جستاری در بارهٔ زندگی ‌و اندیشه های کارل مارکس— 1818 — 1883 — بخش ۲۵

« از آدم‌ها بت نسازيد، اين خيانت است هم به خودتان ، هم به خودشان !
خدايى مي‌شوند كه خدايى كردن هم نمي‌دانند ، و شما در آخر مي‌شويد سر تا پا كافر به خداى خودساخته ...!

فردریش نيچه » ( برای این که از نتایج کار ما در مورد سرکوب ضد انقلابیون ارزیابی صحیحی به عمل آید؛ خالی از فایده نیست اگر تأثیرات وقایع مجارستان را در

کشورمان مورد ملاحظه قرار دهیم۰پس از پیدایش این وقایع بین بعضی از روشنفکران کشور ما نوساناتی مشاهده شد؛ولی آشوبی بر پا نگشت۰دلیل این امر چه بود؟باید گفت که یکی از دلایل این بود که ما به طور قابل ملاحظه ای ضد انقلابیون را ریشه کن کرده ایم۰مائو تسه دون — پنج رسالهٔ فلسفی)جناب مائو با کمال افتخار در پنج رسالهٔ فلسفی خودش که هیچ اندیشهٔ ژرف و عمیقی فلسفی در آن نمی توان یافت ؛ از این که رقیبان فکری خود را ضد انقلاب و سزاوار سرکوب و قلع و قمع می داند بر خود می بالد؛ در حالی که مخالفین و منتقدین را به بی رحمانه ترین شکل سرکوب و نابود نمودن؛ بیشتر مایهٔ ننگ و شرمساری است نه افتخار۰این سرکوب ها و صدایی هر اعتراضی را در نطفه خفه نمودن تا همین اکنون در چین ادامه دارد ؛ و حتا حکومت خودکامهٔ چین با تمام قوا می کوشد صدایی میلیونها اویغور را در اردوگاه های که هدفش نابودی فرهنگ و زبان و هویت این قوم است برای همیشه خفه کند۰بدون شک سیر نمودن شکم چند صد میلیون انسان یک شاهکار است؛ ولی باید توجه داشت که انسان ها فقط شکم ندارند؛ بلکه سر و مغز هم دارند؛ احساسات و عواطف هم دارند؛ آرزو ها و باورها هم دارند؛ فردیت و شخصیت هم دارند۰درست است که در وهلهٔ نخست انسان ها برای زنده ماندن به انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها نیازمندند؛ اما بعد از سیر شدن شکم ؛ نیازهای فرهنگی ؛ فکری ؛ هنری ؛ انواع آزادی های ؛ گفتاری و نوشتاری ؛ مدنی و ده ها چیز دیگر مطرح می‌شوند که دارای اهمیت و ارزش بسیار می باشد۰ تردیدی ندارم که در آیندهٔ نه چندان دور و در میان مدت مردم پس از رفع نیازهای ضروری زندگی؛خواهان آزادی فکری و فرهنگی و هنری خواهند شد۰ در عصری که تکنولوژی مدرن جهان را به یک دهکده تبدیل نموده ؛ نمی توان برای همیشه با زور و دروغ مردم را فریب داد و ساکت کرد۰هرچند فرهنگ حاکم بر جامعهٔ چین در طی ده ها قرن؛ فرهنگ محافظه کار و سنتی کنفوسیوسی بوده است ؛ اما بسیاری از جوانان دختر و پسر چینی دیگر طبق الگویی سنتی و دستورات حکیم کنفوسیوس و ایدئولوژی حاکم زندگی نمی کنند۰ در حال حاضر بیشترین توریست ها و جهانگردان از کشور چین هستند؛ و این خود باعث تغییرات بسیار جدی فکری در تمام عرصه ها خواهند شد۰ باید رشد اقتصادی با رشد آزادی های سیاسی و اجتماعی و مدنی و فکری باهم باشند؛ تا یک جامعهٔ سالم داشته باشیم۰بنابر این همانطوری که چین جدید چین زمان مائو نیست؛ چین آینده نیز چین « شی جین پینگ» نخواهد بود۰همچنین باید گفت که کشور پهناور چین با صدها میلیون جمعیت و هزاران سال قدمت تمدنی و فرهنگی باید یک کشور قدرتمند و مقتدر چه در سطح منطقه و چه در سطح جهان باشد؛ تا بار دیگر مورد تجاوز و تحقیر هیچ قدرتی قرار نگیرد۰در عین حال حاکمان چین باید به مردمانش اجازهٔ اظهار نظر و نقد دولتمردان و ایدئولوژی حاکم را بدهند۰شاید در کوتاه مدت یا حتا میان مدت بتوان صدای مخالفان و روشنفکران را با توسل با زور عریان و انواع و اقسام ترفند ها خفه و خاموش نمود؛ اما در دراز مدت قطعأ این سیاست سرکوب جواب نمی دهد و شکست خواهد خورد۰ یک نظام سیاسی باید اقتدار داشته باشد؛ اقتدار با زورگویی و سلطه متفاوت است۰در اقتدار مردم با میل خودشان و بدون فشار با نظام همراه می شوند؛ و نظام حاکم نزد مردم مشروعیت و مقبولیت قانونی و مردمی و اخلاقی دارند و مردم خود را از نظام جدا نمی دانند۰یکی از دلایل عمدهٔ که مارکس می خواست ساعات کار از چهارده و پانزده ساعت به هشت ساعت تنزل یابد ؛ نیز همین است که انسان‌ها اوقات فراغت بیشتری داشته باشند؛ تا بتوانند تمام استعدادهای خودشان را در عرصه های گوناگون به منصهٔ ظهور برسانند۰به ظهور رساندن همهٔ استعدادها بدون داشتن اندیشه و فکر آزاد ممکن نیست۰ انسان ها در نظام های توتالیتر و خودکامه از درون پوچ و مسخ می شوند و از خودبیگانه می گردند۰انسان ها در نظام های دیکتاتوری خودشان نیستند و اصالت ندارند۰بزرگترین هنر انسان‌ها در نظام های استبدادی سکوت ؛ تسلیم طلبی ؛ خوردن ؛ خوابیدن ؛ تولید مثل و در نهایت کار کردن برای بقا می باشند۰در نظام های خودکامه انسان‌ها حداکثر زندگی گیاهی و جانوری دارند که چنین زندگیی شایستهٔ انسان نیست۰ نباید فراموش نمود که ما فقط یکبار زندگی می کنیم و این زندگی نیز به گفتهٔ زنده یاد احمد شاملو به طرز بیشرمانهٔ کوتاه است؛پس هرگز نباید تن به خفت و خواری و ذلت بدهیم و تسلیم زورگویان و عوام فریبان بشویم۰چون زندگی کوتاه است و مرگ در کمین ؛ راهی جز گزینش نداریم؛ بنابر این باید خردمندانه و سنجیده مسیر درست را برویم و پا از چارچوب اخلاق و انسانیت بیرون نگذاریم؛ برای آزادی و عدالت اجتماعی باید مبارزه نماییم؛ زیرا حق گرفتنی است نه دادنی ؛ هیچ دیکتاتوری به میل خود حقوق مردم را رعایت نکرده و نمی کند و آزادی را پاس نمی دارد؛ اگر دیکتاتورها به حقوق مردم حرمت می گذاشتند؛ دیگر مفهومی به نام دیکتاتور شکل نمی گرفت۰هیچ حکومتی آقای مردم نیست؛ حکومت ها باید خدمتگذار و نوکر مردم باشند و هر موقع مردم آنها را نخواستند باید گورشان را گم کنند و کنار بروند۰در بهترین حالت حکومتها وکیل مردم می باشند؛ که اگر وکیلی کارش را درست انجام ندهد؛ میتوان آن وکیل را عزل نمود و کنار گذاشت و وکیل دیگری را برگزید۰همهٔ آنچه گفته شد زمانی جامهٔ عمل خواهد پوشید که مردم نسبت به حقوق شان شناخت و آگاهی لازم را داشته باشند؛ بنابر این کار روشنگری و آگاه نمودن مردم و آگاهی دادن به متن جامعه ؛ مهم‌ترین کار روشنفکری و روشنگری می باشد۰پس یک کلام ختم کلام و بگذارید خیالتان را راحت نمایم : تا زمانی که مردم نسبت به حقوق شان و وظایف حکومت ها آگاهی نیابند ؛ هزار سال دیگر نیز فرومایگان ؛ خودکامگان و فریبکاران بر ما حکومت خواهند کرد و در بر همین پاشنه خواهد چرخید؛ و کشورهای منطقهٔ و فرا منطقهٔ نیز ساکت نخواهند نشست و به وسیلهٔ مزدوران ؛ اجیران و عوامل پلیدشان نقشه های شومشان را پیاده خواهند نمود۰ ما نباید از مذاهب ؛ ایدئولوژی ها؛ سران قبایل و به اصطلاح بزرگان اقوام ؛ سازمانها ؛ احزاب ؛ حکومتگران ؛ بیگانگان و استعمار گران توقع داشته باشیم که کلاه سرمان نگذارند و ما را فریب ندهند و از ناآگاهی ما حد اکثر سؤاستفاده را ننمایند ؛ بلکه ما باید سطح فهم ؛ درک و آگاهی مان را چنان بالا ببریم که نه خودکامگان داخلی و نه متجاوزان و استعمارگران خارجی بتوانند به اهداف شومشان دست یابند۰و اما بر گردیم به داستان جناب کارل مارکس۰مارکس با تعدادی از اندیشمندان در عرصه های مختلف دوست و همکار و هم فکر بودند از جمله با تعداد کمونیست های که مارکس مستقیمأ و یا از راه مکاتبه با آنها ارتباط داشت هر چند چندان زیاد نبود۰و شاید رویهمرفته بیش از هیجده نفر نمی رسید۰زمانی که دوستان حقیقی مارکس مانند شاعران معروف آلمانی «گیورک ویرت» و « برای لیگ رات» به دیدار مارکس به بروکسل می آمدند؛ معمولن در منزل مارکس که سفره ای باز داشت و خانه اش معروف به مهمان نوازی بود وارد می شدند مارکس که در مواقعی زبان تند و آتشین داشت؛ اما در مقام مهمانداری بسیار خوش مشرب و حاضر به هر نوع شوخ طبعی و سخنان طنز آمیز می بود۰مارکس در خرج کردن برای دوستان و مهمانان اگر پولی در بساط داشت هرگز مضایقه نمی نمود۰هستهٔ اصلی دوستان مارکس را کمونیست های آلمانی تشکیل می دادند و در نتیجهٔ شخصیت فوق العاده کاریزماتیک مارکس همهٔ آنها کاملن تحت تأثیر شخصیت و دانش و درک عمیق او از مسائل قرار داشتند۰به طور مثال خانم فرای لیگ رات که مارکس را برای نخستین بار ملاقات می نمود مارکس را « شخصیتی بسیار مهم و فوق العاده » خواند۰هیچ کدام از این دوستان مارکس به جز دو نفر که در چاپخانه کار می کردند بدان معنی که مارکس واژهٔ کارگر را به کار می برد کارگر نبودند؛ بلکه بیشتر آنها یا دانشمند حرفه ای و یا از روشنفکران بودند که شغل های مختلفی داشتند۰در بین آنها سه نفر پزشک و نه نفر روزنامه نگار و نویسنده و شاعر بودند۰مارکس و انگلس با این اشخاص امید داشتند یک حزب کمونیست بین المللی ایجاد کنند۰بعضی از کمونیست های بلژیک تا دم آخر نسبت به مارکس وفادار ماندند و بعدها که مارکس در تبعید گذراند کمک های زیادی به مارکس نمودند۰مثلن فرای لیگ رات که شاعر بود و در یکی از بانک های لندن کار می کرد کمک های مالی زیادی به مارکس نمود۰می توان گفت که بعد از انگلس بهترین دوست مارکس ولیام ولف بود۰ ولف پسر یک روستایی بی چیز از شرق آلمان بود و پدرش تقریبأ سمت یک غلام را داشت۰ولف دوران جوانی بسیار تلخی داشت و بیشتر مواقع با گرسنگی روزگار می گذراند و هر دو پایش شکسته بود۰ولف یک انقلابی پر حرارت و سر سخت شده بود۰ ولف در سال 1864 به علت تخلف از قوانین مربوط به روزنامه نگاران به زندان کشور پروس افتاده بود۰ولف پس از فرار از زندان در حالی که یک کمونیست آزمودهٔ پولادینی شده بود به بروکسل فرار کرد و بلافاصله به دستهٔ همکاران مارکس و انگلس پیوست و یکی از استوار ترین اعضاء این گروه شد و بعدأ هم با مارکس به لندن رفت۰( بزرگ‌ترین زندان انسان افکار محدودش است ؛ هرچه تفکرش محدود تر باشد ؛ میله های زندان قطور تر خواهند شد۰ « برتراند راسل » )