۴ـ چرا امریکا افغانستان را ترک کرد؟

آیا افغانستان بار دیگر به لانۀ تروریزم بین المللی مبدل می شود؟
واقعۀ یازده سپتمبر ۲۰۰۱ در امریکا وضعیتی را بوجود آورده بود که پاسخ سریع و درخور توجهی را از جانب دولتمداران آن کشور در دستور کار قرار می داد. افکار عمومی جهان و مخصوصاً مردم امریکا انتظار داشتند تا عاملین آن هرچه زودتر مجازات گردند. زیرا آن حمله، صرف نظر از خسارات جانی و مالی، از نظر حیثیتی نیز تحقیر و توهین بزرگی به امریکا و سازمان های استخباراتی اش بود. وقتی هم طالبان از تحویل دادن اسامه بن لادن، طراح حمله، خودداری کردند خشم امریکا را برانگیختند و پای آن کشور را به جنگی کشانیدند که بیست سال به درازا کشید. 

امریکا در این مدت بیست سال دستاورد قابل ملاحظه یی در افغانستان نداشت جز این که اسامه بن لادن و چند رهبر دیگر القاعده را از بین برد. دموکراسی مدل غربی نهادینه نشد و بقای دولت دست نشانده هم تضمین نگردید. دولتی که بیست سال پول های گزافی خرج ساختن آن گردیده بود ظرف چند روز محدود از هم پاشید. شیوۀ خروج نیروهای ائتلاف بین المللی نیز صحنه هایی آفرید که مایۀ تحقیر دولت امریکا و متحدانش شد.
بدون شک طالبان سال ۲۰۲۱ به مراتب قوی تر، نیرومند تر و با تجربه تر از سال ۲۰۰۱ شده و به همه سلاح های پیش رفته یی دست یافته اند که امریکا در اختیار دولت افغانستان قرار داده بود و در صورتی که بخواهند می توانند درد سر جدی برای منافع امریکا و متحدین بین المللی اش خلق نمایند. اما سوال اینجاست که آیا آن ها قصد و اختیارچنین کاری را دارند؟ و اگر چنین قصدی ندارند امریکا چه گونه می تواند به یک جریان اسلامی بنیاد گرا اعتماد نماید که اکثر رهبران آن کمتر از کان و کیف سیاسی جهان باخبرند و کمتر خود را پابند قوانین و ضوابط جهانی می دانند؟ 
ناگفته پیداست که واقعیت های بیست سال اخیرهرگز به دور از چشم آمریکائیان نبوده و دقیقاً از همه تحولات آگاهی داشتند. آن ها دریافته بودند که طالبان مدت ها قبل برندۀ جنگ بوده اند و تنها مانع در برابرشان وجود قوای امریکا و ناتو بود. از جانبی هم در وجود رهبران دولت افغانستان ارادۀ سیاسی برای جنگیدن با طالب وجود نداشت که این خود باعث باختن جنگ از نظر روانی در میدان های نبرد بود. بنابرآن پای امریکا در یک جنگ فرسایشی دخیل بود که نه تنها در آن بُرد نداشت؛ بلکه تصوری هم نداشت که تا کی با هزینۀ ملیون ها دلار دولتی را سر پا نگه دارد که یک گروه فاسد آن را رهبری می کند. 
ادامۀ این وضع به معنی ادامۀ پشتیبانی از همین گروه فاسد با نتیجۀ نامعلوم و قبول هزینه های بیشتر بود. گروهی که از نظر همۀ بازیگران ارزش آن را نداشت که عساکرشان را برای دفاع و حمایتش قربانی نمایند. بنابرآن تغییر رویکرد را لازم دیدند.
از جانبی هم، نباید سهم فعال دیپلومات های پاکستانی را در متقاعد کردن امریکا نادیده گرفت که اگر به زبان ساده گفته شود چنین است: افغانستان را بگذارید برای ما، و ما به خوبی می دانیم چه گونه اداره اش کنیم.  
برای امریکا و یا دیگر کشورهای غربی دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان و عقیده و امثال این ها کاملاً موضوعات فرعی هستند و در بعضی حالات حتی گفته می شود که به آن ها ربطی ندارد. مهم این است که به منافع آن ها ضربه زده نشود و یا افغانستان مرکز تروریسم بین المللی نگردد. 
پاکستان از بدو تولد تا امروز شریک قابل اعتماد برای امریکا بوده و سالانه ملیون ها دلار کمک از آن کشور می گیرد. برای واشنگتن نیز رابطه اش با اسلام باد بیشتر اهمیت دارد تا با کابل و حرف های دیپلومات های کارکشتۀ پاکستان نیز در استحکام بیشتر این رابطه بی تاثیر نیست. ولی متاسفانه دیپلومات ها در کابل هنوز که هنوز است نمی توانند و در گذشته هم نتوانسته اند، شاگرد دیپلوماسی فعال پاکستان گردند و در واشنگتن حرف شان را به کرسی بنشانند. 
با تمهید بالا نتیجه می گیریم که  به یقین این اطمینان از طرف پاکستان و طالبان به امریکا داده شده که افغانستان بار دیگر مرکز تروریسم بین المللی نخواهد گردید. از جانبی هم، یکی از تفاوت های طالب امروزی با طالب دیروز این است که تجربۀ حملۀ به منافع امریکا و نه گفتن به آن کشور را در تسلیم ندادن اسامه بن لادن دارد. طالبان می دانند که اگر کشور به مرکز تروریسم بین المللی مبدل شود برای آن هزینۀ بسیار سنگین خواهند پرداخت. تفاوت دیگر طالب امروز با دیروز در وابسته گی بیشتر و اطاعت بیشتر از پاکستان است. احتمالاً طالب امروز در امور داخلی اش مقداری آزادی خواهد داشت ولی سیاست خارجی اش دربست در اختیار پاکستان است و این کشور نیز یک بار سقوط دولت دلخواهش در افغانستان را تجربه کرده و بار دیگر حاضر نیست شاهد تکرار آن باشد. 
در نهایت این که ایالات متحده و ناتو تنها به حسن نیت طالبان و پاکستان اتکا نمی کنند. بلکه به امکانات کشفی پیشرفته یی دسترسی دارند که می توانند فعالیت بنیادگرایان را زیر ذره بین داشته باشد. 
نکتۀ آخر این که طالبان چندان هم گروه قابل کنترول نیستند. اختلافات درونی و سرکشی نیروهای میدانی شان و پیوستن آن ها به داعش و دیگر گروه های تروریستی محتمل است و در آینده می تواند برای امریکا و غرب خطرناک و دردسر ساز باشد.  
ادامه دارد.