بحران بدیل و اقتدارگرایی

در نوشته قبلی با فرض یک توافق منفی روی چهار "چه نباید کرد" از جمله توانستیم تنها یک مورد یعنی خشونت ورزی را به اختصار موضوع مطالعه قرار داده  و اهمیت اجتناب از انرا، البته به ادامه کوشش های قبلی، در حد توان بنمایانیم . مورد دوم نپذیرفتن نظام بود .

و اما در اینجا ، قبل از پرداختن به این  دومی، ضرورت برجسته ساختن این موضوع  که ، در توجه به درجازدگی مزمن جامعه ، سیر رویداد های سیاسی و تحولات بین المللی زمان خود را بی پیشینه سریع و پُر شتاب می یابیم و آنگاه ، دویدن  ما پاها چوبی ها به دنبال آن یقیناً  معجونِ کمدی- تراژیدی، با بار سنگین سیه روزی  مردم ما را به نمایش میگذارد، از ناگزیری ها و اجتناب ناپذیر پنداشته میشود . بنابراین ، باوجود اینکه چند سال قبل نوشتهِ با عنوان تقریباً مشابه به سرخط نوشته فعلی (خلای فقدان بدیل) را در ویب سایت وزین گفتمان به نشر سپرده ام ، شاید تا هنوز بحکم  سرسختی همان موانع بازدارنده بر سر راه رسیدن به جامعه ازاد، اباد و مستقل، عنوان فعلی برای نوشته حاضر، در بالا جا خوش کرده است .
 دلیل نپذیرفتن نظام باید پذیرش همگانی یابد تا به فروکش بحران به نفع اکثریت مصدوم جامعه  کُمک کند . اما برداشتن گام اولی و اساسی در راستای نپذیرفتن نظام الزاماً با  ارایه بدیل همراه میشود . خلاء ، خلاء باقی نمی ماند . یادآور شویم که در حوزه فعل و انفعالات بحران بدیل نیز ما با بحران مضاعف روبرو هستیم . با این توضیح که ما از یک طرف مشکل جدی مدیریت بحران داریم و از جانبی بحران مدیریت . البته این رشته سر دراز دارد. مسائل و دشواریهای امروزی و منحصر بفرد جامعه ما از نوعی نیست که صاف وساده با برداشتن کلاه از سر محمود و گذاشتن بر سر مقصود راه حل جسته و قناعت آحاد جامعه را فراهم کند . جامعه باید برای به حرکت درآمدن  و برپایی نظام مطلوب  انگیزه  یا محرک داشته باشد . دقیقاً همینجا است  که بحث  بحران بدیل و اقتدارگرایی  موضوعیت پیدا میکند. 
می دانیم جامعه در طوفان  بحران های که شیرازه حیات آن را تهدید می کند مأیوسانه دست و پا میزند. در این میان، چشم تیز بین عقل ازاد، التهابی تر و بازدارنده تر از همه ای بحران ها بر سر راه تحول و تغییر و ساختن جامعه باز و تحول پذیر، بحران سیاسی بدیل و ضرورت شناخت آن را تشخیص میدهد . یادآوری این موضوع که فقدان بدیل با بحران بدیل با وصف داشتن ریشه های مشترک ، در محتوی یکی نیست ، ضرور است . در بحث از فقدان بدیل ، در متن روابطِ بسته قوا، تمرکز ما روی تبعات پُر شدن خلاء ، با زوری که هیچ وقت کمبود آن در انبار های "ضد فرهنگ" سیاسی جامعه ما  محسوس  نبوده و قطار های طویل منتظرالدوله های بی عرضه و اما ماهر در چاکری ، همیشه حاضر در صحنه ، که سر میدهند  و سنگر نه ! را همه دیده و می بینند ؛  بود و است . اما وقتی بحث از بحران بدیل است توجه ما بیشتر معطوف به بیماری  ساختاری سامانه سیاسی ، کاستی های سیستم قانونی- سیاسی، بحرانزدگی سیاسی - حقوقی ارکان دولت ، ضعف های جدی قانون اساسی ناشی از بدفهمی و اغماض و جعل عمدی و مغرضانه و جِهل ذاتیِ تدوین کنندگان وثیقه ملی یا قانون اساسی و قوانین متمِمی که مملو از تناقضات مشهود و ابهامات غلیظ است و سرانجام حتا عمل نکردن به همان قانون لنگ و کر و کوری که خود گِل کوزه و کوزه گر آن بوده اند ؛ میباشد .  شِگفتا ! ذلیلزاد آمده  که همین سند پوسیده بی قانونی را بسود اجندای کرزی – احمدزی - طالب تعدیل و نطفه خبیثه " شورای فقیه " را نیز به پودر نمکین - زهرآگین تبدیل و بر زخمهای خونچکان دیرینه پای مردمان این سرزمین بپاشاند . باب روشنگری درحاشیه عرض شود ، فقه منشأ یهودی داشته و چگونگی راه جستن ان به اسلام یک تاریخ مشحون از بد فهمی ها دارد.  
اینجا شاید یک اشاره کوتاه به سامانه مفهومی دولت از بُعد "حقوق بین المللی" بیهوده نباشد . کم از کم برای جامعه یونیک و دگرگون شده ما،استناد به مفاهیم "حقوق بین المللی" به مثابه مأخذِ کارآمد ، البته در محتوا و شمایل موجود ان حقوق - چون حقوق بین المللی بر اصل"منافع ملی"دولتها شکل پذیرفته کاربرد دارد - بیشتر مساله ساز است تا مشکل گشا و زیاد  بدرد بخور نیست . زیرا، علاوه بر اینکه در همه انواع روابط  قوا ، منافع ملی ، به نفع جانب مسلط معنا می یابد ، در حقوق بین المللی  (بخوانید منافع بین المللی) در روابط باهمی دولت ها که ظاهراً در امور دولت های حتی مستبد و فاسد ، مداخله نباید صورت گیرد، مداخله پیشکش، در کشور ما ، تجاوزگری و اشغال گری عریان، رسم و رواج دوران شده است . خلاصه ، آنچه در عمل میبینیم این حکم (مداخله)  و سایر احکام این میثاق ها و همانند های آن ، بنا بر نیازهای قدرت بار بار و پیوسته  به سبب وجود عنصر توجیه گر منافع در ترکیب ان  نقض شده و میشود . "منافع " یکی از ترمینولوژی های  زیاد  مروج  در بیان های  قدرت  است . در عوض ، آن صورت و معنای "حقوق" که از دستکاری و گزند متولیان و منادیانِ حفظ کلمه و مقلوب کردن معنا ، در امان مانده است را میشود به حساب ترمینولوژی بیان آزادی گذاشت . به مفهوم حقوق در ساختار بدیل دورتر شاید دوباره برگردیم . از منتجه حرفهای ما تا اینجا میتوان این حکم کلی را استنباط کرد  که بشریت به یک خانه تکانی اساسی برای نجات از شرارت و فسادی که جرثومه اصل رهنما واندیشه رهنما قدرت و یا در یک کلمه اقتدار گرایی ببار آورده ، نیاز مبرم دارد . میدانیم بلند کردن این صدا از حنجره مردم کشوری که خود قربانیان قدیمی چنین مناسبات و روابط مخرب هستند و رساندن آن به جهانیان از این پایگاه  ، تا زمانی که جامعهِ ما در خط الگو افرینی فراخور "عصر سوم تاریخ" به حرکت نیامده و محاسبات و تناسبات قدرتهای جهانی و دستیاران بومی - وطنی شان برای نهادینه سازی انقیاد جامعه های ملی و از جمله جامعه ملی ما را دگرگون نه نموده اند ، اگر گوش شنوای هم بیابد ، حاصل کار کم و یا اصلاً  ثمری از پی نخواهد داشت . دو بار جانفشانی های تاریخ ساز مردم افغانستان در قرن 20 ، در شکستاندن ان حلقه های اصلی زنجیرهای استعمار انگلیس و روس که شکست و ریز حلقه های زنجیر این دو استعمار در نقاط دیگر جهان را بدنبال داشت ؛ در صورتی می توانست به الگوی جهانی مبدل شود که خلاء "آزادی " بعد از "استقلال" با استبداد های فراگیر بعدی پُر نمی گردید. اما شوربختانه چنین شد. میدانیم " آزادی و استقلال جدایی ناپذیر از هم اند " . طبعاً اینجا هدف ما از ذکر استقلال طلبی ان معنای صوری و سلیقوی از استقلال نیست که استقلال را با انزوا طلبی همسنگ میداند. برعکس هدف ما بنا و بعد تعمیق روابط حقوندانه و نه منفعت طلبانه ، با جهانیان و گسترش ان است. حاکمیت های اقتدارگرایانه (بویژه چهل سال اخیرِ کشورما) به علت گرفتاری در چنبر روابط مسلط - زیر سلطه ، حتی شمه ای از حق وندی را برتابانده نتوانسته است.
 در موقعیت بعد از تجربه ، در آغاز قرن 21 ناگهان خود را در اوضاع و احوال چنان متفاوت جهانی تشریف فرما می یابیم که در شرایط  تک قطبی جهان متحولی که انجا طراحان گلوبالیسم و جهانی شدن در حالیکه  فاتحه استقلال ها را خوانده شده اعلام  میداشتند، ائتلاف جهانی جدیدی را ، پوششی ضخیم بر روی اهداف باطنی ائتلاف مهاجم استعماری غرب ، بقصد نقض رسمی استقلال های ملی، مخصوصاً استقلال ملی کشورهای درهم کوبیده شدهِ نظیر کشور ما ، -ظاهراً و اغواگرانه به سود آزادی - برای به تحلیل بردن و کج راه انداختن پتانسیل مبارزات سیاسی اجتماعی اقتصادی مردم ما ساختند . چگونه ؟  دور نرفته می بینید و میبینیم ، در مدت کوتاه (دو دهه اخیر)  فراورده های جهانی شدن از موضع اقتدارگرایی، به علت تناقضات بیماری زأ درونی، در کانون های اصلی آن طوری می پوسد و می گندد  که چهار سال تلاش های سردمدار نامی و تازه دم سرمایداریِ جهان یک قطبی، آقای دونالد ترامپ در رأس یک دموکراسی ، برای جهیدن و بیرون جستن از لجن و گنداب ان ، گویا بسنده نبوده ،  بل اقا برای کمایی نمودن زمان چهار ساله دیگر مجبور میشود به کودتای خزنده و چند مرحله ئی توصل جوید وجهان خوابیده در رویا خوش الگوی امریکایی را به کابوس دیدن وادارد. ان کابوس آمریکایی را به تازگی همه نه در عالم رویا بل در بیداری با چشمان باز خوب تماشا کردند . مطمئن نیستم تکانه ای را که ان تقلای انگلیس مآبانه با برگزیت بر انگیخت ، تا چه حد در شوراندن اذهان سنگک شدهِ حاکمان اقتدار گرای اروپایی - آمریکایی و سایر جهانیان ، موثر بوده است؟ حسود وتنگ نظر نیستیم .  از پیروزی دموکراسی  آمریکایی  بر کودتای نوع آمریکایی  حتی  خوشنود  نیز هستیم . اما خوش یا پریشان ، حرف و سخن حال ما تایید ان پیشگویی داهیانه  فرانتس فانون است که گفته بود ، غرب (سرمایه داری جهانی) با چنان شتاب سرسام آور به دور خود به چرخیدن آغاز کرده  که از مدارهای ان چرخیدن ها باید کنار کشید و دور ایستاد (به نقل از سارتر) . به گوشه های از این سراسیمگی  غرب در پیوند با بحث  در ادامه خواهیم پرداخت . اینجا اشاره میکنیم که پیروزی دموکراسی آمریکایی بر کودتا خزنده در ایالات متحده امریکا، کودتایی که بنابر برآورد و نظر دقیق یک دوست ، به سمت فاشیزم خطرناکتر از فاشیسم آلمان ره می گشود ، اثر گذاری مستقیم و مثبت بر اوضاع سیاسی کشور، برای ما که در جستجوی بدیل قابل ارائه و پیشنهاد به جامعه ملی خود هستیم ، ندارد . در حقیقت ، از قراین برمی آید که ماموران جدید قصر سفید نیز چندان تمایلی به القا این "آرزومندی" ما ها نداشته و ندارند . زیرا رویکرد تناقض آمیز آقای جوبایدن در توجه به سیاست های بین المللی و جهانی شدن را میتوان نوعی فرار به جلو تعریف کرد . با این توضیح که در مواجهه با کشور های صنعتی با اقتصاد تولید محور از جمله برخی کشور های آسیایی، اقای بایدن، میشود ترامپیست و ناسیونالیست و "آمریکا اول"  و اما وقتی پای کشورهای با اقتصاد مصرف محور مانند کشور ما درمیان است میشود معلم و مبلغ گلوبالیسم . خلاصه اداره بایدن دردی را که مجبوراً از سیاست های اقتصادی گلوبالیستی در تجارت با اقتصاد های پیشرفته  ای که قابلیت های انعطاف پذیری بیشتر دارند ، میکشد ؛ میخواهد بعد از ناچیز کردن استقلال  کشور های دست دومیِ که به ان اشاره شد ، در زور ؛  با نیش زدن به تن رنجور همین اقتصاد های مصرف محور ، تسکین داده و تمام قد گلوبالیست شود . البته این رویکرد بخش های خاکستری - مثلاً وقتی بحث از تغییرات اقلیمی، دموکراسی خواهی به معنای عام کلمه، روابط نوسانی با اروپا اسرائیل ایران و افغانستان ... - نیز دارد که کوچک اند و از سر ناگزیری و حتی قابل اغماض . در نتیجه اقای بایدن با فلسفه سیاسی اقتصادی لیبرالی موجود جهان سلطه گر، اغلباً این بختیاری را نخواهد داشت تا  با  انکار مستمر حقوق بنیادی جهانیان اعم از مسلط ها و زیر سلطه ها ، از جمله انکار حقوق مردم کشوری با موقعیت جذاب افغانستان جایکه این انکار زورگویانه به نقطه عطف و خارج از تحمل رسیده است ، از راه تامین رابطه منافع در سیمای مزدور پروری و گستردن  بساط جنگهای روانی-استخباراتی  (و نه تمکین به بنای روابط حقوق متقابل که بازنده نخواهد داشت) بدون تن دادن به معاملهِ  حقیرانه و خاضعانه با رقبا ، طبعاً به قیمت حق تلفی حقوق زیر سلطه ها ، بیشتر به سبب میراث پوسیدهِ سیاسی بجا ماندهِ سلف اش ،  در متن بحران کرونا ؛ تعادل برقرار کند . کُند وکاوِ از نظرم نسبتاً جهت یاب بالا ، بیشتر معطوف به شرایط و عوامل بیرونی ، ما را به سمت اصل رهنمای آزادی و استقلال و به مکانی که آنجا رابطه مستقیم با واقعیت ها ی سیاسی اجتماعی اقتصادی ممکن میگردد و آنگاه در آن فضای مساعدی که  بدیل پیشنهادی ما ممکن بخت  بنا یافتن یابد ، رهنمایی میکند . رهنمونی به فضا و مکانی که آنجا آحاد جامعه در اتخاذ تصمیم آزاد و در اتخاذ نوع تصمیم استقلال خواهند داشت .
درهمین نوشته در بالا ، از سیر پُرشتاب رویداد ها تذکر به عمل آمد. اینک آقای خلیلزاد نخست با پشتبار پرونده ها و دوسیه  های قبلی نزول اجلال  و بعد با اندک  فاصله زمانی همراه با سفارش نامه مستر آنتونی بلینکن در خلال اتراق چهار روزه در دیدار با دست پرورده - دست نشانده  حاکمان  بریده از مردم  در کابل ،  با تکیه به  تهدید های 1- بیرون کشیدن قوای امریکایی تا ماه می  و 2- آغاز عملیات بهاری طالبان و3- چگونگی و منوط ساختن دوام کمک های مالی نظامی به نظام تک پایه ، با لحن آمرانه و تحقیر آمیز  حاکمان ارگ و احتمالاً غلام  بچه های  پاکستانی ها ( طالبان ) را هیجانی و سراسیمه  ساخته است . از اینرو ، میکوشیم با ترسیم یک خط میان بُر بر تهداب نقش عوامل بیرونی و داخلی در واقعیتی که ایجاد عمدی بحران بدیل است ، نخست عامل یا عوامل بحران را به درستی و دقت شناسایی کنیم ؛ بعد سعی خود را روی معرفی راه های فروکش و بیرون جستن از بحران، متمرکز خواهیم ساخت . 
در تداول عامیانه داریم که ظالم کر و کور میشود . امری که در فلسفه سیاسی نیز پدیده  خودسانسوری قدرت زده ها به نوعی آن را تداعی میکند .  سخن از قدرت زده های کر و کوری است که در عین زمان ، زبان دراز نیز هستند . منتها با این ویژگی که زبان این گروه زور زده های بدبخت  بجز حرف و حدیث دروغ به سخن راست نمیچرخد . تعریف سیاست در حوزه اقتدارگرایی این شیوه سیاستگری را به این موجوداتی به عینه تجسم ضد فرهنگ و فاقد حب وطن القا کرده است . شاید به سبب همین مشکل بوده است که از اعتبار ان پیشنهادی که وارد شدن به عرصه سیاست را از مدخل فرهنگ و تلطیف عرفانی که جامعیت انسان را مبنا میشناسد، چیزی کم نشده است .  به این ترتیب ، در حالی که همه شواهد به "نه" گفتن به حاکمیت تک پایه موجود  حکم میکند، ما در جستجو و مطالعه نظری خود سعی می ورزیم بنا بر دلایل قابل بحث ، امکان اصلاح  این رژیم اصلاح ناپذیر را نیز آزمایش کنیم . قرار گرفتن کنکاش گر در چنین موقعیت - دلبستن به اصلاح این رژیم - خود به تنهایی دال بر بحران جدی بدیل است . فشرده اینکه ،  می توان قضاوت کرد که آن کفه و پله ترازو و میزانی که رژیم را غیر قابل اصلاح دانسته و بر رفتنی ساختن ان و "نه" گفتن به آن حکم میکند، بسیار سنگینی میکند . با این وصف ، بملاحظه سیالیت اوضاع و نوسانی بودن مواضع طرفهای ذیدخل و نقش منفعت طلبانه بیگانگان که از مشخصات  حالت بحران است و در حقیقت به سبب عدم وجود بدیل بالفعل (حق داریم از وجود بدیل بالقوه تصور تصویری داشته باشیم ) ، بهتر خواهد بود، امکان ضعیف اصلاح رژیم و نظام از راه های مدنی و به مدد قانون نیز در ارزیابی ها و محاسبه ها شامل ساخته شود . 
 نخست برای نفی رژیم از چند دلیل برای گشودن مدخل ادامه بحث یاد میشود . رژیم (جمهوری اسلامی افغانستان) طی دو دهه در اجرای نقش خود به مثابه دولت ناتوان ناکام و شکست خورده و در نتیجه عامل زیست یک کشور(مردمان،سرزمین و حاکمیت) در بحران فراگیر و خونین است . رژیم تک پایه و بریده از مردم است . این پایه که عبارت ازحمایه حسابگرانه خارجی میباشد، نیز بلرزیدن آغاز کرده است . زیرا ، رژیم سلطه پذیر بعلاوه ناتوانی ها و ناکارایی ها در عرصه داخلی ، در تامین نیاز ها و اهداف راهبردی و کاربردی سلطه گرِ حامی و تمویل کننده مالی خود نیز، میدان مانور ها را  به سبب حماقت های سیاسی و ساختار مشبوع از دنائت درونی اش بر خود تنگ نموده که در نتیجه چسپیدنِ -هرچند التماس آمیز- حلقه ارگ بر چوکی قدرتِ مزدورانه با منافع سلطه گر اصطکاک های بوجود آورده و این امر همزمان با بی مصرف شدن، پیشمنظرحیات و دوام رژیم را ترسیم و حتا منحل شدن آن را فرا راه و در چشم انداز  قرار داده است . 
در چنین اوضاع و احوال که مشخصه بارز ان جهان کرونا زده و حرکت بسوی جهان چند قطبی و در این حرکت تعین مرزهای حوزه های نفوذِ پس و پیش شونده و در این حوزه ها رقابت بر سر در حیطه تسلط داشتن مناطق با اهمیت اقتصادی- نظامی استراتژیک که اکثراً مانند کشور ما التهابی و جنگ و بحران زده اند ؛ "خلیلزاد پادشاه ساز" با توبره مملو از دوسیه و دسیسه برای بدام انداختن های مجدد در منطقه  به تکاپو آغاز کرده است .
 کاراترین محتوی توبره و خورجین خلیلزاد  در تعین موقعیت و سرنوشت کشور ما از نظر استعمار که عادت کرده با مستعمره حرف اول و آخر را او بگوید ، امریه در لباس  نامه مستر بلینکن است  که "پادشاه ساز" مشهور مامور تطبیق مواد مندرج ان گردیده است . چون استعمار غرب بعلاوه رقبای استعماری و کشورهای منطقه با دولت دست نشانده  و نیروهای نزدیک به دولت و طالبان از یک طرف و ازجانبی با مردم! این سر زمین نیز روبرو هستند ، فکر میکنم قضیه افغانستان را در توجه به محتویات توبره و واقعیت های روی صحنه ، نمیتوان به اصطلاح خودشان DONE DEAL  پنداشت . 
هرگاه از چشم انداز  "بدیل آزادی و استقلال" که ساحه دیدبانی ان از نظر من فراخنای بی مرز و انتهای  جهانی ، اما متمرکز به داخل کشور میباشد و عرصه کارکرد ان میان مردم و مستقل از رژیم است ، در بن بست بحران زاء فعلی بنگریم ، نامه باج طلبانه و حق السکوت خواهانه و گروگان گیرانه مستر بلینکن با وصف زبان بیان تهدید و زور،  همزمان با داشتن پهلوهای ترمیمی و تخریبی ، البته جدا از سنجش سودها  و زیان های ان که بسته به  میزان استواری پایگاه و مواضع طرفها بوده میتواند ، شاید بهتر از ماندن در موقعیت فرسایشی موجود باشد . هرچند چشم انداز ختم جنگ و رسیدن به صلح پایدار در متحوی تحرکات سیاسی نو ، خیره و تاریک و احتمال بذر افشانی جنگ و استخوان شکنی در درون جامعه و جامعه ها باهم ، روشنتر جلوه گر است . زیرا فعل و انفعالات موجود از موضع قدرت مسلط ودر متن روابط قوا ساری و جاری بوده و بنابراین بی تردید تناقض گویانه، آمرانه و ابهام امیزمیباشد . جیغ زدنهای  اشرف غنی هیچ کمکی به اوضاع نمیکند . روان شناسان گفته اند : چیغوک ها ترسو ها اند . یعنی چیغ شان از ترس شان است .
مخاطب اصلی نامه وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا ، دولت و دولتی های میباشد که از نظر ساختاری به حکمرانی سه چهار حلقه فاسد قومی تقلیل یافته است . سران حلقه مدعی اکثریت قومی، البته در نبود احصائیه نفوس به تفکیک اقوام و ملیت ها ( به شدت بر سر راه  عملیه ای از هر حیث حیاتی سرشماری دشمنانه و عامدانه مانع تراشی می شود)   در نزدیکی با سلطه گران ، بدترین جفاکاری ها را در حق قوم متبوع خود و به همین الزام در حق جامعه ملی ؛ که یکی از علل آن سست مایه گی سران حلقه های  دیگر بوده  میتواند ، روا  داشته  است . دو رکن عمده این دولت (حکومت و شورا) به اساس تقلب و زور، محتوا و شکل یافته است . واضح است که فراورده های ساختار های تقلبی و زورکی نمی تواند غیر تقلبی و بدرد بخور برای جامعه باشد . رکن سوم ، قوه قضاییه انتصابی دولت  است . ارگان قضایی کشور که با در دست داشتن میزان تمیز حق و باطل و راست و دروغ که میبایست بیش و پیش از همه در این فضای سیاسی-امنیتی-اقتصادی- (مافیایی)، مشبوع از فساد و جنایت و خیانت و وابستگی و تجزیه طلبی که مولفه های اقتدارگرایی اند، حضور برجسته و فعال میداشت ، غیر حاضر دائمی و غایب و سر در آخور تامینات شکم و زیر شکم ، نشخوارکنان " از الوان موائد مطبخ خاص" شکم ها! می پرورانند . اگر گاه گاه سر و کله آنها به اقتضای نیاز های نامشروع نصب کنندگانی که هم نان میدهند و هم فرمان ، ظاهر میشود، مسئولیت های حیاتی با این همه حساسیت و اهمیت خود را در مهر تایید گذاشتن بر فیصله های صادر شده از مصدر تسلیم ، انجام یافته میدانند . قرار اطلاع  و چشم دید ، رشوه و فساد در ارگانهای قضایی رژیم بیداد میکند** . یقینی اینکه انجا ها ، از داد و وداد خبری نیست . 
 برای اینکه خواننده سررشته بحث را داشته باشد یادآوری میکنم که از ادرس نامه ارسالی به دولت و دولتی ها نوشتیم . آنگاه از سه رکن دولت یاد شد .  میماند رسانه ها که در دموکراسی ها به حیث رکن چهارم دولت رسمیت یافته اند . در رأس دستاورد های دو دهه گذشته در نوعی تعامل  با غرب ،  آزادی و نقش رسانه ها را برجسته و ملموس می یابیم . در اینکه تسهیلات رسانه یی از برکت نیات نیک! استعماری غربی ها است و یا بوده  میتواند ، تردید های جدی  وجود  دارد . در این رابطه ، سیاست مذبذب غرب در مورد طالبان گویایی های داشت و دارد که سرنخ های برای ردیابی اهداف باطنی غرب در افغانستان بدست میدهد . حتی ظاهر قضیه در وجود انبوه نشرات اکثراً بی محتوا و کیفیت و استیلا تدریجی انحصارات رسانه یی ، سکوت رضامندانه در مورد کشته شدن خبرنگارانی که حرفهای برای گفتن داشته اند ، تلاش های سیاسی برای برگرداندن و شامل ساختن چماق به دستان انفجاری و انتحاری در پوشش های دین و بی دینی به قدرت سیاسی ، حکایت از بی میلی باطنی سلطه گران بیگانه و به تبع آن دست نشانده ها دارد . بخاطر اهمیت موضوع و از راه فایده تکرار در اینجا برای معرفی انگیزه تاریخی این دشمنی که با تسامح آن را بی میلی نامیدیم ؛ نخست کمی به گذشته برمیگردیم .
 تحمیل و تعمیل خشونت و بربریت مجسم و عریان  طالبی در نیمه دوم دهه نود میلادی قرن گذشته بر مردم کشور ، به استشاره و تایید امریکا و انگلیس ، تحقق دو هدف ظاهری(پوششی) و باطنی (واقعی) که در باب آن به تفصیل گفته و نوشته ایم ، را در نظر داشت . خلاصه تغییر دراماتیک اوضاع جهان در آغاز هزاره نو چنان حالتی بوجود آورد که آمریکا یا سردمدار بی رقیب جهان یک قطبی خودش را قربانی تروریسم و تروریست ها وانمود کرد . ظرافت ها و نازکی های مانور های سیاسی نظامی استخباراتی،  بیشترینه در همین مقطع تاریخی انباشته شده اند . به دنبال حادثه 11 سپتامبر ، قوای نظامی ائتلاف بین المللی در شمال کشور دیسانت میشود . از طالبان محترمانه تسلیم دهی متهم حملات تروریستی بر خاک ایالات متحده ، یعنی سرمایدار عربستان سعودی اقای اسامه بن لادنی را که در جنگ برای تسلط بر خاک کشورما، حامی طالبان و با اقای ملا محمدعمر روابط نزدیک خویشاوندی نیز ایجاد کرده بود ، تقاضا میشود . طالبان موضوع را به اجماعی از ملا های ساحات تحت نفوذ خود برای فتوا گیری محول میکنند . اجماع ، فتوای عدم تسلیم دهی آقای اسامه را که عملاً تحت نظر و در اختیار استخبارات پاکستان بود صادر میکند . طالبان پیشگرانه در شمال کابل خط دفاعی ایجاد میکنند . اما این خط در اثر بمباردمان سنگین قوای ائتلاف - شاید ناخواسته - درهم میشکند . قوای ائتلاف همراه با قوت های شمال وارد کابل میشوند . اینبار نیز رده های بالایی حاکمیت طالبان همراه با مهره های ریز و درشت آی اس آی که تا این زمان در محلات اشراف نشین کابل سکنا و بر جایداد های کابلی های که ناگزیر به هجرت شده بودند ، با خیال راحت بستر هموار و سینه انداخته بودند ، محترمانه اجازه می یابند تا با مال و منال و خانواده ها و وسایط نقلیه از راه های امن و بی دغدغه به پاکستان ، برای روز مبادا ، سرازیر و فرار کنند . البته در سناریو اصلی چند عملیات رمبویی ومسخره ، مثلاً نمایش گرفتاری ملا عمر و حامد کرزی در قندهار و اسامه بن لادن در توره بوره در نظر گرفته شده بود . (حوادثی که این زمان در شمال اتفاق افتاد، بحث جدا است) اما سرجمع  بجز خلع شرمسارانه موقت طالبان از قدرت ، همه چیز آرام و مطابق نقشه پیش میرفت . تا اینجا شاهد و شواهدی در دست نیست که به دوستی ای از نوع گرمابه و گلستان امریکایی- انگلیسی- طالب ، وارد شدن خدشه و خللی را گزارش کند . از همان زمان به بعد است که جامعه ملی طی دو دهه کامل با پس و پیش کردن مهره ها از  آستین غرب جادوگرانه اغفال و وضع خونبار تا این زمان خون چکانانه دوام می یابد . با این پس منظر وقتی با طی طریق بیست ساله ، پا به جاده های که ما را به محل نشست ها پیرامون قضیه لاینحل کشور، به دهلیز های مسکو و انقره میرساند ، میگذاریم ، سرگی لاوروف امروزی با چپن سفید را در نقش گرومیکو سرخ دیروزی  مصروف دایه گی صلح و اردوغان مرید آقای حکمتیار را که جهان تا کنون  از پشت و روی این شخصیت جنجال برانگیز تصویر روشنی ندارد را نشسته بر مسند شیخ های تیل فروش عرب می یابیم ؛ نباید ساده انگاری پیشه  و بجای تدبیری عمل کردن، تن به تقدیر داد . توجه کنید، در حالی که این روز ها در رسانه های جهانی حاکمان قصر سفید و کرملین - و در حاشیه پیکن- با زبان دو دشمن  باهم حرف رد و بدل و به یکدیگر  سزاوارانه اتهام قاتل و آدمکش نثار میکنند ، موافقت ایندو و چند تای دیگر روی تدویر کنفرانس ها و یا نشست های صلح  در باره کشور جنگ زده ای که عامل و محرک جنگ و دوام چند دهه یی در ان، بیشتر رجال سیاسی همین دو کشور بوده و هستند ، ظاهر فریبی است که اغفال یک ملت یا مردم یک کشور تاریخی را کین توزانه اماج  قرار داده و هدف از ان غافل سازی ، امتیاز گیری های استعماری است . ان نامه مشهور و غوغای نشست ها و شرکت گله وار نماینده های جناح ها و اهانت و تحقیر هیئت های کشور مستعمره ، همه در راستای این هدف استعماری پی ریزی شده است . در پیوند به رویداد جاری در کشور پیامد ها و عواقب قرارداد 25 ساله میان ایران-چین که به تازگی عقد گردید را برای کشور و همچنان حضور آمریکایی ها در منطقه و اهمیت استراتژیک افغانستان در ان را  بر مبنای داده های اولیه ، در حد توان و معلوماتهای انروزی در نوشته قبلی با خوانندگان شریک ساخته ایم .  نگارنده در حالی که برداشتهای خود را یگانه و حرف اخر و غیر قابل نقد نمی داند به این عقیده است که در زیر پوست سیاست های جهانی حوادثی در جریان است که ایستادگی نظری و عملی (مدنی-سیاسی) مردم ما و جهانیان در برابر فزون طلبی های زورگویانه حاکمان محلی  منطقوی و جهانی ، از راه تصحیح اصول رهنما ، به راست راه های که در انجام کار، سعادت و رفاه بشریت را نوید دهد، میتواند  سوق و رهنمون گردد . در غیر ان بعید نیست که غرب در راس آمریکایی ها بهای را که بخاطر نجات از تنگنا های که در نتیجه "خودشیفتگی (نارسیسیسم)" روشی در سیاست های خارجی اش در منطقه  باید بپردازد ، در پای کشور مستعمره ما بنویسد . مستعمره بودن سراسر عیب و نقص است . از جمله حاکمان مستعمره به اقتضای مصلحت استعمار هر ان ممکن است به حیث دستپاک استعمال و دور ریخته شوند. زرنگ هایش چون کرزی خود را در ارگ مال شریک میکند .  
 در اوضاع پیچیده جهان امروز ، استعجالیت رسیده گی به "امر های واقع مستمر" ، فرا راه آن عده از انسانهای جامعه ما که صلاحیت های علمی و اخلاقی و آمادگی کار سیاسی و مهمتر از همه مایه مردمی و مردم داری دارند و در برابر جامعه احساس مسولیت میکنند، خارج از شمار و به اصطلاح عامیانه در نگریستن به آن چشم را سیاهی میگیرد . این مسأله پای صحبت از اولویت ها را به میان میکشد . اما تفکیک و تشخیص اولویت ها هرگاه مشروط به پذیرفتن اصولی گردد که مانع لغزیدن به گرداب ثنویت تقدم ها و تأخرها گردد ، سبب میشود تا با پرداخت سامانمند به مسائل ، در تغییر وضع یأس آور و نا امید کننده موجود موثر واقع شد . در غیر آن با تکرار دور باطل جبر از بد به بدتر و بدترین غلتیدن میسر است، نه ماحصل دیگر . مثال بیاوریم کودتاچی های ثوری تقدم را به محو ضد انقلاب گذاشتند تا در پایان یا آخر کار جامعه عادلانه به ارمغان آوردند . دیدیم که اینها با خونریزی های که از نظر کمی غیر قابل مقایسه با سقوی ها بوده یعنی فجایع خپها هزار چند سقوی ها بود ، با زحمت توانستند دو برابر عمر سیاسی سقوی ها (هجده ماه ) دوام آورند . ناگزیر باقی عمر حقیر سیاسی شانرا با خزیدن زیر دامن متجاوز روسی و با قلاده و زنجیر روسی در خدمت متجاوز، بر سر مردم  پارس کشیدند و پاچه دریدند و عرض خود ببردند و زحمت ما روا داشتن ...  . از این بابت (ثنویت تقدم و تاخر) کارهای که تنظیمی های پیشاوری و حلقه بگوش های آستان آخوندهای ایران و سرانجام پراشوتی ها و دیسانت شده های رهزن غرب کردند و میکنند و فاجعه بار بودند و هستند ؛ هیچ تفاوت با اعمال و جنایات خلقی ها پرچمی ها ندارد . امتحان کنید .
عرض شود ، اندیشه رهنمای "آزادی و استقلال" را هادی و رهنما پذیرفتن و به بیکرانه گی هستی باور داشتن حاوی این امتیاز منحصر به فرد است که به تعلقات فکری- اندیشه وی معمولاً محدود کننده آدمی بیکرانگی بخشیده و این ازادی بیکرانه، همان فضای است که انسان جامعه برای نفس کشیدن فکری- فیزیکی به آن نیاز داشته تا با نفس کشیدن و استنشاق در آن برای زندگی کردن عادلانه زمینی توانایی های خود را در زندگی فارغ از سلطه یعنی نه سلطه گر و نه زیر سلطه ، بکار گیرد .
با نگرشی از این جنس و وقتی دیدگاه شفاف است ، می بینیم که زورگویی و مزدور پروری به مثابه رکن سیاست خارجی غربی ها  وبال  و عذاب گردن استعمار غرب گردیده است .  با این توضیح که طالبان در خلال ربع قرن به مثابه ابزار خونریزی و استیلا گری و و سیطره جویی در راستای تطبیق نقشه های استعماری در تبانی با حاکمان خائن و فاسد طالب و طالب مشرب کابل و حاکمیت نظامی مفتخور پاکستان ، در آستانه بی مصرفی به بازاریابی خود فروشانه در مارکیت پر مشتری رقبای تازه دم ، خواب خوش استعمار غرب را برهم زده و غرب مغرور و تمامت خواه و فاقد برنامه تالیف شده ومدون را با انتخاب های دشوار مواجه ساخته است . در تنگنای سیاسی- نظامی-اقتصادی کشور ما گیر افتادن استعمار غرب ، یکبار دیگر ، در فقدان بدیل آزادی و استقلال ، از یک طرف فرصت استفاده از نیاز های غربی ها برای دوام حضور ، بسود رهایی و آزادی میهن را در معرض سوختن و از دست رفتن قرارداده و ازجانبی به استعمار جهانی این امکان را میسر ساخته  تا با دستچینی از کنگره دست پروردگان واجیران ومزدوران دست به سینه، ترکیبی جدیدی برای بیرون رفتن از استیصال و درماندگی ترتیب ، و از این طریق  به حضور استعماری مفتبرانه خود موقتاً ادامه دهد . جامعه مدنی – سیاسی توانایی تغییر اوضاع  را بسود  بهبود اوضاع میهن و هم میهنان دارد مشروط به اینکه اصل، آزادی و استقلال پذیرفته شود. زیرا این ظرف میتواند بخش های سالم مانده و اسیب ندیده ای طیف های وسیع سیاسی- مدنی با گرایش های متفاوت را همزمان و در یک مجموعه تاثیر گذار حداقل در حوزه تبلیغی فعال کند . وضع جاری به هیچ یک از طرفها به نفع راه حلی خالی از نزاع و تلفات و ضایعات و زندگی باهمی وهمزیستی برادرانه کمک نمیکند . در مقطع حاضر و قبل از دستیابی به اجماعی که به ان اشاره شد ، در دستور کار قرار گرفتن موارد نیازمند تبلیغ ، در آستانه نشست انقره که امیدواریم تسهیل کننده ای عبور از بحران های که جامعه را فرا گرفته است ، باشد ، را نشانی میکنیم :
-   اجتناب از ورود به حصار اقتدارگرایی و انتخاب فضای بیکرانه "ازادی و استقلال" برای کنش های سیاسی- مدنی و 
-   تاکید بر بیطرفی عنعنوی و یا اشکال بهترتر بیطرفی کشور و فعالیت برای گرفتن ضمانت های معتبر قطع مداخله بیگانگان از این نشست ها و
-   تاکید بر اجرای سرشماری و احصائیه نفوس اجتماعی- اقتصادی به تفکیک جنسیت و اقوام و فعال شدن نیم بدنه اجتماع یعنی زنان کشور و
-   تدوین  قانون اساسی نو بر مبنای "حقوق پنجگانه انسان" و یا تعدیل ان ماده های قانون اساسی موجود که در مغایرت به حق وندی هر شهرند بوده و از این راه بوجود آوردن مکانیزمی که قانون به صورت خودکار تطبیق کننده بی چون و چرا مواد خود شود و
-   معرفی و به کنکاش گذاشتن ان نوع ساختار سیاسی که به دموکراتیزه کردن بیشتر بنیاد ها در جامعه و تعمیم مردم سالاری کمک کند .    
در آستانه تصمیم گیری های مهم روی سرنوشت اتی میهن ، تبلیغ و ترویج فکت های بالا که البته در اخیر بحث بحران بدیل از ذهنم گذشت ، به دلیل کار انفرادی فارغ از کمبود ها نبوده اما برای ایجاد تحرک جدی بی تاثیر نیست .
 ساعت ده صبح سه شنبه 30 مارچ 2021 سدنی