جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس — 1818 — 1883 — بخش ۹۲

 به باور من : آزادی و عدالت اجتماعی دو رویی یک سکه هستند؛ هیچ کدام بدون آن دیگری معنا و ارزشی چندانی ندارد۰ تا کنون در جهان نظامی نداشته ایم که هر دو را توأمان رعایت نموده باشد۰ اصولأ بدون عدالت اجتماعی؛ آزادی گنگ؛ ابتر ؛ سترون و عقیم است و عدالت اجتماعی بدون آزادی؛ ناممکن ؛ ناکارآمد و خودکامگی می باشد

۰بنابر این نباید بین آزادی و عدالت اجتماعی یکی را بر گزید؛ زیرا عدالت اجتماعی و آزادی دو بال یک پرنده هستند که انسان برای بالندگی؛ شکوفایی و پرواز به هر دو بال نیازمند هست۰بنابر این با این سخن زنده یاد آلبر کامو موافقم که اگر مجبور باشم بین عدالت و آزادی یکی را برگزینم ؛ بدون تردید آزادی را انتخاب خواهم نمود ؛ زیرا اگر عدالت اجرا نگردید حداقل آزادی اعتراض را داشته باشم ۰)در این جستار به جنگ آلمان و فرانسه « 1870 —1871» پر داخته می شود۰و دیدگاه مارکس و چگونگی برخورد او را نسبت به این جنگ خواهیم دانست۰مارکس به هر دو کشور آلمان و فرانسه بسیار علاقه مند بوده است؛ زیرا جناب مارکس چه از لحاظ جغرافیایی و سرزمینی و چه از لحاظ فکری و فرهنگی بیشتر ساخته این دو کشور و این دو فرهنگ می باشد۰همچنین مارکس نسبت به دیگر کشورها و فرهنگ ها آلمان و فرانسه را بسیار بیشتر می شناخت و بالاخره در دامان این دو فرهنگ و زبان های آلمانی و فرانسوی پرورش یافته بود۰درست به همین دلایل و علل مارکس جنگ میان این دو کشور را برای طبقهٔ کارگر فاجعه بار و باعث اضمحلال انترناسیونال می دانست۰مارکس به درستی معتقد بود که ادامهٔ جنگ باعث تشتت و پراکندگی و عدم اتحاد و همبستگی طبقهٔ کارگر این دو کشور خواهند گردید۰جنگ آلمان و فرانسه که روز نوزدهم ژوئیه سال 1870 آعاز شد به طور غیر مستقیم موجب اضمحلال انترناسیونال و به طور مستقیم تغییر موازنهٔ قوای سیاسی در اروپا گردید۰مهمترین نتیجهٔ این جنگ به وجود آمدن یک کشور آلمان متحد و دو دستگی در کشور فرانسه بود— مارکس به زودی به این نتیجه رسید این جنگ که از یک طرف جنبهٔ ناسیونالیستی و از سوی دیگر جنبهٔ امپریالیستی دارد ممکن است به آسانی در طبقهٔ کارگران احساسات مختلف و متضادی به وجود بیاورند و در نتیجه باعث گمراه شدن آنها در جانب گیری بشوند۰مارکس چنین دید که در این صورت وظیفهٔ انترناسیونال این است که توجیهات و دستورات کاملی برای راهنمایی کارگران صادر کند: بدین مناسبت نخستین گامی که انترناسیونال برداشت به چاپ رساندن « فرمانی » بود که به دو زبان آلمانی و فرانسوی در تاریخ 23 ژوئیه سال 1870 در سی هزار نسخه تهیه نمود و به وسیلهٔ شورای عالی در تمام کشورهای اروپا توزیع گردید۰« خرج به چاپ رساندن این فرمان از محل یک هدیهٔ بیست پوندی که از طرف مجمع صلح طلبان لندن در اختیار انترناسیونال گذارده شده بود تأمین گردید۰» در این فرمان که مارکس افتخا می نمود که از جانب شخصیت مهمی مانند متفکر و دانشمند بزرگ عصر ؛ آقای جان استوارت میل مورد قبول و توصیه واقع گردیده است۰در این فرمان آمده بود که انترناسیونال از تمام کارگران انتظار دارد که از هر نوع پشتیبانی از این جنگ خود داری نمایند۰موضوعی که در این موقع به شدت ناراحتی خیال مارکس را موجب شده بود ؛ امکان به درازا کشیدن این جنگ بیهوده بود و بیم مارکس از این بود که اگر هیچ کدام از طرفین نتواند به زودی پیروز گردد و به جنگ خاتمه بدهند؛ دولت آلمان از حکومت روسیه کمک بخواهد « همانطور که در سال های 1848—1849 امپراتور اطریش از تزار روسیه کمک خواست و به کمک قزاق های روسی آشوب ها و اعتراضات را خاموش نمود۰» و در نتیجه سربازان روسی وارد خاک آلمان بشوند و دیگر از آن جا بیرون نروند و از آن پس خاک آلمان را پایگاه دایمی خود برای تجاوزاتی که برای دسترسی به غرب اروپا در سر دارند قرار بدهند۰»باید گفت که حدس مارکس و ترس او و بر داشت او نسبت به حکومت تزار روسیه و روحیهٔ تجاوزگرانهٔ روس‌ها کاملن درست بود؛ زیرا تاریخ روسیه گواه این امر است؛ روس‌ها چه در زمان تزار و چه در زمان به اصطلاح نظام سوسیالیستی نسبت به اشغال و تصرف سرزمین های همسایه حرص و ولع خاصی داشتند و تا هم اکنون نیز هر موقع مجال و فرصت بیابند مانند اختاپوس به دور و برشان چنگال می اندازند؛ مانند تجاوز وحشیانه ای ارتش پوتینیسم به اوکراین که می خواهد تزار وار این کشور را ببلعد؛ که با مقاومت جانانه ای مردم و ارتش اوکراین مواجه شده و خوشبختانه نتوانسته به اهداف پلیدشان تا کنون دست یابند۰« در اینجا باید متذکر گردد که قبلن نیز اساسأ پیش از وقوع جنگ آلمان و فرانسه مارکس همواره بیم داشت و با صراحت می گفت که روزی روس‌های وحشی سرزمین خود را به پشت سر گذاشته و وارد اروپای غربی بشوند و آزادی نسبی را که کارگران کشورهای غرب از آن بر خوردار هستند از چنگ آنها بیرون آورند و آنان را به حالت بردگی در بیاورند۰ این پیش بینی و حدس مارکس در مورد روس‌ها نیز درست بود ؛ زیرا وقتی که کشورهای اروپای شرقی به اشغال نظام بلشویسم روسی و استالینیسم در آمد نه تنها هزاران هزار انسان معمولی و روشنفکران و دانشمندان و اهل اندیشه وحشیانه سرکوب و نابود شدند؛ بلکه طبقهٔ کارگر به طبقهٔ برده و مزدور و بی خاصیت و مسخ شده تبدیل گردیدند و ده ها هزار کارگر و دهقان نیز جان باختند۰به هر حال مارکس یک فرد غربی و فرزند عصر روشنگری که آثار ولتر و روسو و کانت و ده ها فیلسوف دیگر را خوانده بود و نسبت به تاریخ اروپا شناختی خوبی داشت و دقیقن می دانست که روس‌ها هیچ درکی از دموکراسی و آزادی ندارند۰من با شناختی که از مارکس و اندیشه هایش دارم ؛ شخصأ هیچ تردیدی ندارم که اگر مارکس در قید حیات بود به شدت تجاوز روس‌ها را به اوکراین محکوم می نمود و علیه یکه تازی آمریکا هم می نوشت ؛ بر خلاف کسانی که خودشان را پیرو مارکس می دانند و در غرب زندگی می کنند ولی سنگ تجاوز پوتینیسم را بر سینه می زنند۰بدون شک نظام های غربی را نیز باید نقد نمود و استعمار و وحشی گری های شان را مورد نکوهش قرار داد ؛ ولی این نباید باعث چشم پوشی و توجیه جنایات روس‌ها در افغانستان و سوریه و اوکراین و جاهای دیگر گردند ۰اما وقایع به سرعت زیادی به پیش می رفت۰امپراتور فرانسه ؛ در تحت فرمان ناپلئون سوم ؛ به زودی به زانو در آمد و روز چهارم سپتامبر سال 1870 جمهوری موقتی در تحت ریاست ژنرال لوئی ژول تروکو و لئون کامبیتا که از سیاستمداران جمهوری خواه بود در فرانسه اعلان گردید۰بدین مناسبت مارکس « فرمان » دیگری به عنوان « فرمان دوم انترناسیونال در ارتباط با جنگ آلمان و فرانسه » صادر نمود : پدر این فرمان مارکس از کارگران آلمانی در خواست نمود که در مقابل سیاست بیسمارک صدراعظم آهنین آلمان به تعرض بر خاسته و از تجزیهٔ کشور فرانسه و جدا ساختن ایالات آلزاس و لورن از خاک فرانسه و ادغام آنها در خاک آلمان سخت مخالفت ورزند و در ضمن در خواست نمایند که دولت آلمان هرچه زودتر جمهوری موقت فرانسه را به رسمیت بشناسد و به جنگ خاتمه بدهد۰اما شوربختانه در خواست مارکس چندان اثر گذار نبود و فقط عدهٔ کمی از کارگران سوسیالیست آلمان بر ضد جنگ شعار دادند و رهبران آنها که همگی از حزب سوسیالیست بودند به علت مخالفت با جنگ از قبیل آقایان آگوست ریل و ویلهلم لیب کنشت به زندان فرستاده شدند — اما در بین سایر مردم کشور ؛ به علت فتح و پیروزی لشکریان آلمانی ؛ جنگ جنبهٔ محبوبیت به خود گرفت ؛ به ویژه در سلطان نشین ولایت باوریا احساسات میهن پرستی شدیدی به وجود آمد؛ که مارکس آن را « میهن پرستی آب جو »؟می نامید۰ و اما در فرانسه که همواره میهن پرستی « در حد شؤنیسم » به گونهٔ بیماری مزمن وجود داشت و همیشه داشته است و دارد؛ شکست سریع لشکریان آن کشور از دست آلمان‌ها که فرانسویان تا آن موقع بدان عادت نداشتند که آنها را ملتی بدون تمدن و نیمه وحشی بدانند و حتا آنها را شاخه ای از قبایل مختلف وحشی روسی که به طرف غرب کوچ کرده بودند می دانستند ؛ باعث سرشکستگی سختی گردید۰و اما در بارهٔ انترناسیونال که مرکز آن یعنی شورای عالی در لندن قرار داشت ؛ و بیشتر اعضای آن از آلمان‌های فراری تشکیل شده بودند؛ و اعضای شاخهٔ فرانسه این جمعیت که مارکس بین آنها مخالفین و دشمن های زیادی داشت ؛ به احساسات حقیقی مارکس در بارهٔ این جنگ سؤظن پیدا شد و حتا دشمن اصلی مارکس باکونین خبری انتشار داد که بر طبق آن خبر مارکس « از جاسوسان بیسمارک » به شمار می آمد۰قطعن آقای باکونین روسی می دانست که تهمتی که به مارکس وارد می کند دروغ محض است ولی بازهم به دروغ پراکنی و توطئه علیه مارکس ادامه می داد۰متأسفانه کم نیستند کسانی که برای به دست آوردن قدرت تمام ارزش‌های انسانی و اخلاقی را لگد مال می کنند؛ که به باور من جناب باکونین یک نمونهٔ بارزی از این جماعت بوده است۰( در پایان این جستار لازم می دانم که این نکته را با شما خوانندگان ارجمند و هم میهنان عزیزم در میان بگذارم و آن اینکه : « ما باید خودمان به فکر کشورمان یعنی منافع ملی ؛ ملت سازی و دولت سازی باشیم و از هرگونه تفرقه و تشتت مانند تبارگرایی ؛ مذهب گرایی ؛ زبان گرایی و سمت گرایی صادقانه بپرهیزیم ؛ زیرا بیگانگان از همین نقاط ضعف ما حداکثر سؤاستفاده را کرده و می کنند ۰ همچنین از کشورهای دیگر و دولت های دیگر چه قدرت های بزرگ جهانی و چه همسایگان نباید هیچگونه توقعی داشته باشیم ۰ لازم نیست کل تاریخ را مرور نماییم تا از چند و چون مسایل مطلع گردیم و چیزکی بیاموزیم ؛ کافیست همین ۴۵ سال گذشته کشورمان را با حوصله مندی و با دقت و بدون ایدئولوژی زدگی و بدون کینه ورزی به خوانش بگیریم ؛ متوجه خواهیم شد که تمام نظام های خرد و کلان که در جهان وجود دارند دنبال منافع ملی خودشان بوده و هستند و خواهند بود ۰ مهم نیست شوروی سابق بوده باشد یا روسیهٔ پوتین ؛ کودتای داوود خان و کودتای هفت ثور بدون کمک و همکاری شوروی ممکن نبودند ؛ که این دو کودتا اساس جنگ و بدبختی و سیه روزی در کشور ما شدند ۰ و دولت پوتین نیز بر اساس تشخیص منافع ملی روسیه است که با طالبان خوش و بش می کند و سفارت افغانستان را به تروریستان مزدور طالب تحویل می دهد ۰ دولت چین نیز همین روش روسیه را در مقابل طالبان اتخاذ نموده است و ده ها قرار داد برای غارت معادن و منابع دیگری که به دردشان می خورد با گروهک طالب امضاء کرده است و این روش چین در سراسر جهان می باشد ۰ آمریکا هم با دلالی خلیلزاد و ده ها سازمان استخباراتی و با همکاری کشورک نیم وجبی و اخوان پرور قطر افغانستان را دو دستی به طالبان سپردند و در این سه سال هفته وار حداقل چهل میلیون دالر نقد به طالبان می دهد ۰ نظام ارتجاعی و تبهکار ایران هم با طالبان مشغول عشق بازی هستند ؛ نظام آخوندی ایران در زمان جمهوریت پول و اسلحه در اختیار طالبان می گذاشتند و در نواحی مرزی طالبان را آموزش نظامی می دادند بعد از اشغال افغانستان توسط طالبان حکومت آخوندی ایران نیز سفارت افغانستان در تهران و کنسولگری افغانستان در شهر مشهد را در اختیار برادران اسلامیست طالب شان قرار دادند ۰ در باره ای پاکستان چه بگویم چون همه می دانیم که حکومت های پاکستان به قول معروف به شیطان شیر برنج می پزند و هر کاری خواسته در راه عدم ثبات و عدم دولت سازی علیه کشور و مردم ما انجام داده و هر جنایتی که توانستند مرتکب شدند ؛ و در این چهل و پنج سال ده ها میلیارد دالر حق دلالی دریافت نموده است و به این آسانی و به این زودی دست از سرمان بر نخواهد داشت ۰بنابر این برای نظام های آمریکا ؛ روسیه ؛ چین ؛ انگلیس ؛ ایران و پاکستان ؛ اگر افغانستان از روی کره ای زمین محو شود عین خیالشان نیستند۰ پس برای نجات کشورمان از انواع و اقسام بحران‌ها و تجاوزها و سؤاستفاده ها تنها یک راه حل عقلانی ؛ اخلاقی ؛ منطقی و ملی باقی می ماند و آن چیزی نیست مگر همبستگی و اتحاد تمام اقوام و باشندگان این مرز و بوم۰و این کار سترگ یعنی همبستگی ملی و اتحاد سراسری و افغانستان شمول نیازمند کار فکری ؛ روشنگری و آگاهی دهی می باشد که روشنفکران و قلم به دستان تمام اقوام باید از دل و جان ‌و صادقانه بدان بپردازند۰ ) « چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؛ خانه اش ویران باد — حمید مصدق »

اخبار روز

17 عقرب 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها