چالشها وموانع دولت ـ ملت درافغانستان  :

بحث دولت ـ ملت از مقوله قدرت وحاکميت بيرون نيست  ٬ ملت عبارت از تشکل گروه انسانهاي است که  در جغرافياي واحد با زبان و هويت معين  برمحور وجود دولت  باهم زندگي مشترک دارند٬ قرار گرفتن اين  دو واژه ٬٬ ملت ـ دولت٬٬  پهلوي هم  ازنظر جامعه شناختي معني خاص و پيوند جدا ناپذير با هويت و خصوصيات دولت هاي مدرن دارد  

٬ مدرنيته  کليت است که با رشد  عناصر مختلف اجتماعي ٬ سياسي  ٬ تخنيکي ٬ فرهنگي و  اقتصادي مناسبات اجتماعي جديد ومتناسب بخود را اقتضا ميکند ٬  چنانچه  دربعُد اجتماعي ده نشيني وسنت گرايي  جاي خود را  به شهرنشيني و فرهنگي شهري ميدهد٬  مفاهيم غيرعلمي و توصلات  ميتافزيکي  جاي خود را به  سکولاريزم و عقلانيت اعتراضي داده ٬  رشد علمي ٬فرهنگي و تخنيکي جوامع مختلف معيار رشد زندگي مردم در کشورهاي مختلف   قرار گرفته ٬ واما در زمان معاصر بخصوص  بعد از جنگ سرد  تحولات سياسي گسترده درسراسر جهان  به وجود آمد ٬ چنانچه با سقوط بلاک شرق ٬ روابط متعارف و کلاسيک بين المللي جهان ديروز شکسته شد ٬ با آنهم تيوري دولت ـ ملت ٬ رنگ و بوي تازه پيدا نموده بحث دولت و ملت سازي در اوروپاي شرقي  در فضاي فرا ايدولوژي شکل ومعني بهتر کسب نمود،  جهان  وارد تعاملات و روابطه جديد درمناسبات بين المللي گرديد ٬ رشد تکنالوژي اطلاعات جمعي و رشد اقتصاد جهاني سرحدادت سياسي کشور ها را فروپاشند و بدون اجازه حتي از مرز هاي بسته کشورهاي عقب مانده ازطريق دنياي مجازي عبور کرد ٬وفضاي فرهنگي  جوامع سنتي و عقب مانده را  دچار طوفان و دگرگونيها مختلف ساخت که  گسست هاي فرهنگي اجتماعي درون ساختاري کشورهاي عقبمانده  از ويژه گيهاي اين مرحله و تقابل سنت و مدرنيته است ٬ زيرا ساختار هاي قومي ٬ قبيله اي و مذهبي ٬  که بخش عمده از زندگی کشور های آسیایی و افریقایی را تشکیل میدهد که در فرایند دولت- ملت سازی با چالشهای جدی مواجه گرديده ، فرديت جاي قوميت و حاکميت هاي قومي و ديني جاي خود را به مردم سالاري با يد عوض کنند ٬ چون دولت ـ ملت يک  فرايندي مدرن و تکاملي است که گذار ازحاکميت هاي قومي  بسوي حاکميت هاي ملي  از فراورده های آن ميباشد ٬ که درنهايت با سکولاريزم و عقلانيت اعتراضي  انطباق يافته ارزشهاي ماقبل مدرن را کمرنگ  ساخته ٬ به حاشيه ميکشاند ٬ و درقبال اين تحولات  تعاريف جديد متناسب با اقتضاي عصر از منافع ملي ٬ استقلال و آزادي هاي سياسي اقتصادي که توازن محتوايي  با  روابطه اقتصادي و سياسي جهان و اقضاي زمان  داشته باشد بايد صورت گيرد ٠
با اين مقدمه برميگرديم به شرايط اجتماعي تاريخي جامعه جنگ زده و متلاشي شده افغانستان , به همگان معلوم است که فرايند تشکل هويت ملي زيرساخت ٬ دولت ـ ملت  است ٬ که درافغانستان بنا برتغيرات سياسي و جنگهاي متواتر قدرت سخت از هم پاشيده ٬ از سوي ديگر از نظر تکامل تاريخي ٬ اجتماعی و فرهنگي هنوز نيمه اکثريتي جامعه ما  به مرحله سنت قرار دارد ٬ لهذا  فرايند گذار درشرايط کنوني  به يک دولت ملي و مدريت سالم دولتي نياز  دارد  ٬ يعني با ايجاد ريفورم هاي اصلاحي وجهت دهي روابط اجتماعي برمبناي حقوق شهروندی  اين رويکرد ها را ميشود سرعت بخشد٬ و اين زمان ممکن است که دولت از مواضع قومي ٬ مذهبي و زباني  فاصله  گرفته  براساس ارزشهاي حقوق بشري وحقوق شهروندي ٬  بستر گفتمان بين الاقوام را تامين توسعه بخشد  ٬ ودولت با ديد فرا قومی اعتماد اقوام مختلف را ه بدست آورد٬  تا بين هويتهاي قومی و هويت ملي تعامل و تناسب ايجاد نگردد ٬ حتی با فشار و قدرت دولتي هم ملت سازي صورت نخواهد گرفت و ما به مرحله دولت ملت نخواهيم رسيد٠
ويژه گي هاي جامعه ما :
تضاد قومي قبل از آنكه محصول تفاوت زندگیهاي  غنی و فقیر باشد ریشه درافكار و عقده هاي تاريخي وروحي مردم ما دارد ٬ چون سطح زندگي اقتصادي اقوام مختلف كدام تفاوت ازهمديگر ندارند ٬ همه ميدانيم كه زندگي قبايلي منحيث يك نظام تاريخي ٬اجتماعي از نظر جامعه شناسي  تعريف و ويژگي هاي معين خود را دارد ٬ قبيله تركيب يست از گروه هاي كه با مشتركات٬ تباري٬ قومي ٬خوني و زباني٬ در جغرافيايي مشخص با هم زندگي ميكنند ٬ درنظام قبيلوي اراده جمعي مقدم بر تصميم  فرديست ٬ دراين نظام روح جمعي در وجود ريئس قوم ويا بزرگان قبيله تبارز ميكند ٬ امروز باوجود در قرن بيست يك زندگي ميكنيم ٬ اما هنوز هم شاخص ها ي زندگي قبيلوي درزندگي روزمره اقوام مختلف افغانستان حتي در كلان شهرها كاملاً وضاحت دارد٬ بخصوص دربين اقوام پشتون عمق ونفوذ بيشتردارد ٬ اما ويژگي جامعه ما اينست هيچ قومي بر اقوام ديگربرجستگي خاص اقتصادي ندارد ٬ پشتونها هم مانند ديگر اقوام از نظر اقتصادي ورفاء اجتماعي عقب نگهداشته شده اند ٬ يعني رهبران سنتي گذشته وحتي رهبران معاصر درامتداد سياست هاي  شان هميشه تلاش كرده اند كه تا باحفظ مناسبات كهنه قبايلي درروان و احساسات مردم منافع سياسي و اقتصادي خود شان را تامين كنند وجامعه را در مناسبات كهنه قومي و قبايلي نگهدارند ٬ چنانچه رسوبات آن تا امروز درجامعه ما با تمام قوت اش باقيست ٬ از ويژگي هاي دیگر مناسبات قبايلي اينست ٬ كه كنشها و واكنشهاهاي قومي دراين شيوه زندگي كمتر مبناي فكري وعقلي دارد ٬ بلكه بيشتر از متن احساسات و وابستگي هاي خوني و ارزشهاي قومي وخانوادگي ريشه ميگرد ٬ و رهبران با درک اين مسله  بر احساسات مردم سوار شده حکومت ميکنند ، معضله تضاد هاي قومي افغانستان هم بيشتر جنبه عقده مندانه روحي و رواني دارد  ٬ كه طبعات وپيامد هاي منفي آن بحران بزرگ اجتماعي  را درجامعه  ايجاد نموده  ٬باوجود كه تضاد هاي قومي درجامعه ما ريشه تاريخي دارد اما تبارز آن دراين مقطع اززمان ناشي از تصادم منافع سياسي رهبران قومی كشور از یک سو و از سوي ديگر باز شدن دروازه هاي كشور بروی جهان و ورد افكار جديد درجامعه است٬ يعني تفكر كهنه قومگرایی از راس مخروط قدرت سياسي بسوي قاعده آن از جانب رهبران قومي وسياسي هميشه  سازمان یافته دامن زده شده و میشود ٬ چون باوجود يكه درقرن بيست يك زندگي ميكنم ٬ هنوز هم هويت و شخصيت مان مال زندگي قومي و قبيلوي ما است ٬و افراد هنوز شخصيت حقيقي جدا از قوم و قبيله خود را ندارند وحتي بزرگان سياسي  اميتازات فراوان  از بيز قومي خود بدست مياورند ٬ توهين به يك فرد توهين به همه افراد آن قوم تلقي ميشود ٬ درحاليكه جهان عوض شده و ارتباطات جهاني مردم را بسوي زندگي مدرن و مدني ميكشاند اما زيرساخت هاي جامعه پيوند جدا ناپذير بازندگي سنتي و قبايلي ما دارد ٬ که بايد از بنياد عوض گردد ٬ اين تضاد بحراني را  ايجاد نموده ٬ که با  گرايشها و خواستهاي زندگي مدرن  تناسب معنايي ندارد ٬ رهبران سياسي كشور هم از اين شرايط استفاده نامشرع نموده منافع خود را از درون اين اختلافات تامين ميكنند ٬ حالا ايجاب ميكند كه همه درجهت مبارزه با اين حالت فكر جديد را مطرح كنيم ٬  باوجود يكه روند ملت سازي ٬ يك فرايند زمانی و زمانگیرست ٬ اما پديده يست متعلق به عصر مدرن ٬ كه اكثرا كشور عقب مانده و تحت استعماراز نبود ٬ ونرسيدن به اين مرحله دچار معضلات فراوان اجتماعي٬ سياسي در ارتباط با جهان پيشرفته استند ٬ چون ملت سازي با پيشرفت ترقي و تمدن پيوند ناكستني دارد گرچه مشكل است روش معين وشيوه خاص را براي تحقق و تعريف دولت ملت  ارائه نموده زيرا روند ملت سازي  محصول تعاملات  پيچيده تاريخي ٬ اقتصادي ٬ فرهنگي و اجتماعيست که درهمه ابعاد وزمينه هاي کاري ٬  توازن اقتصادي ٬فرهنگي و سياسي اجتماعي بايد درنظر گرفته شود ٠ تمام