیاسی و تشکیلات اداری خراسان» به بحث گرفته شده است. در این دو مبحث علاوه بر فراز و نشیب خراسان از نگاه تاریخی و جغرافیای تاریخی آن که در عناوین گفته شده، پیشینه¬ی نام و حدود جغرافیای خراسان در دوره¬های مختلف نیز مشخص شده است. به دنبال آن، تمام ولایات شمال افغانستان از هرات تا بدخشان به شمول غور و بامیان، تا جایی¬که به جغرافیای تاریخی ، ماندگارهای باستانی و پیشینه¬ی  نام بعضی از مکان¬های مهم این ولایات مربوط می¬باشند به بحث گرفته شده است و راجع به کتیبه¬های تاریخی نیز وضاحت داده شده است.
«غرجستان» یکی دیگر از مباحث این فصل می¬باشد که از نگاه جغرافیای تاریخی به آن پرداخته شده است. «غور صخره¬های تسخیرناپذیر» نیز عنوان یکی از مباحث بعدی این فصل است. در این مبحث حکومت غوری¬ها از نگاه تاریخی به بحث گرفته شده و نشان داده می¬شود که با وجود عظمت و اقتدار امپراتوری غوریان، از ماندگارهای این دودمان تنها یک منار بنام منار جام باقی مانده است؛ یعنی غوریان با وجود داشتن امپراتوری گسترده و قوی، به نظر نمی‌آید که خالق آثار هنری و فرهنگی بوده باشند که از این طریق بتوان بر متمدن بودن دودمان غوری صحه گذاشت؛ اما "بامیان از بودا سخن می¬گوید" عنوان دیگر یکی از مباحث این فصل می¬باشد که آثار باستانی آن عموماً بودایی بوده و متعلق به سده¬های بعد  از میلاد است. در این مبحث تا حد ممکن راجع به تمام آثار باستانی و شگفتی¬های بامیان وضاحت داده شده است.
یکی از حجیم¬ترین و پیچیده¬ترین مباحث این فصل، مبحث« بلخ و روایت¬های گمراه¬کننده» می¬باشد. واقعیت امر این است که بلخ یا باکتریای باستانی با وجود تاریخ درخشان، به موازات این تاریخ و مدنیت ارزشمند، اساطیر و افسانه¬ها با آن چنان تنیده شده¬اند که جدایی آنها مستلزم شناخت درست ودقیق از تاریخ می¬باشد. تاریخ باستانی بلخ با روایت¬های گمراه¬کننده  همراه بوده است. این روایت¬ها مداوم و پیوسته از عصر باستان تا کنون ادامه دارد و هر دانش¬اندوز تاریخ را به چالش گرفته است. توقع می¬رفت تاریخ¬نویسان پیشتاز معاصر افغانستان، تاریخ باستانی بلخ را از اساطیر و افسانه¬ها تفکیک نموده و صحت و سقم  تک تک  روایات را بررسی می¬کردند؛ اما نه تنها چنین نشد که متأسفانه مورخ¬های نامدار ما، بیشتر از افسانه-سازان قدیم، هر یک به نوبه¬ی خود افسانه¬ها و روایت¬های گمراه-کننده¬ی  قدیم و جدید را در هم آمیخته و با آراستن و پیراستن آن¬ها، در آن¬ها دخل و تصرف نمودند و این افسانه¬ها را که بیشتر به کار حماسه¬سرایی¬ها می¬آید که می¬تواند افراد خوش¬باور را خشنود سازند، دوباره نوشتند. در این مبحث گوشه-ای از آن نوشته¬ها را به نقد و بررسی می¬نشینیم.
قابل یادآوری است که بیشتر مباحث بعدی فصل دوم و محتویات مطالب مندرج آنها، از عناوین¬شان مشخص  می¬گردد؛ یعنی نیاز به توضیح بیشتر ندارد. دو مبحث دیگر فصل دوم نیاز به توضیح دارد: یکی مبحث« کشف آی خانوم پایان سراب تلخ» است. وقتی در سال 1922م  آ.فوشه، سرپرست هیأت کاوشگر فرانسوی که امید های زیادی راجع به نتیجه کاوش بلخ، در مخیله خود پرورانده بود، بعد از تلاش و زحمات زیاد نتوانستند متناسب با امیال و آرزوهای خود به کشفی نایل آیند؛ آ. فوشه مأیوسانه  نتایج این کاوش¬ها را چیزی جز «سراب بلخ» نمی¬داند. اما این سراب، بنا بر آنچه  در محوطه¬ی باستانی آی خانوم بعد از سال 1964 کشف گردید، پایان یافت. در این مبحث راجع به اکتشافات ارزشمند آی خانوم  وضاحت داده می¬شود، یعنی با کشف آی خانوم دیگر سراب بلخ پایان می¬یابد و استخوان¬های بلخ علی‌رغم گفته¬ی الکساندر بورنس افسر اسکاتلندی، که بلخ شهر استخوان¬داری نیست در آی خانوم پیدا می¬شود.
یکی دیگر از مباحث این فصل که نیاز به توضیح دارد؛ مبحث «کتیبه¬ی رباطک با نشانه¬هایی از پیشینه¬ی زبان دری» است. کتیبه¬ی رباطک یکی از مهم¬ترین و درخشان¬ترین بازیافت تاریخی متأخر مربوط به عصر کوشانیان در سرزمین افغانستان است که کشف این سنگنبشته به چند پرسش دیرینه در زمینه¬ی تاریخ، فرهنگ و خاستگاه قومیتی و زبان رسمی زمان کوشانیان پاسخ داده است. این کتیبه به فرمان کانیشکا پادشاه بزرگ و مشهور کوشانی در اواخر سده¬ی نخست میلادی و در نخستین سال پادشاهی او به نگارش درآمده است. کشف کتیبه¬ی رباطک مسأله¬ی نام واقعی زبان بلخی (باختری) را تا حد زیادی روشن کرد؛ یعنی به موجب این کتیبه دانسته می¬شود که کوشانیان از این زبانی که کتیبه رباطک به آن تحریر یافته بنام زبان آریایی یاد کرده است. از جانب دیگر، در این مبحث با استفاده از منابع مختلف تاریخی راجع به زبان فارسی باستان که داریوش اول هخامنشی نیز در کتیبه¬ی بیستون به سال 518 پیش از میلاد از آن با نام زبان آریایی یاد کرده وضاحت داده می¬شود و با مستندات تاریخی بیان می¬گردد که اولاً؛ نامیدن این زبان به نام زبان فارسی و منسوب کردن آن به نام قوم فارس یک اشتباه تاریخی است که با واقعیت¬های انکارناپذیر تاریخی مغایرت دارد. ثانیاً؛ در این مبحث بر اساس مدارک معتبر تاریخی آشکار می¬گردد که زبان دری یا زبان فارسی که باهم فرق ندارند، یک زبان فراقومی بوده که از گذشته¬های خیلی دور در سراسر جغرافیای افغانستان و ایران و حتی فراتر از آن تا قسمت¬های آسیای صغیر، آسیای میانه و هند بدان تکلم می¬شده است. به نظر می¬رسد که آریایی¬ها، این زبان را در هزاره دوم پیش از میلاد، در زمان مهاجرت¬شان با خود آوردند  و با گسترده¬شدن حضور آریایی ها در فلات، این زبان نیز در سراسر فلات گسترش یافتند. در این مبحث نشان داده می¬شود که بعد از مهاجرت آریایی ها زبان ساکنان جغرافیای که امروز افغانستان نامیده می¬شود دری یا فارسی بوده و این زبان در طول تاریخ از گذشته¬های دور تا امروز زبان کلامی اکثریت ساکنان این سرزمین بوده و می¬باشد. اگر چه این زبان بر اساس شواهد تاریخی در سده¬های پیش از میلاد از زبان اوستایی تحول یافته که پیامد این تحول همانا تفاوت و دگرسانی گویش دری با دو گویش دیگر تاجیکی و فارسی می¬باشد، اما در اصل، هر سه گویش عبارت از تطور گویشی همان زبان آریایی مذکور در کتیبه¬های داریوش اول هخامنشی و کتیبه¬ی رباطک کانیشکا می¬باشد که در مبحث"کتیبه¬ی رباطک با نشانه¬هایی از پیشینه‌ی زبان دری" به آن پرداخته می¬شود.
 فصل سوم"سیستان و زابلستان" همان¬گونه که از نامش پیداست؛ مربوط حوزه¬ی سیستان و زابلستان می¬باشد.  این فصل تمام ولایات جنوب و قسمتی از غرب افغانستان را که در مناطق حوضه¬ی آبی سیستان قرار دارد و در جنوب ولایات هرات، غور، و بامیان واقع شده را دربر می¬گیرد که به¬صورت مجموع شامل ولایات نیمروز، فراه، هلمند، قندهار، ارزگان، دایکندی، زابل و غزنی می¬شود. در این فصل نیز مثل فصل دوم تمام ولایات و مناطق به تفکیک جغرافیای تاریخی، محوطه¬های باستانی و پیشینه¬ی نام بعضی از مکان¬های مهم تاریخی  به بحث گرفته شده است. قابل یادآوری است که برای وضاحت دادن به موضوعات مورد بحث کماکان با مباحث و مطالب تاریخی نیز مستند گردیده است. یکی از موضوعاتی که در فصل سوم به آن پرداخته شده «معضل سیستان بین افغانستان ، ایران و حق¬آبه¬ی ایران از هیرمند» می¬باشد. اگر چه این مبحث بیشتر مربوط به جغرافیای سیاسی است تا تاریخی، اما به علت حساسیت موضوع، در این کتاب گنجانیده شده است. در این مبحث راجع به معضل سیستان از زمانی¬که سیستان در قرن نوزدهم بین ایران و افغانستان تقسیم گردید و به دنبال آن موضوع تقسیم آب هیرمند بین دو کشور مطرح گردید تا زمان صدارت موسی شفیق که آخرین توافقنامه حق-آبه¬ی ایران از هیرمند بین  موسی شفیق و میر عباس هویدا  نخست وزیر ایران امضا گردید؛ به بحث گرفته شده است. یکی دیگر از مباحث این فصل که نیاز به توضیح دارد "قلعه¬ی فریدون .... ازماندگارهای  فراه" می¬باشد که بنابر باور عوام این قلعه در گذشته¬های خیلی دور به زمان فریدون اساطیری ساخته شده است. نمونه¬هایی از این¬گونه آبادی¬های باستانی که منسوب به شخصیت¬های اساطیری مانند رستم، فریدون، ضحاک، نریمان، کاوه¬ی آهنگر  و حتی پیامبران توحیدی هستند؛ در جاهای مختلف افغانستان به چشم می¬خورند، اما هیچ¬یک از آنها پایه و اساس علمی و تاریخی ندارد. در این کتاب به عنوان نمونه قلعه¬ی فریدون فراه را به بحث گرفته¬ایم. در این مبحث و به همین ترتیب در مبحث "بلخ و روایت¬های گمراه¬کننده "(فصل دوم) نشان داده شده که شخصیت¬های اسطوره‌ای جمشید (یما) و فریدون با وصف آن¬که در صدر داستان¬های اساطیری هند، ایران و افغانستان قرار دارند؛ به جغرافیای هیچ¬کدام از این سه سرزمین افغانستان، ایران و یا هند مربوط نمی¬شود. ازجانب دیگر در مبحث قلعه فریدون وضاحت یافته است که بر اساس شواهد  تاریخی زمان اعمار قلعه¬ای که در فراه بنام قلعه¬ی فریدون شهرت یافته فراتر از زمان مغول¬ها یعنی فراتر از سده-ی هفتم هجری نمی¬رود. یعنی بعید است اعمار این قلعه را به  دوهزار سال پیش از امروز نسبت داد. قابل یادآوری است در موارد مشابه این موضوع در فصل دوم به مبحث بامیان نیز نشان داده¬ام که شهرهای باستانی ضحاک، نریمان، غلغله و دره¬ی آهنگران که این آخری منسوب به کاوه¬ی آهنگر می¬باشد؛ هیچ ارتباطی به شخصیت¬های اساطیری و حتی زمان زیست این اسطوره¬ها ندارد. چون بر اساس کاوش¬های باستان¬شناسی، آغاز آبادی¬های این محوطه¬های باستانی متعلق به زمان ساسانیان بوده و به همین ترتیب، شهر غلغله¬ی بامیان نیز متعلق به دوره¬ی اسلامی می¬باشند. از این مطالب که بگذریم؛ در ابتدای این فصل سوم راجع به سیستان و در اواسط  این فصل راجع به قندهار خیلی مطالب و موضوعات سودمندی گنجانیده شده و در قسمت¬های پایانی این فصل میراث غزنویان از زاویه¬های مختلف به بحث گرفته شده است.
فصل چهارم تحت عنوان گاندهارا یا کابلستان به آن مناطق جغرافیایی از افغانستان تعلق دارد که پیرامون کوه¬های مشرق افغانستان موقعیت دارند. از آن جایی¬که این کوه¬ها در سراشیبی رودخانه¬ی سند قرار گرفته و تا انتهای مرز شرقی افغانستان امتداد یافته است؛ این فصل شامل ولایات کابل، میدان، کاپیسا، پروان، پنجشیر، نورستان، لغمان، کنر، ننگرهار، پکتیکا، پکتیا، خوست و لوگر می شود. در این فصل نیز مثل فصل¬های دوم و سوم  به تفکیک تمام مناطق جغرافیایی، محوطه های باستانی، پیشینه¬ی نام بعضی از مکان¬ها و جغرافیای تاریخی ولایات متذکره فوق به بحث گرفته شده و پیرامون آنها وضاحت داده می¬شود. هرچند کوشش بر این بوده که در تمام مباحث این فصل محدود به مرزهای جغرافیایی افغانستان بمانم با وصف آن¬هم برای وضاحت بعضی از مطالب لازم بوده دامنه¬ی بحث به فراتر از مرزهای جغرافیایی افغانستان کشیده شود. در ابتدای این فصل راجع به گاندهارا و کاپیسای باستانی با استفاده از منابع مختلف تاریخی، جغرافیایی و باستانی مطالب سودمندی گرد آمده و به همین ترتیب یکی دیگر از مباحثی که در این فصل گنجانیده شده "چگونگی گسترش آیین بودا در افغانستان" می¬باشد. در این مبحث وضاحت داده می¬شود که آیین بودا، کی، چگونه، در چند مرحله و از کجا تا کجا در درون جغرافیای افغانستان گسترش یافت. در این فصل راجع به کابل در زمینه‌ی جغرافیای تاریخی، پیشینه¬ی نام¬ها، محوطه¬ها و معابد باستانی از دوره¬های مختلف تاریخی، جغرافیای شهر کابل و چگونگی شهر نشینی در کابل از زمان امیر عبدالرحمان خان تا پایان دوره¬ی ظاهرشاه وضاحت داده شده و در آخرین قسمت¬های این فصل محوطه¬ها و کتیبه¬های باستانی، جغرافیای تاریخی و موقعیت جغرافیایی ولایات پیرامون کابل به بحث گرفته شده است.
در پایان یادآوری این نکته لازم است که در  فصل¬های دوم، سوم، و چهارم این کتاب به ترتیب تمام جغرافیای افغانستان قدم به قدم به  بحث گرفته شده، اما باید این نکته را از قلم نیندازم که چند ولایتی از افغانستان مثل ارزگان، دایکندی، میدان، پکتیا، پکتیکا، کنر و نورستان به دلیل آن-که بنده به عنوان نگارنده¬ی کتاب حاضر از مکان¬های باستانی و جغرافیای تاریخی این ولایات مطالب اندکی در دست داشتم و یا شاید موقعیت جغرافیایی این ولایات که در  حواشی راه¬ها و مدنیت های باستانی قرار داشته، از گذشته¬های دور، این ولایات کمتر مورد توجه بوده است. به این لحاظ جایگاه این ولایات در مباحث این کتاب کمرنگ¬تر به نظر می¬رسد. قابل یادآوری است که در تدوین این کتاب به تعداد 1203 مورد از منابع مختلف نیز استفاده شده که در مجموع از یکصد و سی و چهار اثر تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، هنری، ادبی، باستان شناسی و کتب مقدس بعضی از ادیان باستانی برداشت یا نقل گردیده است. در صفحات پایانی کتاب، منابع و مآخذ هر فصل با تفکیک به صورت فهرست تحریر گردیده است.
علاقه مندان می توانند كتاب افغانستان به روايتي ديگر، نوشته شاه محمود نعيمي را در كابل از انتشارات پرند واقع چوك دهبوري كوچه كورس آذرخش، دهن باغ انتشارات سعاد و جاده آسماي انتشارات سعيد بدست بیاورند!