سرگردان در افغانستان

برگردان: انجنیر میلاد نعیمی
نام مقاله:
نام نویسنده: Gayle Tzemach Lemmon
منتشر شده در نشریه ی Foreign Affairs
تاریخ نشر: May 3, 2017


ترامپ باید نقش ایالات متحده را روشن سازد
استفاده از بمب غول پیکر هم نتوانست وضعیت جنگ در افغانستان را تغییر دهد.

همان طوری که حمله وحشتناک طالبان بر سربازان نمازگزارِ افغان (در قول اردوی شاهین) هم نتوانست وضعیت را تغییر دهد.

(این حمله به حدی خونین بود که حتی تابوت هم برای کفل و دفن سربازان کم آمد(
اما این دو واقعه، جنگِ افغانستان را که برای مدتی از دید سیاسیون و افکار عمومی آمریکا مغفول مانده بود، باری دیگر در معرض توجه همگانی قرار داد. حالا باید به سوالاتی اساسی در رابطه با آینده نزدیک و همچنین دورِ  این جنگ در افغانستان پاسخ داده شود. چون نیروهای آمریکایی میجنگند، مردم آمریکا هزینه این جنگ را می پردازند و نیروهای امنیتی افغان هم برای حفاظت از کشورشان میجنگند.
 شاید از آخرین بازبینی در سیاست آمریکا در قبال افغانستان که در زمان باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ انجام شد، زمان زیادی گذشته باشد اما باز هم سوالات نیازمند پاسخ تغییر نکرده اند.
اول از همه ایالات متحده باید اهدافش در افغانستان را واضح سازد. همچنین ایالات متحده باید در مورد چگونگی رسیدنِ آمریکا، افغانستان و کشورهای ناتو به یک فهم مشترک در مورد چگونگیِ دست یافتن به ثباتمندی و موفقیت در افغانستان شفاف عمل کند. در طول یک سفر به یکی از مراکز ناتو در افغانستان در سال ۲۰۰۹ یک انجنیر که برای استنلی مک کریستال فرمانده وقت نیروهای آیساف کار میکرد، برخی از شاخص های مورد استفاده شان را برایم توضیح داد. دو روز بعد به من گفته شد که سفارت آمریکا نیز شاخص های خاص خود را دارد. احتمالا سفارت خانه های کشورهای دیگر نیز شاخص های به خصوص خود را دارند. و این یعنی هماهنگی زیادی میان آنها وجود ندارد. 
دوما، زمان آن فرا رسیده تا دشمن تعریف شود و معلوم شود که آیا طالبان دشمن هستند یا دولت اسلامی (داعش) و یا هر دوی آنها. بمب ۲۲،۰۰۰ پوندی آمریکا که آخر هفته گذشته توجه رسانه ها را به خود معطوف داشت، هدفش ضربه زدن به داعش بود نه طالبان. اقدامی که باعث ایجاد حیرتی آمیخته با خوشی میان افغانها شد، از طرفی دیگر، موجب ایجاد تعجبی گله مندانه میان آنها شد. تعجب آنها از این بود که چرا ایالات متحده در مواجهه با طالبان که به نسبتِ داعش افغانهای بیشتری را میکشند، به این اندازه جدی و قاطعانه عمل نمیکند. وقتی صحبت از طالبان به میان می آید، ایالات متحده تا حد زیادی متناقض و متضاد حرف میزند. در سال ۲۰۱۱، درست در زمانی که نیروهای آمریکایی در حال جنگ با طالبان بودند، جو بایدن، معاون وقت ریاست جمهوری آمریکا گفت که «طالبان در نفس خود و مستقیماٌ دشمن ما نیستند». این در حالی است که درست هفته گذشته وزیر دفاع آمریکا در یک کنفرانس خبری در کابل، موضع دولت جدید آمریکا در قبال طالبان را با خطاب قرار دادن آنان به عنوان «دشمن وحشی» به شکلی دیگر اعلام کرد.
سوما، بایستی در رابطه با تعداد نیروهای خارجیِ  قابل نیاز برای تحقق اهداف آمریکا در افغانستان، یک بررسی کامل صورت پذیرد. باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ از یک طرف برای خروج نیروهای خارجی جدول زمانی اعلام کرد و از طرفی دیگر، نیروهای تازه نفس به افغانستان اعزام میکرد. این تنها واقعیت های موجود و همچنین توصیه رهبران نظامی بود که او را از خروج کامل نیروهای نظامی منصرف ساخت. امروز تعداد نیروهای نظامی آمریکا مجموعا نزدیک به ۹۰۰۰ نفر میرسد. جان نیکلسون، فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان چندی پیش اعلام کرد که او برای پیشبرد ماموریت فعلی اش که مشوره دادن و همکاری با نیروهای افغان است با مشکل کمبود چند هزار نفری نیروهای نظامی مواجه است. این مربوط به سیاستگزاران و سیاست سازان است که بسنجند چه تعداد نیروهای نظامی لازم است تا اضافه شوند و اینکه آیا تمام آنها باید آمریکایی باشند یا نه.
چهارم، نیاز است تا همپیمانان افغانستان طرحی مهیا ببینند تا جلوی کشتار این چنینیِ نظامیان افغانستان گرفته شود. تنها در سال ۲۰۱۶ بیش از ۶،۷۰۰ سرباز افغان کشته شدند. این تعداد تمام کشته شده های نیروهای نظامی آمریکا در هر دو جنگ عراق و افغانستان از سال ۲۰۰۱ است. این ارقام از طرفی، دشواری جنگ با دشمنی را که به گزارش سیگار بیش از ۴۰ درصد خاک کشور را در دست دارد، نشان میدهد. طالبان هفته گذشته بر قول اردوی شاهین حمله ای را ترتیب دادند که بنا بر گزارشها جان ۲۵۰ نفر را گرفت و به دنبال آن یک روز عزای عمومی اعلام شد. 
پنجم اینکه لازم است تا برای چگونگی پایان جنگ، طرحی تدارک دیده شود. دولت اوباما طرحی را برای کشاندن پای طالبان به میز مذاکرات صلح دنبال کرد. اما پروسه صلح در افغانستان مسیر پرپیچ و خمی را پیمود و از آنچه تصور میشد، سخت تر از آب درآمد. طالبان دفتری را در قطر باز کردند و اینطور پنداشته میشد که این اقدام آنان، شروعی بر روند صلح خواهد شد اما پس از مدت زمان کوتاهی دفتر را بستند. در ماه می سال ۲۰۱۶ دولت اوباما طی یک عملیاتی که توسط هواپیمایی بی سرنشین انجام شد، رهبر طالبان، ملا اختر منصور را کشت. اوباما گفت که این اقدام، «نقطه عطفی در تلاش بلندمدت مان به منظور آوردن صلح و آبادانی به افغانستان» خواهد بود. اما در واقع، این عملیات، کمک شایانی به روند صلح نکرد. سوالی که پیش میاید این است که آیا هنوز هم صلح یک هدف است؟ اگر چنین است، مقامات نظامی و دیپلوماتیک چگونه میتوانند به صورت مشترک و در کنار هم به چنین هدفی برسند؟
در آخر اینکه این هنوز مبهم است که دولت ترامپ چه سیاستی را در قبال افغانستان در پیش خواهد گرفت. تا به حال سفیر ایالات متحده در افغانستان معرفی نشده است و همچنین مشاغل مرتبط با سیاست های افغانستان در وزارت خارجه آمریکا، تا بحال خالی اند. رییس جمهوری فعلی آمریکا کمتر دیدگاهش را در مورد جنگ افغانستان بیان کرده است. رقابت های انتخاباتی سال ۲۰۱۶ از این لحاظ که کمتر پیرامون افغانستان در آن بحث صورت گرفت، دقیقا مشابه انتخابات سال ۲۰۱۲ بود.
از چشم افتادگی به معنای تعطیلی کامل میدان رزم نیست. نیروهای آمریکایی با به جان خریدن خطر و انجام عملیات های ویژه،  به جنگیدن ادامه میدهند. دیر یا زود-بهتر است که آرزو کنیم هر چه زودتر- آن نیروهای آمریکایی و کشوری که آنها به آن خدمت میکنند، به فهم روشنی از آینده ماموریت شان خواهند رسید.