عدۀ از هواداران و طرفداران سپه سالار محمد نادرخان مدعی اند که علت اصلی ترک وطن غازی امان الله خان ازدست دادن محبوبيتش در بين مردم بود. گويا او با مخالفت مردم روبرو شده و با از دست دادن محبوبيتش ميدان جنگ را رها کرده و از افغانستان برآمد.
درين رابطه چند سند از آرشيف اسناد محرمانۀ هند بريتانوی در لندن را تقديم ميکنم. اسنادی که برخلاف ادعای فوق نشان ميدهد که حتی بعد از رفتن به قندهار هم محبوبيت روبه افزايش غازی امان الله خان مانع بزرگی بود در راه پياده کردن ماستر پلان انگليس ها در رساندن و نصب کردن سپه سالار محمد نادر خان بر اريکۀ قدرت .
سند اول :
کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی ، پشاور به تاريخ ۶ فبروری ۱۹۲۹ گزارش داد که «فعاليت های حمايت از امان الله خان در قلمرو بريتانيا [هند بريتانوی] ادامه دارد و گروپ های ملا ها با صدور فتوا های شرعی متعددی اعلام کرده اند که شاه امان الله کافر نيست» . (تلگرام شماره ۱۱۴ مؤرخ ۶ فبروری کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی ، پشاور).
سند دوم :
کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی ، پشاور به تاريخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹ در مکتوب عاجلی به دفتر خارجه در دهلی جديد نوشت که «گزارش ها از همه منابع حاکیست که انزجار احساسات [عليه انگليس ها] به نفع امان الله خان هم در ولایات جنوبی و شرقی و هم در میان قبایل خود ما [قبايل سرحد آزاد] در حال گسترش است.
نادرخان توسط اقوام متعدد خوست تحت فشار قرار گرفته است تا آشکارا حمايتش را برای امان الله خان اعلام کند، در غیر این صورت آنها به او کمک نخواهند کرد.
به عين شکل در لالپوره، تمام رهبران هر دو بخش بئيزی وخوئيزی قوم مهمندبه هاشم خان [برادر نادرخان] اطلاع دادند که آنها فقط از او در مبارزۀ بازگرداندن امان الله خان حمایت خواهند کرد.
چون اعتقاد عمومی بر این است که واقعا بازگرداندن امان الله خان بهترین راه برای نجات از شر حبیب الله [کلکانی] است، به نظر می رسد که این عکس العمل به نفع امان الله خان بیشتر به دلیل نارضایتی از حبیب الله [کلکانی] و خرابی وضعیت عمومی و بی نظمی حاکم تحت رژیم او باشد». ( اسناد محرمانۀ آرشيف هند بريتانوی در لندن، مکتوب عاجل شماره ۶۴۸ – پی ايس کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی، پشاور به دفتر خارجه در دهلی جديد، مؤرخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹.
سند سوم :
پلان هاى محمدنادرخان مطابق به تقسيم اوقات تعين شده پيش نميرفت. کمشنر انگليس ها در پشاور به مرکز و همفريز [سفير انگلستان برای افغانستان] در دهلى جديد و مأمورين انگليسى در بلوچستان اطلاع داد که «راپور هاى رسيده از تمام منابع به تغير ناگهانى اوضاع در ولايات جنوبى و شرقى و همچنان قبايل آزاد اشاره نموده، و احساسات مردم به نفع امان الله خان رو به ازدياد است. نادرخان توسط اقوام مختلف خوست تحت فشار است تا طرفدارى اش را آشکارا از امان الله خان اعلام دارد، در غير آن آنها به او کمک نخواهند کرد. شبيه به آن رهبران بخش هاى «بيزى» و «خويزى» مهمند هم در «لالپوره» بصورت قاطع به هاشم خان گفته اند که آنها تنها بشرط اعادۀ سلطنت امان الله خان به وى کمک خواهند کرد. » ( اسناد محرمانۀ آرشيف هند بريتانوی در لندن، تلگرام شماره ۱۱۴۴-ايس مؤرخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹ کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی، پشاور به دفتر خارجه برای هند در لندن .)
سند چهارم :
مأمورين دفتر هند بريتانوى در لندن در هفتۀ سوم ماه اپريل ١٩٢٩ نوشتند که بنظر ميرسد امان الله خان نسبت به تمام کانديدان ديگر چانس نسبتاً بهترى را داشته باشد. راپور هاى انگليسى علت اين کاميابى و پيشرفت قواى امانى را بيشتر نارضايتى و شرايط غير قابل تحمل تحت رژيم سقوى ميدانستند. مطابق اين راپور ها بعضى از افراد لشکر سقوى مخفيانه به امان الله خان پيام هاى حمايتى ميفرستادند و آنهائى هم که به حمايتش از حبيب الله کلکانى ادامه ميدادند، بخاطر احساس ترسى بود که از عواقب شکست او و سرنوشت خانه هايشان داشتند. (عبدالرحمن زمانی، ازنگري دورۀ امانی و توطئه های انگليس صفحه ۴۵۶)
درين جا سؤالى مطرح ميشود که چه اتفاقى سبب شد که غازى امان الله خان از جنگ دست کشيد، يا به گفتۀ عدۀ ميدان را رها کرد و از افغانستان برآمد؟
پوهاند عبدالحى حبيبى درين رابطه مشاهدات شخص خودش را در کتاب معروفش «جنبش مشروطيت در افغانستان» ذکر نموده مينويسد که : شاه امان الله غازى پس از اغتشاش سقوى در لشکر کشى بهار ١٣٠٨ از قندهار بطرف غزنى، براى اعادۀ مجدد سلطنت، قيادت ده هزار لشکر قومى قندهارى و هزاره را داشت. ولى در بين مقر و غزنى هنگامى که برخى از عناصر مشکوک با اسناد پوليتيکل ايجنت انگليس دستگير شده و ثابت گرديد که دست بعضى از روحانى نمايان داخلى هم دخيل است که ميخواهند از اختلاف قبيلوى (درانى و غلجى) کار بگيرد و براى شعله ور شدن آتش فساد ، در حدود بيست تن از طلايه سواران کشاف فراهى (درانى) را در منطقۀ سکونت غلجيان کشته و لاش هاى کشتگان را دو پله نموده و بر پايه هاى کج کردۀ تليفون انداخته و با خط بد آخندى بر کاغذکى نوشته بودند : «اين مهمانى اقوام غلجى براى درانيان و پادشاه است!»
امان الله خان مرحوم چون اين منظر فجيع را ديد، قندهاريان را بدور خود فراهم آورد و گفت : اکنون ثابت شد که دشمنان اجنبى ميخواهند در بين قبايل ما فساد و جنگ اندازند، تا ما به دست خود يکديگر را بکشيم و سبب اين عمل ناجايز من خواهم بود، که براى بازستانى تخت و تاج من کشت و خون روى خواهد داد. پس اى مردم عزيز من! به يقين بدانيد که من اين مناظر دلشکن جنگ داخلى و قبيلوى را تحمل کرده نميتوانم و نميخواهم شما براى بازگشت تخت و تاج من به چنين کار ها دست يازيد! پس بايد از بين شما بروم، تا من موجب چنين کشتار و خونريزى نباشم.
شما ملت عزيزم زنده و افغانستان باقى خواهد ماند، ولى روسياهى ابدى مسؤليت اين هنگامۀ ناشايست ، به نام من ثبت ميشود، در حالى که من از روز اول شاهى خود تعهد سپرده بودم، که براى حفظ استقلال و تماميت مملکت و سعادت و وحدت شما مردم افغانستان کار کنم.
ببينيد! علت بدبختى مردم ما در دوره هاى سابق تاريخ اين بود که شهزادگان براى بدست آوردن مقام شاهى با همديگر جنگ ها داشته اند، و درين بين شما مردم را با يکديگر به جنگ و دشمنيها و عداوت هاى قبيلوى بر انگيخنته اند. من ميخواستم دورۀ شاهى من چنين نباشدو به جاى اينکه مردم را به جنگ يکديگر سوق دهم، بايد منادى دوستى و وحدت و سعادت و اخوت تمام مردم افغانستان باشم.
چون اکنون ميبينم که شما به جنگ داخلى قبيلوى گرفتار مى آئيد، اينک من ميخواهم ميدان را به مردم خود افغانستان اعم از موافقان و مخالفان خود بگذارم. شما با يکديگر جور بيائيد. من مسؤليت جنگ خانگى شما را براى باز ستانى تخت شاهى به ذمت خود گرفته نمى توانم. يک اودر زادۀ من در پاره چنار رسيده و ديگر برادر روحانى من در همين جا نشسته و جنگ خانگى را در ميدهند. ولى من مرد اين کار نيستم و توصيۀ من به شما اينست که با همديگر کنار بيائيد اتفاق کنيد!
استقلال خود را نگهداريد! و وطن خود را به دشمنان خارجى مسپاريد! من فردى از شما هستم، اگر شما سعادتمنديد، عين سعادت و مسرت من است. ولى اگر اين چنين به خاک و خون بغلطيد، موجب بدبختى و ملال دايمى من خواهد بود:
جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است من به قربانت، اين چه نيرنگ است؟
ميـــــــــــــــــــــــــروم، تا تو نشنوى نامم اگر از نــــــام من ، تو را ننگ است!
شاه نيکدل، حساس و خيرخواه اين دو بيت واقف لاهورى را با سوز دل، اشک ريزان با صداى گرفته خواند و گفت "فى امان الله! (حبيبى، عبدالحى (١٣٧٢). جنبش مشروطيت در افغانستان. چاپ جديد، صفحات ٢٣٦ تا ٢٣٧).
سند پنجم :
اعلاميۀ غازى امان الله خان که بعد از ترک وطن در بمبئى به مطبوعات داده شد، نيز گفتار استاد حبيبى را تأئيد ميکند. نکات عمدۀ اين اعلاميه که در ضميمۀ اول راپور جگړن ويکمن Wickman ، مأمور وظايف خاص انگليس ها آمده است قرار ذيل ميباشد:
متن اعلاميۀ غازى امان الله خان
«شنيده ام که مردم تصور ميکنند من در نتيجۀ شکست قواى قندهار و پيروزى قواى بچۀ سقاو کشور را ترک گفته ام . بنابران لازم ميدانم بصورت مختصر اعلام کنم که چنين شکستى بر قواى من تحميل نشده است . باوجود جنگ شديد در غزنى ما هيچ وقت شکست نخورده ايم . علت برگشت من به قندهار، آرزوى من براى جلوگيرى از خونريزى بين اقوام افغان درانى و غلجى بود. بمجردى که من درک کردم بعضى از اقوام مثل اندړ، بخش هاى از تره کى ها، هوتکى ها و توخى ها مخالفت شان را بامن آغاز ميکنند، من خودم عقب نشينى نموده و جنگ بيشتر را به اساس اصل صلح دوستى که من هميشه از مدت ها قبل گرامى داشته ام، متوقف ساختم . من هيچ گاهى براى منفعت شخصى ام تمايلى به نابودى و بربادى ملت من نداشته و ندارم .
اين يک حقيقت است که از آغاز اغتشاش شينوار تا به انتشار آن به تمام ولايات مشرقى و شمالى من به سربازانم امر کردم به هيچ جائى حمله نکنند، و در عوض آن بصورت دوامدار نمايندگانى را نزد اغتشاشيون فرستاده و تا حد توان کوشيدم مسايل را از طريق صلح حل و فصل کنم; و از طرق منطقى آنها را قناعت دهم که يک بار ديگر وفادارى خود را به من اعلام کنند. شورش آنها هيچ کدام اساس درستى نداشت. آنها مخالف افکار من بوده و آنرا مخالف آرمان هاى اخلاقى خود و عنعنات ملى ميدانستند. همۀ اين موارد در لويه جرگه مورد بحث قرار گرفت، وبه اتفاق آرا توسط آن حل و فصل و تصويب شد، که به اشتراک يک هزارو يکصدو هفت (١١٠٧) نفر از نمايندگان تمام کشوردائر شده بود. اما از آنجائيکه تمام مشوره ها و اعلاميه هاى عفو عمومى من کدام تأثيرى نبخشيد، و خيانت کسانی که در ابتدا عاملين توطئه بوده و پس از آن از فاش شدن اعمال شیطانی خودميترسيدند، ادامه يافت، من وظيفۀ خود دانستم تا براى جلوگيرى از خونريزى بيشتر تخت و تاج را به نفع برادر بزرگتر خود عنايت الله خان رها کنم ».
غازى امان الله خان در اعلاميه اش بعد از ذکر مختصر رويداد هاى قندهار، علت جلوس دوباره اش ، اعلام وفادارى اقوام ولايت مشرقى، حمايت و تشويق رهبران اقوام مناطق بين قندهار و کابل، تنظيم سربازان منظم و قومى و حرکت شان بطرف کابل، پيشرفت بسوى غزنى و تسليمى و شکست قواى حبيب الله کلکانى در مُقر و وردک، در بارۀ علت دست کشيدن از جنگ و ترک وطن ميگويد که «با اتکا به همکارى و وعده هاى اقوامى که بين قندهار و غزنى زندگى ميکنند، و دانستن اينکه تعداد قواى سقوى در غزنى از يک هزار نفر تجاوز نميکند، من بطرف غزنى پيش رفتم . اما بمجردى که ما به غزنى رسيديم ، يک طغيان تازه و غير متوقع اندړى، يک قسمتى از اقوام تره کى، هوتکى و توخى بوقوع پيوست. لذا من براى بازيابى اوضاع ، که رخ ديگرى اختيار کرده بود، به مُقر، محل فرماندهى خود، برگشتم . من کوشيدم غلط فهمى را از طرق مسالمت آميز رفع کنم، اما اين سؤ تفاهم تا به قلات انتشار يافته و اقوام منطقه را متأثر ساخته بود. بعد از آن من به قلات آمدم تا يکبار ديگر اين بدگمانى را از طريق ترغيب رفع کنم . من با دانستن رازى درک کردم که يک خونريزى جديد بين اقوام غلجى و درانى آغاز ميشود . من هيچوقتى فقط براى حاصل کردن دوبارۀ قدرت و اختيار، نميتوانستم به جنگ داخلى اجازه داده وسبب خونريزى شوم . من با توجه به اين اصل تخت و تاج را رها نموده و افغانستان را ترک گفتم . در تمام دوران اين کمپاين، لشکر من با قوائى روبرو نشده بود که توان مقاومت را داشته باشد و يا از آن شکست خورده باشيم . اگرچه اقوامى در مسير راه ما، مخصوصاً اندړ، سوگند و تعهد خود را شکستانده و تعداد بزرگ شان بر قواى ما حمله نمودند، اما آنها بيش از يک يا دوساعتى بمقابل ما مقاومت کرده نتوانستند، در نهايت شکست خورده و فرار نمودند. اين نشان ميدهد که قواى ما هيچگاهى از دشمن شکست نخورده و در يک عمليات واحد هم لشکر من عقب نشينى ننموده و يک گام به عقب نرفته است .
من يکبار ديگر تکرار ميکنم که اين اصول و مخالفت من با خونريزى بود که من را مجبور ساخت از تاج و تخت انکار و از کشورم خارج شوم. من هيچ وقتى نخواسته ام که ملت افغان براى منافع شخصى من با هم جنگيده و تباه شود . اين دليل آمدن غير مترقبۀ من به چمن بود. من بصورت قطعى آن شايعاتى را رد ميکنم که علت ترک کردن افغانستان شکست قواى من بود. اين مطلقاً بى اساس است... اگرچه من شخصاً مؤفق نشدم، اصول من در افغانستان ناکام بوده نميتواند; چون من مطمئن هستم که در دوران ده سال کار سخت و تلاش، من حد اقل مؤفق شدم ذهنيتى را ايجاد کنم که هيچ وقت اجازه نخواهد داد افغانستان درين حالت باقى بماند. لذا من ميدان را به آنهائى ماندم که دعواى قهرمانى دين را دارند، و از آن براى منافع شخصى استفاده ميکنند و افغانستان را بدين حال و روز رسانده اند.
همه از حالت کابل و اينکه با دين و مذهب چه معاملۀ صورت ميگيرد، بخوبى آگاه اند. بزودى فهميده خواهد شد که در پشت پرده بدون از اغراض شخصى و نادانى چيز ديگرى نيست، در غير آن مسئلۀ دين با وضعيت و امور موجودۀ افغانستان هيچ نوع وجه مشترکى ندارد.» (عبدالرحمن زمانی، ازنگري دورۀ امانی و توطئه های انگليس صفحه ۴۵۸)
منابع
اسناد محرمانۀ آرشيف هند بريتانوی در لندن، مکتوب عاجل شماره ۶۴۸ – پی ايس کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی، پشاور به دفتر خارجه در دهلی جديد، مؤرخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹.
تلگرام شماره ۱۱۴ – اين مؤرخ ۶ فبروری کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی ، پشاور). دوسيه اسناد سياسی و محرم شماره L/P&S/10/1301..
اسناد محرمانۀ آرشيف هند بريتانوی در لندن، مکتوب عاجل شماره ۶۴۸ – پی ايس کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی، پشاور به دفتر خارجه در دهلی جديد، مؤرخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹.
اسناد محرمانۀ آرشيف هند بريتانوی در لندن، تلگرام شماره ۱۱۴۴-ايس مؤرخ ۱۴ مارچ ۱۹۲۹ کمشنر عالی ايالت سرحدی شمال غربی، پشاور به دفتر خارجه برای هند در لندن.
زمانی، عبدالرحمن. بازنگري دورۀ امانی و توطئه های انگليس صفحه ۴۵۶.
حبيبى، عبدالحى (١٣٧٢). جنبش مشروطيت در افغانستان. چاپ جديد، صفحات ٢٣٦ تا ٢٣٧ .
زمانی، عبدالرحمن ، بازنگري دورۀ امانی و توطئه های انگليس صفحه ۴۵۸.
ضميمۀ اول راپور جگړن ويکمن Wickman ، مأمور وظايف خاص انگليس ها
(پايان)