آلبرکامودرآیینۀآثارش؛ بخش دوم؛ رمان بیگانه

 در این بخش نخست نکاتی را از ترجمۀ کتاب بیگانه به قلم جلال آل احمد و علی اصغر خبره زاده می آورم و در گام بعدی آنچه را که من در بارۀ این رمان از خودم و از بعضی کسان دیگر مفید یافته ام با شما دوستان در میان خواهم گذاشت ۰

لازم می دانم که در آغاز سخن به کسانی که عادت دارند به کتاب های که همه چیز را روشن و واضح در اختیار خوانند گانش قرار می دهند از مطالعه کردن آثار کامو و امثال کامو خسته و نا امید خواهند شد ۰ بدون هوشمندی و حوصله مداوم و دقت زیاد و چند بار خواندن چیزی دستگیر خوانندۀ کم دقت و کم حوصله  نخواهد شد ۰ پس کسانی که به غذایی آماده خو گرفته و به خود زحمت اندیشیدن و فکر کردن را نمی دهند؛ بهتر آن است که خود را به دردسر نیندازند و عطایش را به لقایش ببخشند ۰ کتاب  های که به انسان فقط معلومات می دهند معمولأ آسان و قابل هضم هستند اما کتاب های که اندیشیدن را یاد می دهند و فکر را کردن را می آموزند زود فهم و زود هضم نیستند و خوش فهمی و دقت  بسیار می طلبند ۰ اما خوبی کار اینجاست همینکه معنا ومفهوم پنهان کتاب  درک شد تمام آن خستگی راه بر طرف می گردد و علاقه دوچندان می شود ۰( بیگانه؛ بیگانۀ است که گرچه درک می کند بیهوده زنده است ولی در عین حال به زیبایی های این جهان و به لذاتی که نامنتظر در هر قدم سر راه آدمی است سخت دلبسته؛ و با همین ها است که سعی می کند خودش را گول بزند و کردار و رفتار خودرا به وسیلۀ وبه دلیلی موجه جلوه دهد ۰ مردی است از همه چیز دیگران بیگانه ۰ از عادات و رسوم مردم؛ از نفرت و شادی آنان و آرزوها و دل افسردگی هاشان؛ و سر انجام مردی است که در برابر مرگ -- چه آنجا که آدم می کشد و مرگ دیگری را شاهد است و چه آنجا که خودش محکوم به مرگ می شود --- رفتارآدم های معمولی را دارد ۰ قهرمان رمان بیگانه نه خوب است نه شرور ۰نه اخلاقی است و نه ضد اخلاق ۰این معقولات شایستۀ او نیست ۰ مسأله یک نوع انسان خیلی ساده است که نویسنده نام" پوچ" یا بیهوده را به آن می دهد ۰ بی نظمی و هرج و مرج چیزی دیگری نیست یک " تعادل ابدی که از هرج و مرج زاییده شده است " وقتی انسان مرد دیگر فردایی وجود ندارد ۰ در جهانی که ناگهان از هر خیال واهی و از هر نوری محروم شده است؛ ؛ انسان احساس می کند که بیگانه است ۰ بیگانه همان انسان است که در مقابل دنیا قرار گرفته ۰ بیگانه کتابی نیست که چیزی را روشن کند ۰ انسان پوچ نمی تواند چیزی را روشن کند ۰انسان فقط بیان می کند و همچنین این کتابی نیست که استدلال کند ۰ رمان بیگانه با تفسیر فلسفی رمان افسانۀ سیزیف قابل فهم می شود ۰ حتا برای خوانندگان که با فرضیه های پوچ بودن آشنا هستند؛ " مرسو " قهرمان این داستان؛  مبهم و دو پهلو باقی می ماند ۰ یک انسان بیشتر به وسیلۀ چیز هایی که نمی گوید شناخته می شود ۰ و " مرسو " قهرمان داستان بیگانه؛ نمونۀ کاملی ازاین سکوت انسان  است ۰ نمونۀ کاملی است از آزادی کلمات ۰ کامو در افسانۀ سیزیف برای ما مفهوم " بیهودگی " و در بیگانه " احساس " آن را نشان می دهد ۰ هر جملۀ بیگانه یک جزیره است ۰و ما از جملۀ به جملۀ دیگر و از عدمی به عدمی دیگر پرتاب می شویم ۰ با توجه به این نکات می توان گفت: تمام جملات این کتاب هم ارز هستند ۰ همان طور که تجربه های انسان پوچ و بیهوده هم ارز است ۰ بیگانه یک اثر کلاسیک است ۰ یک اثر منظم و آراسته است ۰ اثری است که در موضوع بیهودگی و پوچی و نیز به ضد آن ساخته شده است ۰ ) رمان بیگانه پیچیده است و جملات کوتاه دارد و به صورت ماضی نقلی بیان می شود ۰ رمان بیگانه را کامو در سال 1942 می نویسد ۰ ژان پل سارتر در بارۀ رمان بیگانه و رمان افسانۀ سیزیف کامو می گوید:  " ما نخست رمان بیگانه را داریم که رمان بیگانه بدون هیچ توضیحی به ما این حال و هوای پوچی را بدهد؛ بعدش افسانۀ سیزیف را دا ریم که این چشم انداز بیهودگی یا پوچی را برای ما روشن می کند از نظر فلسفی ؛ رمان بیگانه این احساس غربت را به خوانندگانش می دهد ۰" بیهودگی و پوچی نقطۀ صفر فلسفۀ کامو است که در رمان بیگانه خودش را نشان می دهد ۰ کامو معتقد است که برای فیلسوف بودن باید رمان نوشت و با تصاویر فکر کرد ۰ رمان بیگانه پر از تصویر است ۰ جملات رمان بیگانه کوتاه و تلگرافی است و بیانگر هیچ گونه نتیجه گیری از هیچ گونه حادثۀ نیستند ۰ راوی اصلی رمان کاملأ بی تفاوت در بارۀ ارزش داوری دیگران نسبت به خود و ارزش داوری خود نسبت به دیگران است ۰ سارتر می گوید: " تمامی جملات بیگانه مثل تمام تجارب یک انسان پوچ باهم برابر می باشند؛ یعنی ما وقتی که کتاب بیگانه را می خوانیم احساس می کنیم که رابطۀ شخصیت اول " مرسو " با معشوقه اش یعنی " ماری" با دوستش یعنی ریمون با کسانیکه در کفن و دفن مادرش شرکت می کند با قاضی این ها همه باهم برابراند؛ او نسبت به این ها هیچگونه احساسات متفاوتی ندارد ۰ " سارتر از توالی لحظه های حاضر یاد می کند ۰ مرسو از نظر سارتر " دن کشوت" نیست بلکه " سانکو پانزا " است ۰ " سارتر در ادامه می گوید:" نویسنده یعنی کامو در تمام رمان ساکت است ۰ رمان بیگانه مارا در یک جهان گفتمانی قرار نمی دهد ۰ ما در یک وضعیت پیرامونی قرار می گیریم؛ ارزش های جامعۀ بورژوازی زیر سؤال قرار می گیرد یعنی پول در آوردن ؛جاه طلبی دستگاه قضایی؛  مسئلۀ ایدئولوژی های سیاسی همه مورد پرسش جدی واقع می گردند و از طریق مرسو می خواهد همه چیز را مورد سؤال قرار بدهد ۰ مرسو در مقابل زبان بوروکراتیک هیچگونه قدرت دفاعی ندارد و نمی تواند با دیگران حالت گفتمانی بر قرار کند ۰ چون اصلأ همدیگر را نمی فهمد ۰ " رمان بیگانه بسیار اسرار آمیز؛ پیچیده و نا آشکار می ماند یعنی ما از ابتدایی امر تا آخر کتاب مرسو یک شخصیت اسرار آمیز می ماند و هیچ کدی که شخصیت مرسو را بشکافیم نداریم ۰ مرسو بین فانتزی و واقعیت در نوسان است تا لحظۀ پایان و آنجاست که ما به عنوان خوانندگان کامو ورمان بیگانه یک دفعه با مرسوی روبرو می گردیم که در مقابل همه ایستادگی می کند و می گوید: حق با من است؛  حتا اگر مرا بکشید باز حق با من خواهد بود؛ برای اینکه شما ها هم روزی خواهیید مرد ولی من خودم را قاتل و متهم نمی دانم و اینجاست که مرسو خودش را مطرح می کند ۰ رمان بیگانه بیانگر برهنگی انسان در برابر پوچی است ۰ کامو در جای می گوید:  من مدت ها پیش رمان بیگانه را در این جملۀ معترضانه خلاصه کرده ام؛ " در جامعۀ ما هر انسانی که در مراسم کفن و دفن مادرش گریه نکند می تواند متهم به اعدام شود ۰ منظور من از این جمله این بود که قهرمان کتاب متهم می شود؛ زیرا در بازی شرکت ندارد؛ از این نظر او نسبت به جامعۀ که در آن زندگی می کند بیگانه است؛  ولی برای اینکه تصویر دقیق تری از این شخصیت داشته باشیم باید از خود بپرسیم که چرا مرسو در این بازی شرکت ندارد؟  پاسخ این پرسش آسان است؛ چون مرسو دروغ نمی گوید ۰" بیگانه قصۀ یک مردی است که برای حقیقت می میرد و نه برای جاه طلبی و اتفاقأ اینجا مرسو خیلی شبیه مسیح است؛  من سعی کردم در این شخصیت مسیحی را شکل بدهم که ما لایق آن هستیم ۰ " پس اگر مرسو معرف یکنوع وضعیت پوچی انسان است؛  بنابر این می تواند معرف وضعیت بشر در قرن بیستم باشد ۰ اگر مسیح را به عنوان یک شورشگر و طاغی نگاه کنیم؛  مسیح دنبال حقیقت است؛ حقیقتی که نه یهودی است و نه رومی ۰   مسیح یک پیام آور عشق است و مثل مرسو مسیح هم متهم می شود و هم اعدام می گردد ۰ به زبان خودمان یعنی زبان سرخ؛ سر سبز می دهد بر باد ۰ یا باید همرنگ جماعت شد و مقلد و یا باید منتظر اشد مجازات ماند ۰ به باور من یک روشنفکر اصیل سرنوشت مرسو و یا مسیح را در سرزمین هندوکش خواهد داشت ۰ اما نام  مرسو و مسیح می ماند ولی نام آدم های ترسو و بلی قربانگو از صفحات تاریخ حذف می شوند؛ چون بیشتر مردم جزو صفحات سفید تاریخ اند و هیچ چیزی از آن ها در تاریخ ثبت نمی گردند ۰   مرسو و مسیح هر دو در راه حقیقت فدا می شوند ۰ دربخش دوم کتاب مرسو در مقابل دستگاه قضایی سیاسی فرانسه ایستادگی می کند ۰ نه تنها آن را درک نمی کند بلکه آن را رد هم می کند ۰ ضمنأ در صفحات آخر کتاب می بینیم که با یک دین سازمان یافته هم برخورد می کند و بی اعتماد ی خود را مرسو نسبت به کشیش که نمایندۀ دین سامان یافته است نشان می دهد ۰ کامو یک نویسندۀ مدیترانۀ است و مرسو یک معصومیت مدیترانۀ دارد ۰ رابطۀ مرسو با دریا و آفتاب و زن ناشی از همین احساس مدیترانۀ او می باشد ۰ در تمام آثار کامو به گونۀ از آفتاب؛ نور؛و گرمایی مدیترانه نشانه های می یابیید ۰ کامو عاشق فضایی مدیترانه است ۰ در تمام صفحات یا در هر دو صفحه شما تصویری از آفتاب یا تصویری از دریایی را در رمان بیگانه می بینید و این مهم است ۰ جهان برای مرسو یک سؤتفاهم بزرگ است ۰ چرا چنین است؟ نخست برای اینکه حوادثی که در رمان اتفاق می افتد اینها همه اش به صورت مکانیکی انجام می گیرد؛ و معنایی خاصی از پشت سرهم بودن وقایع نمی توانیم ببینیم ۰ دوم اینکه کتاب بیگانه از یک یک ساختار روایی سنتی پیروی نمی کند بلکه بیشتر یک دفترچۀ خاطرات است ۰ سوم اینکه شخصیت رمان در واقع همیشه خارج از خودش و خارج از این حوادث قرار می گیرد و نسبت به همه چیز بی تفاوت است ۰ چهارم اینکه این بی تفاوتی مرسو یک دلیل فلسفی دارد؛ بخاطر اینکه ما داریم در بارۀ روال ملال آور و تهی زندگی سخن می گویم ۰ پنجم اینکه بقیۀ شخصیت های رمان و دیگران همه در یک حالت بی واسطگی و لحظۀ زندگی می کند ۰ ششم اینکه کامو در این کتاب یک سبک خیلی خاص و جالبی را مورد استفاده قرار می دهد و آن این است که یکنوع فضایی تئائتری را به ما می دهد و بیگانه مثل یک نمایشنامۀ کامو ظاهر می شود؛  چرا؟  چونکه فضاهای بیرونی و داخلی در تداخل باهم قرار گرفته است یعنی ما در بسیاری از صفحات کتاب نمی دانیم که بیرون هستیم یا در داخل اتاق هستیم ۰ مثلأ بین شهر و زندان کامو این رابطه را بر قرار می کند و کامو اینطوری می گوید:( تالار جای سوزن انداز نداشت و با وجود پرده ها آفتاب از گوشه هاوکنار نفوذ می کرد وهواخفه کننده بود؛  در من فقط یک احساس تولید شد من در مقابل یک نیمکت تراموای هستم و همۀ این مسافران ناشناس در کمین تازه رسیدۀ هستند تا در ادا و اطوار خنده آورش به دقت بنگرد ۰) وهفتم نکتۀ  است مهم و آن دو مفهوم نور و مرگ است که بسیاری از رمان های کامو و به ویژه در بیگانه داریم ۰ نکتۀ آخر نقدیست که از دستگاه بوروکراسی و دستگاه استعماری فرانسه می کند ۰ کامو با هر گونه استثمار و استعمار و استحمار به شدت مخالف است و علت ارادت من به کامو به همین دلیل است به اضافۀ قلم کم نظیر اش ۰ به باور کامو موقعیت انسان در جهان می تواند به پوچی منتهی گردد ۰ و کامو می گوید چه طرقی باید بیابیم که به زندگی خود معنا بدهیم ۰ کامو در حین حالی که پوچی را نشان می دهد؛ راه های برون رفت و با معنا کردن زندگی را هنرمندانه نشان می دهد ۰ کامو نمی گوید که من هرگونه معنا دادن به زندگی را قبول می کنم؛  مثلأ کسانی که خودرا انقلابی می دانند و آدم ها را راحت می کشند و یا نظام ها و ایدئولوژی های غیر انسانی می سازند؛  برای کامو پزیرفتنی نیست ۰ درست به همین دلیل کامو با جناب سارتر که از نظام شوروی پشتیبانی می نمود زاویه داشت ۰ به باور کامو نویسنده و هنر مند باید متعهد باشد ولی نه به گونۀ ایدئولوژیک ۰ کامو از روزنامه نگاری به عنوان وسیلۀ برای مبارزه با توتالیتاریسم و خود کامگی استفاده می کند ۰ از هنر تئاترو رمان هایش نیز برای مبارزه بهره می برد ۰ برای کامو نوشتن برای نوشتن یعنی کار عبث و نوشتن یک اثر هنری برای ایدئولوژی یعنی شعار دادن ۰ کامو اخلاق را یکنوع مسؤلیت روزانه می بیند که فرد باید نسبت به وقایع جهان موضع بگیرد ۰ به ویژه در مقابل بی عدالتی و خود کامگی ۰ برای کامو چیزی بنام امید وجود دارد ۰ کسی که ناامید است نمی تواند امید به استقلال و عدالت و آزادی داشته باشد ۰ چون انسان باامید زنده است ۰ به باور کامو سرنوشت در انسان نیست سرنوشت درحول حوش انسان وجود دارد مثل زندگی مرسو ۰ مرسو خودش محکوم به اعدام شده و در زندان است ولی می گوید ؛ من اگر آزاد شوم تمام صحنه های اعدام را نگاه می کنم ۰ به باور کامو بیگانگی درجات گوناگون دارد؛  مثلأ بیگانگی زبانی داریم ؛ کامو می گوید من حرفی زیادی برای گفتن ندارم حتا با دستور زبان مسئله دارم ۰ دوم اینکه بیگانگی احساسی است که مرسو نسبت به دیگران دارد ۰ سوم بیگانگی با هنجار های اجتماعی است و بیگانگی با دستگاه قضایی و پولیس و کل مسئلۀ حق و حقوق است ۰ وبالاخره بیگانگی با دین است ۰ کامو در کتاب مرگ خوش می گوید: ما نه ضعیف و نه قوی به دنیا می آیم و نه ارادی به دنیا می آیم ؛ بلکه ما ضعیف و قوی می شویم؛ پس شخصیت های رمان های کامو در سیر زندگی خودرا می سازند ۰ رمان های کامو قهرمان به آن معنی ندارد؛ حتا دکتر ریو هم قهرمان کامو نیست برای اینکه همۀ شخصیت های کامو معرف نگرش های گوناگون می باشند و هرکدام  در مسیر و جریانی قرار می گیرد که به او شکل می دهد ۰ مثلأ دکتر ریو در رمان طاعون باید جلو بیماری را بگیرد ۰ مرسو در بیگانه قتلی را مرتکب می شود و درمقابل یک واقعیتی قرار می گیرد و اتفاقأ این زندگی خود کامو هم است؛  پدر کامو کشته می شود مادرش هم زود می میرد؛  پول داشگاه خود را کامو ندارد از طبقۀ کارگر و تهیدست جامعه است ۰ بنا براین کامو در روند زندگی ناخواسته مثل هر انسانی دیگری با سرنوشتی دچار می گردد که باید انتخاب کند و مبارزه و درست همین کار را چه در زندگی روزمره و چه در نویسندگی به طرزی موفقیت آمیزی انجام می دهد ۰ امیدوارم توانسته باشم تا گوشۀ دیگری از قلم و شخصیت و اندیشۀ این انسان نازنین را به تصویر بکشم و خوشحال خواهم شد اگر خوانندۀ محترم این مسیر را بامن بیاید و از کامو چیزهای بیاموزیم ۰ ( اگر نتوان آزادی و عدالت را یکجا داشت؛  و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم؛  آزادی را انتخاب می کنم؛  تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض نمایم ۰ آلبر کامو)