پيامی به مردگان سياسی سر زمین اشغال شده من- سوم -

اسلام، در طول تاريخ خود، نه تنها عامل وحدت بشمار نرفته، که مهمترين عامل ايجاد تفرقه های کين توزانه و کشتارهای وحشيانه بوده است. تا زمانی که ملت ها، اقوام، و طوايف ساکن درآسيای غربی و شرق میانه بخواهند خود را با اسلاميت خويش مشخص و تعريف کنند به هيچ روی نمی توان اميدی به آرامش و استقلال و پيشرفت اين جوامع داشت.

پاکستان، افغانستان، عراق ، ایران، عربستان سعودی و ترکیه با تحکیم نظام های اسلامی نمونه این ادعا است.
در حاليکه اگراين جوامع دعوا خود برای تصاحب چيزی به نام اسلام و مذهب را کنار بگذارند، همگی بيشتر و عميق تر نسبت به مشترکات تاريخی و پيوندهای فرهنگی چندين هزار سالهء خويش، آن هم چندين هزار سالی که هنوز اسلام درميان آن نبوده  وقوف دهند، رشد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نصیب شان خواهد شد. درغیر آن‌صورت ما شاهد خون ریزی های زیادتری در مساجد شیعه یا سنی بخاطردوپارگی و انشقاق روابط ديرينهء که درصدراسلام پروریريده شده، خواهیم بود. 
اکنون معلوم میشود که انشقاق سنی وشیعه  که يکپارچگی دین اسلام را برای هميشه از هم گسست و به ايجاد دو تفکر و دو تاريخ متخاصم انجاميده، دوباره به فعاليت درآمده است و زنده درحافظهء تاريخ  جوامع اسلامی میباشد، کافی که به سخن رانی حاجی عبدالرحمن حقانی سرپرست وزارت مهاجرین طالبان در باره  دو پارگی مذهب سنی وشیعه نظر اندازیم ، و ببینیم که چگونه سیاست استعماری، از جهالت رهبران مذهبی کشورهای اسلامی بهره اقتصادی  میبرند و مردم این کشورها را در گيرو خود ساخته است.
به گمان من، گردانندگان کشورهای به اصطلاح اسلامی تنها زمانی واقعيت های تاريخی، فرهنگی و ژئوپولتيک سرزمين خود را درمی يابند که بفهمند برای تعريف ماهيت خود بايد اسلام را کنار بگذارند و، حتی اگر خود مسلمان باشند، فارغ از مذهب خود، پيروان همه مذاهب اسلام و دیگران را هم جزئی از ملت خود، ببينند.
در طول تاريخ، ازاسلام  تعبيرهای مختلفی شده و هر تعبيری به پيدايش فرقه و مذهبی انجاميده است؛ بطوری که اکنون نمی توان ازاسلامی واحد و فراگير سخن گفت بلکه، براساس قانون‌مندی های جامعه شناختی، هر کوششی برای کنار نهادن گرايش های مختلف و ايجاد اجماعی فراگير در مورد اسلام تنها منجر به بازگشوده شدن زخم های کهنه و پيدائی خونريزی های نو می شود.
در افغانستان نیز در وجود کينه ای ديرينه بين سنيان و شيعيان افغانستان نمی توان شک داشت اما حاکميت ظاهراً سکولار اين کشور، درطی چند دهه ی اخیر، شعله ور شدن آتش در بين اين دو گروه ازمسلمانان را، ناممکن ساخته بود. تا اينکه اتحاد شوروی سابق به اين کشور لشگرکشيد و جنگی را آغاز کردند. حمله نظامی شوروی به افغانستان باعث زنده شدن هویت مذهبی به رهبران جهادی و جنگ سالاران افغانستان شد.
بی دلیل نبود که زبیگینو برژینسکی، دیپلمات واستراتژیست آمریکایی مشاور امنیت ملی کارتر و مشاور دولت ریگن را معمار ظهور و رشد جهادیست‌های اسلامی در افغانستان و سیاست بین‌المللی میدانند. همو نیروهای جهادی افغان و کشورهای عربی و مجوارافغانستان را علیه کمونیسم وارد سیاست خارجی آمریکا کرد. درابتدا نويد می داد که مسلمانان را عليه کمونيست های خدا نشناس متحد کنند. به همين دليل هم بود که مهاجرت وهابی های عربستان به رهبری اسامه بن لادن به افغانستان و همکاسه شدنشان با نيروهای طالبان زنگ خطر بلافاصله ای برای شيعيان محسوب میشد. بخصوص که اسامه و يارانش در پی آن بودند که نخست ، با بيرون راندن روس ها از افغانستان، پايه های وحدت ملل اسلامی را در راستای ايجاد يک خلافت وهابی، تقويت کنند. اما به محض آنکه شوروی ها ازافغانستان بيرون رفتند و اين سرزمين به دست اتحاديه ای از وهابی های سعودی، جنگسالاران و جهادیست ها و طالبان افغانی افتاد و کمک مستمر آمريکا به آنها نيز فروکش کرد، وهابی های عرب بصورت ميهمانان طالبان در قندهار و مناطق جنوب افغانستان درآمدند. یاد آوری این مسئله دراینجا ضروری است، که دلیل شکست طرح خلافت وهابی درافغانستان مانند تمام سیاست های استعماری دراین سر زمین رابط مستقیم با نظام قبیلوی بسته بخود دارد.
اگر رفتن روس ها به افغانستان موجب شد تا کينهء گروه های اسلامی افغانستان برای تصاحب قدرت نسبت به يکديگرشعله ورشود و گروه های جهادی افغانستان بخاطر وابستگی به سازمانهای سیاسی کشورهای همجوار و به بخاطر قدرت طلبی سبب ویرانی کامل کابل شدند، رفتن آمريکائی ها به عراق نيز يکبار ديگر کينه های داخل اسلام را با شدتی رعب آورتر به نمايش گذاشت. هر روز مردم دنيا با تصاوير خون گرفتهء جنگ شيعه و سنی درعراق از خواب بيدار می شودند.
می خواهم بگويم که جهان اسلام هيچگاه جهانی يکپارچه و متحد نبوده و در آينده نيز نخواهد بود. اگرامروزدرافغانستان و شرقمیانه به این واقعيت بنگريم، می بينيم که اين جهان اسلام سرپوش خونينی است که بر جدائی های بسيار کهن نهاده شده و در هر پيشآمد ناهمگونگی پاره هايش بيش از پيش نمودار می شوند. اسلام ترکيه، اسلام ايران، اسلام عراق ، اسلام عربستان، اسلام پاکستان و اسلام افغانستان تنها در لفظ اسلام با هم تشابه دارند اما به محض اينکه اين پوسته را لحظه ای کنار بزنيم  می بينيم که درآن خفاء هيچ چيز مشترکی وجود نداشته و تنها به اين واقعيت دردناک آگاه میشویم، که جنگ و خون ریزی نمونه ی ار روابط دورنی آنها است. در طول تاريخ، خونی که مسلمانان به نام اسلام از هم بر زمين ريخته اند، ازآنچه غير مسلمانان از رگ آنان گرفته اند هيچ کم ندارد.