قصه افغانستان اشغال شده من گردهمایی کرسی نشینان جمهوری اسلامی افغانستان در وین

می بينيد که فضا چگونه می تواند يکباره پر از خشم و اندوه و فرياد و طغيان و ناله شود. زیادتر از یکسال است که داد خواهی و جانفشانی بی امان زنان درونمرزی افغانستان علیه نظام جاهلیت طالبان جریان دارد و تغییری از جانب جاهل سالاران رو نما نگردیده است. اما در۱۵ سپتامبر سال روان از حانب موسسه أمور بین المللی اتریش با همنواهی نهاد های سیاسی امریکا با شرکت برخی ازکرسی نشینان جمهوری سابق افغانستان گردهمایی در وین، پایتخت اتریش برگزارشد.

این نشست برای ۳ روز پلان شده بود اما بعد از ۲ روز ختم شد. 
بی درنگ ضرب مثل ما هراتیان بیادم آمد.( شتر در خواب بیند پنبه دانه ) این دیدارامواجی را درمرداب آشفتگی سياسی کنونی مردم ما آفريده است. برای اينکه اين موضوع را شکافته باشم اجازه می خواهم  پرسشی های را به کرسی نشینان رژیم سابق، مطرح کنم:
۱ - چرا این کرسی نشینان جمهوری اسلامی افغانستان درطی بیست سال گذشته که ازمقام های بلند دولتمداری برخورداربودند، نتوانسته اند در راستای تحقق دموکراسی و حقوق بشردرافغانستان ازنيروهای ملی و دموکرات  نهاد فرهنگی، اجتماعی جامعه سر پاکنند؟
۲ - کی مانع این پروسه بود،عدم آگاهی و میل علاقه شما به مسائیل ملی یا مانعی اجازه پدرکلان ما اربابانجهانخوار به رهبری امریکا؟
کرسی نشینان محترم من و یک دوستم دراوخر سال ۱۹۷۹ دراستادیوم امجدیه تهران از جمله شنونده گان سخنرانی زنده یاد شاپوربختیاربودیم. حکومت همو چند روز بعد توسط عناصر صادراتی امریکا از پاریس سقوط کرد. زنده یاد بختیار از روشن گران، کارگران، کسبه کاران بازاری ها خواهش کرد که لطفآ بروید، نهاد های صنفی خود را تشکیل دهید. امیدی برای زندگی بهتر ازاین حمامه بسرنداشته باشید. چند وقت بعد روشن فکرانی مانند علی ‌اصغرحاج‌سیدجواد و امثالهم که در اوایل حکومت بازرگان چند روزی چوکی داشتند،  از حکومت دور شدند و کتابی تحت عنوان« صدای پای فاشیسم» به نشر رساند و از ملت ایران معذرت خواستند. زند یاد دکتر اسماعیل خوی ضمن معذرت خواهی از ملت ایران از شاپور بختیار نیز یاد آوری نموره است.
اين گردهمایی سیاسی و اکادمیک کرسی نشینان جمهوری اسلامی افغانستان بيشتر مانند یک محفل باشگاهی سیاسی است، که متشکل از رزمندگانی اند که میخواهند فضای تازه ای از گفتگوهای دوستانه با برادران طالب را فراهم نمایند. ولی غافل ازاینکه طالبان در مرحله نخست با همیاری سازمان ملل متحد قراردادی بستند که کابل منطقه امن است در صورتیکه احمدشاه مسعود نیز از کابل خارج شود. ولی هیچگاه به قرار داد خود عمل نکرده اند. کسانیکه قرارداد نگین دوحه را مطالعه نمودند، طالبان قبول نمودند، که ما به کابل حمله نمی کنیم.قرار گفته نخست وزیرآرام افغانستان محمدحسن آخوند، خدا او را عمر زیادی بده، گفت که أصلا به این فکر نبودیم که به کایل بیایم. از جانب امریکا امرشد و ما هم بستره های خود بسته کردیم، روانه کابل شدیم. واقعیت این است که کرسی نشینان جمهوری اسلامی دیگر حرفی برای امروز و فردای افغانستان در چنته خویش نداردند.
کرسی نشینان جمهوری اسلامی افغانستان با وجود تجربه ی شکست خورده خویش باز هم اصرار دارند، تا همیاری نهاد سیاسی امریکا ازدردیگری دو باره داخل حرام سرای سیاسی افغانستان شوند و روش های ناکارآمد خود را تکرار کنند، نه برای اینکه روزی کارساز شوند، بلکه فقط برای اینکه قدرت سیاسی از دست رفته خود را در امارت اسلامی به نوعی حصول نمایند.
غافل ازاینکه سیاست های امپریالیستی با روش های دیگری توسط ارتش تروریستی نیابتی طالبان وامثالهم برای رسیدن به منافع اقتصادی خود در حوزه تلاش می کنند، اکنون توب دوباره به میدان کروسی نشینان جمهوری اسلامی آمده است، زیرا طالبان تروریست و قدرت های محافظ آنها به کرسی نشینان جمهوری افغانستان، ضرورت دارند. بخت آزمایی نقصی ندارد. گاهی برای برخی انسانها ارضای نیاز شخصی به ابراز وجود، اهمیتی بیشتر از رسیدن به هدف پیدا می کند.
نظام سیاسی افغانستان درچهاردهه اخیرچندین بار، به دسیسه سیاست  های استعماری، بدیل  شده است. نیروهای حاکم برای شاخص شدن از دیگران به سراغ ایدئولوژی ها و فلسفه های شکست خورده تاریخ دوران حکم روایی خود رفته اند وپیوسته ادعا  کرده اند که اگر این بار قدرت از دست رفته خود را باز یابند، خواهند دانست چگونه آن را بارور سازند. ولی بازگرداندن شیوه های حکومتی تاریخ گذشته امکان پذیر نیست. برای اینکه به گفته مارکس « تاریخ روند تولید نیروهای مولد زمان خود است ». آقایون کرزی ، دکترعبدالله و دکتر غنی وحلقه بزرگ فساد ودزودان  ماهرآنها ، نیروهای مولد زمان خود بودند، عناصراین ساختاری سیاسی افغانستان دریک پروسه، مامور سیاست امپریالیستی بودند اینها زمینه تدیل نظام سیاسی افغانستان را به برادران طالب آمده نمودند.
در چنين فضائی، چگونه می توان به امکانی برای بازبينی گذشته کرسی نشینان جمهوری، ارزيابی واقع گرايانه ی نمود. لااقل کرسی نشینان جمهوری اسلامی اکنون این واقعيت را تصديق نمایند و در برابر مردم به پذرش اشتباهات خود ـ هرقدرهم عاطفی و دلگيرکننده و عصبانی ساز باشد ـ  اقرار نمایند.
همين دليل است که نيروهای ملی ، دموکرات  وچپ های عدالت خواه عاری از سازمان های سیاسی درداخل و برونمرزی چاره ای نداشته اند، جز اينکه صرفاً نخواستند آسايشگاه سالخوردگان سياسی باقی بمانند.
چرا؟ برای اینکه این نیروها به دودلیل نمی توانند برای ایجاد یک گزینه بهتر خود را متمرکز کنند نخست، ناشی از سرخوردگی ها و عدم اعتماد به تحصیل کرده گانی که همواره پاسبان سیاست های استعماری در افغانستان هستند. دومین دلیل ترس از شکنندگی ارزش های انسانی گذشته آنها است.
این نیرو های ملی فقط تلاش می کردنند که میراث ارزشمند را تکرار کنند و تداوم دهند.  این نیرو های ملی چپ درچهار دهه اخیر در راه آرمان ملی ، مبارزه کردند، بسیاری ازآنها توسط قتل های زنجیری حاکمان افغانستان به قتل رسیدند، زندان دیدند، شکنجه کشیدند, محرومیت دیدیند و تندرستی و زندگی خود را به آسیب کشاندند، ولی از هدف پاک وطن دوستی بدون خیانت، دست نکشیدند، زیرا این عناصر هویت شخصی خود را از آن می گرفتند.
با تاسف، که همین وطن دوستی و حفظ میراث ارزشمند ملی، باعث پراکندگی شان شده است. برای اینکه بسیاری ازآنها چنان درذهن و دل خود هویت سیاسی پاک دارند. خود را به آنچه که از چهار دهه پیش تا اکنون با همیاری برخی ازدانشگاهیان وطن فروش جلو چشم خود دیده اند، غافل گیرشده اند.
بنظر من، اين گردهمایی کرسی نشینان جمهوری سابق خبر از يک بن بست دلشکن سياسی  ابن عناصرمی دهد. اگرآدم های نا وابسته ای همچون من چنين سخنانی بگويد، در واقع، از موضع کسی سخن گفته که متأسفانه هنوزهيچ تشکيلات سياسی را نيافته است که در آن برنامه هائی کارا و آدميانی سازنده ي فردا را بيابد و به آن بپيوندد.
 ( تصویراز: بی بی سی)