قيام سال ۱۳۲۴ شمسی صافی های کنر بنا بر سنگينی تلفات انسانی و تلفات مالی برای باشندگان ولايت کُنر يک سال مهم و فراموش ناشدنی بوده است . اين رويداد که به نام های اغتشاش کُنر، شورش صافی های کُنر،جنگ صافی ها، انقلاب سنه ۲۴ ، و ساپی کال (سال صافی ها) معروف است، در اسناد آرشيف انگلستان به اسم ناآرامی های کُنر نيز ياد شده است .
همانگونه که در رابطه با قيام اقوام پکتيا عليه رژيم خاندانی نادرشاه و نقش انگليس ها در حمايت از رژيم و سرکوبی قيام کنندگان، توسط مؤرخين معلومات لازم ودرست ارائه نشده است، متاسفانه با گذشت هفتادوهشت سال در رابطه با اين قيام قوم بزرگ صافی هم معلومات درستی پيشکش نشده است . اين در حاليست که درين قيام بيش از چهار هزار هموطن ملکی و نظامی ماجان های شيرين شان را از دست دادند، و عدۀ از نويسندگان خارجی مانند لوئيس دوپری (Louis Dupree)، افغانستان شناس معروف امريکايی، آنرا بزرگترين مهاجرت اجباری (تبعيد) در تاريخ افغانستان معاصر دانسته (Louis Dupree (1997) – Afghanistan, page 537)، و ديويد ايزبی ( David Isby ) نويسندۀ کتاب «افغانستان قبرستان امپراتوری ها» آنرابه نام نسل کشی صافی های پشتون ياد نموده است ( David Isby (2011) - Afghanistan: Graveyard of Empires: A New History of the Borderland) و به استناد اسناد موجود در آرشيف انگلستان تنها مصارف چند ماهۀ اول دولت در آن به يک مليون و ششصد هزار افغانی که در آن وقت يک رقم بسيار گزاف بود، ميرسيد. (اسناد محرمانه استخبارات انگليس در ارشيف هند بريتانوی (L/P&S/12/3199
صرفنظر از شباهت های موقعيت ستراتژيک هر دو سمت جنوبی و مشرقی و سوابق طولانی مبارزات اقوام آن مناطق به مقابل حاکميت و تجاوز قشون خارجی ، و تاثيرات عميق موقعيت ستراتژيک و حساس جغرافيوی آن مناطق بر زندگی و تاريخ مردم آن منطقه، رويداد قيام صافی های کنر با رويداد قيام جدران های پکتيا چه از لحاظ عوامل و اسباب آن، نحوۀ برخورد رژيم خاندانی به آن و همچنان حمايت و پشتيبانی انگليس ها از رژيم خاندانی نادر شاه وسرکوبی آن قيام شباهت های زيادی دارد.
اوضاع سياسی کشور قبل از آغاز جنگ صافی ها
افغانستان باوجودیکه در جنگ جهانی دوم شرکت نکرد، اما اختلال روابط اقتصادی بين المللی اقتصاد کشور را با مشکلات چشمگيری مواجه ساخت . تجارت افغانستان با کشور های محور و کشور های اروپائی و آسيائی واقع درساحۀ جنگ قطع شد. با پائين آمدن شديد واردات، کمبود جدی مواد مورد نياز محسوس و قيمت های کالاهای وارداتی بالا رفت . کمبود مواد ضرورت اوليه، تورم پولی و احتکار، قيمت های مواد غذائی را بلندبرد.
خشک سالی سالهای ۱۹۴۳ – ۱۹۴۴ (۱۳۲۲ و ۱۳۲۳) و همچنان زمستان بی اندازه سرد ۱۹۴۴ – ۱۹۴۵ (۱۳۲۳) نيز به مشکلات اجتماعی و بدتر شدن وضعيت زندگی مردم افزود. اين وضعيت ناهنجار اقتصادی مردم زمينۀ خرابی بيشتر اوضاع داخلی کشور را مساعد نموده سبب قيام های اقوام ولايات پکتيا و مشرقی شد.
فقر و تنگدستی سبب شده بود تا عدۀ از باشندگان ولايت مشرقی بشمول صافی ها پوست حيوانات به تن کرده و در مغاره های کوه ها زندگی کنند. فضای تاريک اختناق عمومی و حکومت سرنيزۀ که خانوادۀ سلطنتی در کشور ايجاد کرده بود، گلوی مردم افغانستان را ميفشرد و باعث نارضايتی عميق و نا آرامی و قيام های مردم بخصوص در سمت جنوبی و مشرقی کشور شده بود…. در حالی که جنگ جهانی دوم قوس صعودی خود را می پيمود، و نتيجۀ نهائی آن مستور بود، کسی نميدانست که عاقبت دولت انگليس در مستعمرات آن بويژه در هندوستان به کجا خواهد انجاميد و با فرض شکست آن دولت، سلطنت افغانستان که تکيه گاه خود را از دست خواهد داد، با چه حوادث داخلی و خارجی مقابل خواهد شد، سلطنت برای حفظ تقدم و بقای خويش به طرح پلان های جديدی پرداخت . (افغانستان در مسير تاريخ (جلد دوم). چاپ ۱۹۷۳ کابل، ص ۲۰۷).
چون سلطنت از عکس العمل توده های مردم در برابر مظالم متمادی خويش لرزان و هراسان بود، هدف عمدۀ اين اقدامات و پلان های جديد کنترول بيشتر و شديد تر کشور بود. توسعۀ دستگاه های استخباراتی، امنيتی و نظامی در مرکز توجه قرار گرفت . ارتقای مديريت پوليس کابل به رياست پوليس تحت امر يکنفر جنرال، تاسيس مکتب پوليس و ژاندارم، قرارداد تربيت نظامی افسران اردو با دولت انگليس واعزام افسران نظامی بغرض تحصيل به هند بريتانوی، خريداری ۶۴۸ لاری از امريکا، استخدام متخصصين انگليسی در ليسۀ غازی، راديو و نساجی، و اقدامات متعدد ديگر تنها چند نمونۀ کوچک اين اقدامات بودند.
خوف و اضطراب خاندان حکمران افغانستان از آينده و بقای سلطه وقدرت، آنرا مجبور ساخته بود که هر هفته بدور هم جمع شده، اختلافات و رقابت های کوچک را فراموش کرده و پلان های را طرح کنند «که اگر دولت انگليس به تخليه هندوستان مجبور شود، و خاندان حکمران درخلای سياست خارجی و داخلی يکه و تنها بماند، چگونه بقای خودش را تأمين کند، خصوصا که از عکس العمل مردم ناراض افغانستان در مقابل اعمال هفده سالۀ خود در هراس بود». (افغانستان در مسير تاريخ (جلد دوم). چاپ ۱۹۷۳ کابل، ص ۲۱۰).
رژيم خاندانی برای ایجاد یک ارتش منظم کوچک، مجهز و آموزش دیده که هدفش قابلیت حفظ امنیت داخلی و به دست آوردن کنترل تدریجی و فزاینده بر قبایل در ولايت های های شرقی و جنوبی بود (اسناد آرشيف انگلستان، مکتوب شديدا محرمانۀ شماره ۴۰۲/الف/آتشه نضامی سفارت انگلستان در کابل، مؤرخ ۱۶ جون ۱۹۴۵)، با تشکيل قوای مرکز صلاحيت ها و وظايف نظامی را بين وزيرحربيه، سپه سالار شاه محمود خان، و قوماندان قوای مرکز، سردار محمد داؤد خان تقسيم کرده بود.
در يک راپور محرمانۀ سفارت انگليس از کابل مستشار نظامی مینويسد که «وزير حربيه [شاه محمود خان]کماکان مسئوليت آموزش و ادارۀ تشکيلات نظامی تمام ولايات را دارد، در حاليکه فرقه مشر محمد داؤد خان باحفظ مقام نيمه خودمختاری و بودجۀ جداگانه مسئوليت امور آموزش و ادارۀ قوای مرکز کابل و تقريبا تمام مکاتب نظامی و تاسيسات آموزشی کابل را به عهده دارد. به نظر نمی رسد که اين تقسيم صلاحيت ها تا هنوز، آنطوری که چند سال قبل در آغاز تشکيل اين سيستم جديد پيش بينی ميشد، اختلافی را بوجود نياورده است . اما گفته نميتوانيم که اين يک ترتيب مطلوب بوده و برای صاحب منصبان ارشد و پائين رتبۀ وزارت دفاع مشکلاتی خلق نخواهد کرد.
ابتکار وعمل فرقه مشر محمد داؤد خان مؤثر بوده و او مؤفق شد تا در قالب قوای مرکز کابل يک نيروی ذخيروی مؤثر تر مرکزی را ايجاد کندتا قادر به مقابله با هر نوع خصومت بمقابل حکومت باشد، مگر اينکه وقوع درگيری شامل دو يا چندين قوم بزرگ و نيرومندباشد. حالا که جنگ افزار ها و سامان آلات آموزشی رسيده و شيوه های آموزش و ادارۀ بهتر معرفی شده اند، انتظار ميرود که مؤثريت قوای مرکز کابل بهبود يافته و اين اصلاحات به تدريج به تشکيلات نظامی ولايات نيز توسعه خواهد يافت» . (آرشيف انگلستان، راپور محرمانۀ شماره ۲۸، مؤرخ ۱۴ جولای ۱۹۴۵ مستشار نظامی سفارت انگليس از کابل).
از طرف ديگر تغير اوضاع بين المللی سبب شد تا رشد نهضت های ضد استعماری در آسيا مورد توجه جدی محافل اجتماعی کشور قرار گرفته و مخالفت روشنفکران و آزاد انديشان ضداستعماربمقابل رژيم بيشتر شود.
رژيم خاندانی درک نموده بود که تنها از نظر امکانات مالی هم نميتواند آرزوی يک اردوی را داشته باشد که در ميدان با يک اردوی قدرت خارجی بزرگ درگير شود. لذا به همين دليل مرکز توجه اش ساختن يک اردوی کوچک اما مؤثرتری بود که کفايت اجرای وظايف امنيت داخلی و مقابله با مزاحمت های قبايلی و قيام ها را داشته و از نظر تحرک، تسليحات و آموزش بر قبايل برتری داشته باشد.
سردار محمد هاشم خان صدراعظم در راس حکومت خاندانی، برای حفظ مقام و منافع خانواده، دست به اقداماتی زد که تامين امنيت ، استحکام و انکشاف اردو، و رشد اقتصاد ملی در آن شامل بود. فشردۀ مهمترين اقدامات امنيتی هاشم خان عبارت بودند از :
وسيع ساختن شبکه های استخباراتی
هاشم خان خويش را بالاتر از قانون می شمرد و دستگاه عريض و طويلی بنام ضبط احوالات (استخبارات) داشت . او به وسعت بيشتر اين شبکۀ استخباراتی پرداخت و به حضور گستردۀ پولیس مخفی و خبرچينان توجه خاص نمود . شبکۀ استخباراتی طوری مردم را تحت فشار قرار داده بود که از ترس صدا درآورده نميتوانستند. شايع شده بود که ضبط احوالات حتی از داخل خانه های مردم اطلاع حاصل کرده ميتواند. ضرب المثل «ديوار ها موش دارند و موش ها گوش» در همان دوره مشهور و ترس مردم آنقدر زياد شده بود که حتی به دوستان و نزديکان خود هم اعتماد نداشتند. اما اين تنها نبود، سفارت انگليس در دوران جنگ موافقت هاشم خان را حاصل کرده بود که تا اختتام جنگ برای کنترول تمام افغانستان دستگاه جاسوسی انگليس تحت نظر سفارت بريتانيادر کابل تاسيس گردد». (غبار، غلام محمد . افغانستان در مسير تاريخ، جلد دوم چاپ مرکز نشراتی ميوند در کابل (ص ۲۰۴).
«در طول ايام جنگ عمومی، محمد هاشم خان افغانستان را چنان زير کنترول جاسوسی و مراقبت شديد قرار داد گو اينکه افغانستان نه کشور مستقل و بيطرف، بلکه پارچه ئی از دارالحرب و يا قسمتی از قلمرو هند انگليسی است . در تمام ايستگاه های حمل و نقل کشور نماينده های رياست ضبط احوالات استاده بود، و هر فردی که در داخل کشور ميخواست از جائی به جائی برودبايستی هويت او تحقيق و اجازۀ سفرش از رياست ضبط احوالات صادر و الا از مسافرت باز داشته ميشد». (همانجا، ص ۲۰۵).
به گفتۀ ډگر جنرال محمد نذير خان کبير سراج «هيچ انسان سرشناسی بدون اجازۀ شخصی صدراعظم به خارج سفر کرده نميتوانست و در جنگ دوم جهانی سفر در داخل مملکت نيز به اجازۀ مقامات عاليه مربوط بود». جنرال کبير سراج علاوه ميکند که زير بال گرفتن، تربيه و آماده ساختن دونفر برادرزادگانش (سردار محمد داؤد خان و سردار محمد نعيم خان )، برای ادارۀ آيندۀ افغانستان، و امنيت و تصفيه کاری از جملۀ کار های بزرگ هاشم خان بود که به برکت آن مدت چهل سال سلطنت محمد ظاهر شاه به آرامی و امنيت سپری شد . (کبير سراج، محمد نذير . رويداد های نيمۀ دوم سدۀ بيست در افغانستان، چاپ دوم، بنگاه نشراتی ميوند، کابل، ص۳۱).
قدرت و صلاحيت دستگاه جاسوسی و امنيتی هاشم خان را ميتوان از سند ذيل آرشيف انگلستان درک کرد. درين راپور آمده است که «عبدالودود خان پوپلزائی، معاون شرکت وطن کابل، در شب نوزدهم جنوری [۱۹۴۵] ، هنگامی که از سفارت جاپان خارج ميشد، توقيف شد. محمدنوروز خان وزير داخله و محمد اسمعيل خان [مايار] والی کابل ميکوشند وی را آزاد سازند، ولی تا حال خواجه محمد نعيم خان، کوتوال [ به اصطلاح امروز قوماندان امنيۀ] کابل به آن موافقت نکرده است» . (آرشيف انگلستان، راپور هفته وار ادارۀ معاون استخبارات حکومت هند بريتانوی (مؤرخ ۳ فبروری ۱۹۴۵).
استحکام و انکشاف تشکيلات نظامی و آغاز کمپاين جلب عسکری جبری
قبل ازين از قول اردوی قوای مرکز کابل تحت قوماندانی سردار محمد داؤد خان ياد شدکه به استناد اسناد آرشيف انگلستان (راپور های سفارت انگليس در کابل) اين قوۀ نظامی عمدتا برای سرکوبی قيام های مردمی و حفظ سلطۀ خانوادۀ حاکم تشکيل شده بود.
قوای مرکز که متشکل از دو فرقۀ پيادۀ عصری، يک غند توپچی ثقيل و خفيف و به داخل هر فرقه يک غند سواره نيز بود، به عساکر جديد نياز داشت . و همين نياز به جلب عساکر جديد سبب شد تا حکومت خاندانی دست به تغير سيستم عسکری زده و کمپاين قبولاندن سيتسم اجباری عسکری را آغاز کند. که اين جلب عسکری جبری خود سبب نارضايتی ها و قيام های بيشترشدوحکومت خاندانی برای خاموش ساختن آن مجبور بود از قوت های نظامی و امنيتی بيشتر استفاده نمايد. درمکلفیت عسکری افغانستان از دوران امير عبدالرحمن خان سيستم هشت نفری رايج بود . درين سيستم از هر هشت نفر يک نفر به خدمت عسکری فرستاده ميشد.
سرکوب بيرحمانۀ مخالفين
سردار محمدهاشم خان مخالفين خودرا بيرحمانه سرکوب نموده و زندان ها را از رقبای سياسی اش پر ساخت . او برای حفظ سلطنت خاندانی سياست تصفيه و نابودی روشنفکران و مبارزان ملی را در پيش گرفت، و ناراضیان قبایلی را با مدرنترين وسايل عصری کوبيد.
سلب آزادی اندیشه و بیان
«در حکومت محمد هاشم خان زبان و قلم در بند بودند . نشرات آزاد وجود نداشت . بحث وتبصره سياسی ممنوع قرار داده شده بود . او ضديت خاص با افکار وعقايد مترقی داشت و با کينه ود شمنی نامحدودی با آزادی خواهان، مشروطه طلبان و طرفداران دموکراسی و عدالت اجتماعی برخورد ميکرد . زندانهاوسياه چال های مخوف، سرد و عفونت بار وی همواره انباشته از آزادی خواهان و اصلاح طلبان بود وانواع شکنجه های غير انسانی، از کشيدن چشم و ناخن تا کباب کردن انسانها در تيل و روغن را در برنامه داشت ...دراين دوره نام آور ترين روزنامه نگاران، شاعران نويسنده گان و روشنفکران در سلول های نمناک زندان دهمزنگ، زندان سرای موتی، زندان ارگ و ديگر زندان های کشور پوسيدند». (ويبلاگ معراج)
دستگاه حاکم برعلاوۀاين اقدامات دست به تصفيۀ دستگاه اداری و نصب مامورين وفا دار به خانوادۀ سلطنتی و تقويه و جلب عناصر و نيروهای ضد ملی زد، و تدابير وسيع تبليغات انديشه های وفاداری به خانوادۀ سلطنتی (آل يحيی) را، تحت پوشش و اسم دفاع از کشور، رويدست گرفت.
(ادامه دارد)